خبرهای داغ:
داریوش شایگان، با آثارش، مثلث فکری جذاب و متشکلی را ساخته بود که این مثلث شامل دلبستگی به هندوستان، علاقه به تفکر اسلامی و توجه به فرانسه بود.
کد خبر: ۹۱۲۶۳۷۶
|
۱۹ خرداد ۱۳۹۸ - ۰۷:۰۰

به گزارش خبرگزاری بسیج، خبرگزاری فارس، گروه اندیشه: در تاریخ ۲ فروردین سال گذشته که داریوش شایگان از دنیا رفت، همه، از کتاب‌خوان‌های معمولی تا حرفه‌ای‌های اهل فرهنگ عزادار شدند. دست کم چهار دهه بود که آنها درگیر افکار او بودند. اگر اهل فلسفه، زیبایی‌شناسی، هنر و حتی نظریه فرهنگ بودید، راهی نداشتید جز اینکه در جایی با کتاب‌ها و مقاله‌های شایگان مواجه شوید.

او با کتاب «آسیا در برابر غرب» پاسخ روشنی به سوال قدیمی ما ایرانی‌ها می‌داد: «ما هویتی داریم که نمی‌تواند به سادگی با نظم فراگیر جهانی که از سوی غرب کنترل می‌شد کنار بیاییم.» این ایده در جواب سوال «چه باید کرد؟» می‌گفت: «بازگشت به خویشتن» و «شایگان» نشان داده بود که چگونه هر راهی به جز همین بازگشت، جز سرابی نیست. البته این موضوع صف‌بندی‌های سیاسی زیادی ایجاد می‌کرد اما دربار گمان می‌کرد می‌تواند همانطور که پای خود را آن سوی دروازه تمدن می‌گذارد، با دستش کل سنت را با همه گل‌ها و بلبل‌هایش نگاه دارد.

اما خیلی زود طنین حرف‌های پیچیده شایگان در انقلاب پیچید. حتی پس از آن تبدیل به منبع الهام انقلابیونی شد که مشق و درس خوانده بودند و اصطلاحاً دهان روشنفکران می‌شدند. شاید این استقبال خود وی را دستپاچه کرده باشد؛ زیرا شایگان «هویت چهل تکه» را هم نوشت که این بار نسبت به ما، سویه انتقادی داشت. او حس می‌کرد ما چندان در انتقاد از خود موفق نبوده‌ایم و حتی وقتی در «پنج اقلیم حضور» بنای تعریف از شاعران را گذاشت، دست از این ایراد برنداشته و ما را سر و ته «غیر انتقادی» خواند.

شایگان در طول پر سر و صداترین سال‌های سیاسی ایران درگیر فرهنگ هندی شد که از این لحاظ یک مرخصی تمام عیار محسوب می‌شد. او وقتی زبان سیاست باز کرد، کتاب «انقلاب دینی چیست؟» را به زبان فرانسوی نوشت که در آن حساب دین و فلسفه را از ایدئولوژی جدا می‌کرد. به همین خاطر ساده است که می‌توانیم نتیجه بگیریم چقدر انقلاب می‌تواند برای فلسفه و دین خطرآفرین باشد. اتفاقا بعضی از دولت داران انقلاب سال ۵۷ دلخور شدند؛ زیرا آنها داشتند زیر بار فشارهای درونی و حتی خیانت‌ها، با قدارترین دشمنان صلح و دین و فلسفه می‌جنگیدند، آن وقت یکی پیدا شده بود که به آنها طعنه و کنایه می‌زند. ولی آن کتاب تا جایی که نظری باشد، باید با قواعد بازی نظریه سنجیده شود. طبق این قواعد شایگان داشته نیروی انتقادی یا بهتر بگوییم «خود انتقادی» را فعال می‌کرده است.

شایگان مثلث فکری جذابی را با آثارش ساخته است.
از یک سو به هندوستان دلبستگی دارد. او بعد از ادیان و مکتب‌های فلسفی هند، کتاب تصوف و هندوئیسم را نوشت که مستقیما به ایران بیاید.
علاقه او به تفکر اسلامی/ایرانی، با ملاقات‌های مشهوری که با علامه طباطبایی دارد آشکار می‌شود.
او با هانری کربن دوستی عمیقی داشت. هر قدر کربن به ایران دل‌بسته بود، شایگان به فرانسه علاقمند بود و کشش انتقادی نظریه‌های وی هم از طبع فرانسه و دوستش آب می‌خورد. این مثلث به شکل عجیب و غریبی متشکل بود. به همین خاطر، هر چیز به فکر یک ایرانی اهل فرهنگ بخورد، حتما قبلاً شایگان در موردش چیزی گفته است.

هندوستان خواهر فرهنگی ما بوده است و ما از دیرباز شباهت‌های فراوانی میان خودمان حس می‌کردیم. فرانسوی‌ها هم انتخاب دیرین ما بودند. وقتی عباس‌میرزا می‌خواست زبانی برای ایران انتخاب کند تا وارد جهان جدید شویم، دست روی فرانسه گذاشت؛ چون روسیه روی سر ما بود و انگلستان در حال مکیدن نیمه شرقی بود؛ به همین خاطر هر دو زبان خطرناک بودند. زبان فرانسه ظاهراً با کمترین خطر استعمار زدگی، ما را آشنای جهان می‌کرد. تاریخ نشان داد نظر عباس میرزا درست بوده؛ ولی یکی از نتایج این انتخاب، تاثیرپذیری زبان فارسی از ادبیات و فلسفه فرانسوی بود؛ اما این تأثیر ریشه‌های عمیق‌تری دارد که در اولین نگاه معلوم نمی‌شود. زبان فرانسه به خاطر خط‌الرسمش پیوند خود با زبان لاتین را حفظ کرده است. به همین خاطر فلسفه اسکولاستیک و فیلسوفان مسیحی با دقت زیادی در فرانسه تدریس می‌شوند.

می بینیم که شایگان از هر راهی می‌رفت، به نحوی با فرهنگ دینی که در مرکز تفکر ایرانی بود بر می‌خورد و ناگفته پیداست که هر طور نام دین را در ایران بر زبان بیاوریم، فوراً موضعی سیاسی می‌یابیم.

شایگان مردی خوش‌پوش، اهل فضل و محترم بود که خانه‌اش به اندازه موزه کوچکی، اشیاء هنری و بی‌آزار فرهنگ‌های قدیمی و گوناگون را در خود نگاه می‌داشت. شاید شخصا دوست نداشت کارهایش به این اندازه بسامد سیاسی داشته باشد، اما موقعیت ایران و چیزهایی که فکرش را مشغول می‌کرد، کارهایش را از تنش سیاسی بارور می‌کرد.

ارسال نظرات
پر بیننده ها