به گزارش خبرگزاری بسیج، پیش همایش مناسبات فلسفه و تمدن در جهان اسلام با حضور حبیب الله بابایی و حسین کلباسی در دانشکده ادیان و الهیات دانشگاه شهید بهشتی برگزار شد.
حسین کلباسی اشتری، استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی در ابتدای این نشست گفت: ما چه بخواهیم و چه نخواهیم فارابی در آغاز فلسفه است و در اینکه فارابی مؤسس فلسفه اسلامی است تردیدی وجود ندارد و این مقام تأسیس را کمتر کسی انکار کرده است.
وی با بیان چند ملاحظه مقدماتی در این خصوص افزود: اگر سخن از فلسفه و تمدن میشود باید توجه کرد که چه در ترجمه غربی و چه غیرغربی، این دوره کشف نشده است. آنچه که از فلسفه مثلاً در لسان دکارت، فوکو، نیچه و … میشنوید با معنایی که ارسطو و افلاطون از فلسفه قصد کردهاند، اشتراک لفظی دارد و در معنا متفاوت هستند. به همین منظور مدینه یونانی هم این تطور را در خود دارد. حال باید دید این تطور از کجا ناشی میشود؟ اهل فلسفه میتوانند در زمین و زمان باشند نه به معنای آفاق بلکه به معنای کسانی که آنها را گفتهاند درک کنند. ارسطو تاریخ را علم نمیداند. هگل تاریخ را دیده و جوهر عالم تلقی میکند. تاریخ در اینجا بیشتر حالت لفظ دارد و در دوره پست مدرن همه آنها به هم خورده است حتی فلسفه هم به این معنا سخت دیده نمیشود. در آغاز دوره معاصر یعنی در قرن بیستم تعریف فلسفه، دیگر جستجو و انکشاف حقیقت نیست و در زمان نیچه تعریف فلسفه بسیار نازک است و این عالم تحسین ناشدنی است و اگر انکار شود در دسترس نیست. بنابراین در اینجا و در این سیاق بحث گفتمانی فلسفه و تمدن را باید دید از چه سیاقی مطرح میکنند و آن فرهنگ در اینجا مطرح نیست. مدنیت فارابی با مدنیت ملاصدرا و جامعه علامه طباطبایی متفاوت است البته این تفاوتها میتوانند در جایی به نقطه مشترکی برسند.
کلباسی افزود: در باب سنت فلسفه و تمدن اول باید روشن کنیم دریافت و مهمتر از آن یافتِ ما که اهمیت آن بیشتر از دریافت است و به معنای وجدان ما از فلسفه است، چیست؟ بشر در وضع کنونی خود در آیندهای که پیش رو دارد چه آیندهای میتواند داشته باشد؟ ما نمیتوانیم نسبت به آینده بی تفاوت باشیم. اگر کانت میتوانست با صلح پایدار احتمال بدهد چه اتفاقی میافتد امروز در مورد ماه آینده و هفته آینده به دشواری میتوان اظهارنظر قطعی کرد.
استاد دانشگاه علامه طباطبایی در ادامه سخنان خود تصریح کرد: از علاقه مندان فلسفه دعوت میکنم توجه یا تطبیقی میان آرای فارابی و ابن خلدون در مقام مقایسه انجام دهند، چون نسبت آنها با فلسفه یکسان است ولی در تمدن، نسبت آنها یکسان نیست. فلسفه به معنای فارابی، سینوی و … اصلاً در اینجا مطرح نیست. باید دید در فاصله زمانی اینها چه اتفاقاتی افتاده است، البته بی اهمیت هم نیست حتی برای مستشرقانی که میخواهند عالم اسلام را یکپارچه ببینند. آنها در مییابند که ابن سینا، خواجه نصیر و… تفاوتهای پایهای با هم دارند ولی به تعبیر کُربن دارای یک روح مشرقی هستند. بنابراین فارابی و ابن خلدون اگرچه متعلق به شرق و غرب عالم اسلام هستند من این تمایز را تمایز فلسفی نمی دانم و این مطلب مهمی است و این عنصر کار خود را انجام داد است و این دو ملاحظه تمهیدی است که در این گفتار در نظر گرفته شده که باید به آن برسیم.
استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی در ادامه تصریح کرد: اگر فارابی و دیگر فیلسوفان اسلامی به تعبیری که مورخان تاریخ فلسفه و عمدتاً مستشرقان متأثر از فلسفه یونانی و یونانی مآب به آن اشاره دارند، صادق باشد در حکمت علمی اساساً مصداق ندارد. اگر فارابی را متأثر از سنت نوافلاطونی در حکمت یونانی کاملاً راهش جدا باشد به معنای این است که از سنت یونانی در این قسمت عبور کرده که به معنای دیدن اما فراروی است. مقصود دوم این است که فارابی منتقد دستگاه خلافت مبتنی بر انتخاب خلافت و به دنبال قانونی کردن طرح امامت است که بسیار مورد بررسی با نظران و بی نظران قرار گرفته است. بسیاری معتدند فارابی بی تردید طرح امامت را مطابق آنچه که در شیعه امامیه جا افتاده برای استدلالی کردن و برهانی ساختن آن بحث کرده است و در این زمینه کوشش داشته اما باید دید چه فرضی صورت میگیرد که بر مبنای این گفتمان به وجود میآید.
کلباسی با بیان اینکه فارابی بیش از ۱۰ اثر دارد که رسالههای مستقیماً سیاسی هستند، تأکید کرد: این امر نمیتواند اتفاقی باشد و نشان از دغدغه مهمی برای او در این زمینه بوده است.
فارابی در همه این آثار یک طرح معین و مشخصی را دنبال کرده است و برخلاف کسانی که معتقدند فیلسوف دچار تغییر و تحول در آرایش میشود، مثل ارسطو یا افلاطون یا هایدگر اول و دوم یا کانت ماقبل نقادی و کانت دوره نقادی از این گونه گشتها که حاصل تطوراتی است که برای متفکر پیش میآید در مجموعه آثار فارابی، این گشت ملاحظه نمیشود. برای مثال تفاوتهای میان نوامیس و قوانین تفاوتهای معنادار مهمی است که در موردش هم دهها کتاب وجود دارد. پس یک خط و دغدغه مشترکی بوده است که در اینجا فرصت اینکه این خط مشترک چه دغدغههایی دارد، فراهم نیست.
وی در بخش دیگری از سخنان خود با بیان اینکه مفهوم مدینه فارابی قابل تقلیل به افلاطون و ارسطو نیست، تصریح کرد: مدینه در آرای فارابی به معنای امت است که هم به لحاظ صوری و ظاهری و هم به لحاظ فرهنگی، صوری و معنوی و سلسله قوانین این مدینه با مدینه فاضله افلاطون و ارسطو فرق دارد. مفهوم مدینه فارابی با پولیس یونانی هیچ تقارنی ندارد. عناصر و معقولات مدینه با طبقات اجتماعی با وظایف و … در فارابی به نحوی بیان شده که ارتقا یافته نسبت به افلاطون، ارسطو و سنتی یونانی است.
تمرکز اصلی فارابی بر اوصاف رئیس مدینه است. رئیس و مناسبتهای رئیس با طبقات دون که از او تبعیت میکند در آرای فارابی آمده است. رئیس مدینه فارابی، مربی، مدبر و راهنما است و نفوس شهروندان را سوق میدهد به غائیات و مشاهداتی که دیده است.
۱۲ خصلتی که برای رئیس اول مدینه می بیند ۱۲ خصلتی است که عمدتاً برای کسی ذکر میشود که معصوم است. در این خصلتها رئیس مدینه منصوب مردم نیست و مخاطب عقل فعال است. سیاست فارابی عین اخلاق است در حالی که سیاست افلاطون عین اخلاق نیست. یکی از مهمترین وجوه اختلاف مدینه فارابی و ارسطو و مدینه اتباع آنها، قوانین و نوامیس است. نوامیس فارابی، شریعت و چاره است. تبیه نظام مدینه به نظام ارگانیسم بدن و اینکه عقل و قلب در این نظام چه پیوندی با هم دارند را رئیس قبیله به عهده دارد و نظام تکریمی بر اساس خواسته فردی و شخصی اداره نمیشود. تشبیه نظام اجتماعی به تن در متون اسلامی آمده است لیکن جزئیات و بیان مختصات آن در آرای فارابی اتفاق افتاده است. اعضای مدینه مانند اعضای مدینه متکبرند و میان آنها یک وحدت روحی برقرار است.
وی در پایان سخنان خود با بیان اینکه اگر حقیقت فلسفه و دین را نزد فارابی بخوانیم متوجه می شویم که فارابی حقیقت فلسفه و علم و دین را یکی میداند، تصریح کرد: البته این بنا، فونداسیون دارد و این عمارت در ملازمه هایی بیان شده است. فارابی در پی تجدید عهد بود؛ تجدید عهدی که میتواند در افق آینده ببیند. سیر حرکت فارابی شگفت انگیز بوده که از فاراب به بخارا و به بغداد و به انتاکیه و شامات سیری تصادفتی نیست.