از سال ۸۸ تا سیل۹۸ خوزستان
بهگزارش خبرگزاری بسیج استان مرکزی؛ حمیدرضا بوالی: خیابان «صفائیه»، مشهورترین و پرماجراترین خیابان شهر قم، در ایام انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۶ روزهای ملتهبی را گذراند. خیابان توسط ماشینهای نیروی انتظامی به صورت کامل بسته بود و در یک طرف خیابان طرفداران «حسن روحانی»، رئیسجمهور فعلی، و در طرف دیگر طرفداران رقیب او، «ابراهیم رئیسی» صفآرایی کرده بودند. طرفداران هر دو نفر شعار میدادند، رجز میخواندند، متلک بار یکدیگر میکردند، مسخره میکردند و هو میکردند و همدیگر را به جمعه سرنوشتساز اردیبهشت حواله میدادند.
شب انتخابات آنجا بودم. این صفآرایی در بسیاری از شهرهای دیگر ایران نیز برپا شده بود، اما صفائیه قم یک تفاوت اصلی با سایر شهرهای ایران داشت. اینجا از روی ظاهر آدمها نمیتوانستی حدس بزنی که طرفدار که هستند. آدمها همه شبیه به هم بودند؛ همه شبیه به طرفداران ابراهیم رئیسی در سایر شهرها، و حالا اینجا در دو جبهه رقیب میجنگیدند. این شاید نماد مناسبی برای نمایش آن چیزی است که در تمام ایران در حال رقم خوردن بود. شکاف آنقدر گسترش یافته بود که حتی به درون گروههای همسان اجتماعی در قم نیز راه یافته بود. آدمهای یکشکل و به ظاهر یکسان در پشت سکوتی سنگین که بر بخش رسمی شهر خیمه زده بود علیه یکدیگر ایستاده بودند و نزاع بر سر ۴ سال ریاست جمهوری سرمایه اجتماعی کشور را اینچنین دوپاره کرده بود. مشخص است که این اتفاق البته چیزی جز میراث شوم و تلخ حوادث سال ۸۸ نبود. سالی که شوریدن علیه جمهوریت به خسارتی عظیم به ملت ایران انجامید و چه خانوادهها و دوستیها که بر سر طمعورزی سیاسیون از هم نپاشید.
شب روز دوم سفرم به خوزستان در خیابانهای داغ و دلگیر سوسنگرد با یک گروه داوطلب قمی مواجه شدم که برای کمک رسانی به خوزستانیها از قم به سوسنگرد آمده بودند و بلافاصله وقتی پرسیدم از کجای قم و چندتاییشان گفتندصفائیهنشین هستند به یاد دو سال پیش افتادم. رفیقشان شدم و از آن چند شب تاریخی صفائیه گفتم که به قم رفته بودم و تصویر جدید قم برایم ثبت شده بود.
حدسم درست بود. حرف زدن از آن روزها تلخشان کرد و ناگهان یادشان آورد که کارهای روی زمین مانده زیاد است و جمع کردند و پچپچکنان از کنارم رد شدند. این شاید نمادینترین صحنه خوزستان در این روزهای ملتهب در فرامتنسیاسی و اجتماعی کشور برای من بود. از آن فاصله عجیب در روزهای انتخابات که مردمانی شبیه به هم را دوتکه کرده بود حالا با آدمهایی مواجه شده بودم که به این نتیجه رسیده بودند که این دو پارهگی فرجام خوبی برای ایران نیست. برای ایران بلند شده بودند و همه چیز را رها کرده بودند و سختی را به جان خریده بودند. از صفائیه قم تا چهارراه فاطمیه سوسنگرد راهی نبود. شاید چهارده پانزده ساعت. اما برای ایران ظاهراً ده سال طول کشیده بود. شهروندان قمی کشورم حالا این بار راه را یکی تشخیص داده بودند. به هر کسی که رأی داده بودند، به دولت کند و پیر این روزهای ما و وعدههای آن برای رهایی مردمان هموطنشان اکتفا نکرده بودند و حالا همه در یک صف ایستاده بودند.
از صفائیه قم تا چهارراه فاطمیه سوسنگرد راهی نبود. شاید چهارده پانزده ساعت. اما برای ایران ظاهراً ده سال طول کشیده بود. شهروندان قمی کشورم حالا این بار راه را یکی تشخیص داده بودند. به هر کسی که رأی داده بودند، به دولت کند و پیر این روزهای ما و وعدههای آن برای رهایی مردمان هموطنشان اکتفا نکرده بودند و حالا همه در یک صف ایستاده بودندنیم روز از حضورم در خوزستان فقط به لیست کردن اسامی شهرها و استانهایی گذشت که داوطلبان از آنجا روانه خوزستان شده بودند و در پایان با سیاههای روبرو شدم که از حد فاصل خراسان شمالی تا آذربایجان شرقی و از سیستان و بلوچستان تا هرمزگان را دربر میگرفت. حیرتزده به لیستم خیره شده بودم و انواع لهجههایی که در آن نیم روز شنیده بودم در سرم بود و به این فکر میکردم که تلخی و سختی در سال ۸۸ آنگونه سعی کرد ملت ایران را پراکنده و دور از هم قرار دهد و حالا یک اتفاق تلخ و سخت ده سال بعد اینگونه ملت ایران به هم پیوند داده است. اتفاقی که به راحتی میتوانست با میاندار شدن سلبریتیهای همیشه ناراضی و چهرههای همیشه غرزن شبکههای اجتماعی و البته دخالت سیاسیون فرصتطلب به محلی برای اختلاف و دعوای دوباره تبدیل شود؛ این چنین با بلوغی امیدوارکننده روبرو شده است. این تصویر جدید ایران است؟ تصویر دوباره یک ملت در انتهای دهه ۹۰.
جنگ تصاویر و کنار رفتن «دیگری» های قلابی
تصویری از یک مرد چینی کوتاه قامت که تک و تنها روبهروی یک تانک ایستاده است؛ واقعه مربوط به میدان «تیانآنمن» است. این عکس مشهور را «جف وایدنر» در ۵ ژوئن ۱۹۸۹ در پکن گرفته است. تانکهای ارتش آزادیبخش خلق که برای کشتار دانشجویان و مردم به شهر آمدهاند، روبهروی یک مرد ناشناس کوچک چینی متوقف شدهاند. کشتار میدان تیانآنمن به برخورد دولتی با مجموعهای از تظاهرات اعتراضی در جمهوری خلق چین اطلاق میشود. این اعتراضات با حضور بیش از ۱۰۰ هزار معترض شکل گرفت و نهایتاً با کشتار تعداد نامعلومی از دانشجویان بهشدت سرکوب شد. دانشجویان در این واقعه به ناپایداری اقتصادی چین و سرکوبهای حزب کمونیست و فساد دولتی اعتراض داشتند.
این عکس، مشهورترین تصویر منعکسشده از تاریخ جدید چین در رسانههاست و بارها و بارها به شیوههای مختلفی تعبیر و تفسیر شده است که معمولاً همه آنها در نسبت دادن این ویژگیها به این تصویر مشترکاند: این تصویر نمادی از آزادی است، نمادی از قدرت مردمی در برابر نظامیگری، نمایشی از برتری نیروی انسانی در برابر ماشین و….
اما جالب است بدانیم که در طول این سالها، این نمادگشاییها فقط برای یک مخاطب غربی، کیلومترها دورتر از چینمعناپذیر بوده است. این تصویر تا سالها در رسانههای چینی و در فرهنگ عمومی چینیها اینگونه تفسیر و نمادگشایینشد. در عین حال طنز تاریخی ماجرا و نکته مربوط به ما اینجاست. که این نماد سرانجام آن قدر رسمیت پیدا کرد که این تصویر در اینترنت چین هم بالاخره چند سال پیش فیلتر شد.
این اتفاقی است که هر فردی که برای کمکرسانی پایش به خوزستان باز میشود به صورت مستقیم با آن مواجه میشود. صبح یک روز غیرتعطیل مسیر اهواز تا سوسنگرد را با ماشینهای خطی یک ساعته طی کردم. وارد شهر که شدم وضعیت غیرطبیعی بود. در ابتدای خیلی از کوچهها سیلبندهای کوچکی زده شده بود؛ برخی از مغازهها نیز درب مغازهشان را قیراندود کرده بوده و رفته بودند. مردم چند روستای اطراف که خطر آبگرفتگی داشت نیز دو هفتهای بود در مدرسهها و ورزشگاه اصلی شهر ساکن شده بودند.
تصویری که از سیلزدهها و اعراب خوزستان در ذهنم بود تصویر مردمانی رنجیده از فاصله مرکز و پیرامون و عصبانی از رسیدگی دیرهنگام به سیل بود. شنیده بودم دلخوشی از تهرانیها ندارند و تصور میکنند که تهرانیها در مرکز نشستهاند و از طلای سیاه زیرپای خوزستانیها استفاده میکنند و حالا سیل معبری شده است برای آنکه گله آنان از مرکزنشینانتبدیل به فریاد شود.
اما خوزستانیها به هیچ وجه اینگونه نبودند. مردمان سختکوش و خونگرم خوزستان از مبدا و مقصود سفر چیزی نمیپرسیدند؛ فقط کافی بود متوجه شوند که تو یک مسافری در شهر آنان و گرم در آغوشت میگرفتند و با اصرار ساکت را میگرفتند تا روزی یا شبی میهمانشان باشی و این برای همه آنهایی که تجربه پیاده روی اربعین را دارند یادآور همان ایام بود. اما اینجا؟ در هنگامه اضطراب سیل؟ در این شلوغی شهر و تخلیه روستاهای شهر و سیلبندهایی که نگرانی را در ابتدای هر کوچه یادآور میکرد؟ در این شرایط نگران مهمانهایشان بودند. نگران تصویری که از عربها در ذهن من باقی میماند. نگران جای خواب گروههای جهادگری که برای یاریشان آمده بودند. نگران وعدههای غذایی از دست رفته هلال احمریها که حالا جزئی از خانواده خودشان میدانستند. خوزستانیها عجیب نبودند. آنها خودشان بودند؛ دور از تصویری که در تمام این سالها شبکههای اجتماعی و رسانههایی خاص میخواستند از آنها بسازند و آنها را اعرابی آماده پیوستن به گروههای تجزیهطلب معرفی کنند که منتظر فرصتند تا بیعدالتی های مرکز را با دوری و فاصله و جدایی بیشتر جبران کنند. خوزستانیها اما بلندقامت ایستاده بودند. مردانه از شهر که نه میهنشان در مقابل امواج خروشان و وحشی سیل دفاع کرده بود و گله و شکایتی اگر بود از فلان مسئولی بود که حرمت نگه نداشته بود و از فلان اداره بود که قول میداد و زیر قولش زده بود و حالا در هنگامه سیل همه این ناکارآمدیها روی هم انبار شده بود. خوزستانیها مطالبهگربودند و به حق به فاصله مرکز با پیرامون در ایران اعتراض داشتند؛ اما خوزستانیها آرام بودند و دلبسته ایران. خلاف تصویری که میخواستند به ما بگویند. در میانه سیلاب و ویرانی و آوارگی و خانه به دوشی و خرابی؛ خوزستانیها نگران مهمانهایشان بودند. دیگریهایی که سالها تصاویر سعی کرده بود آنها را به جنگ هم بیندازد و سرانجام هم نتوانسته بود.
خوزستانیها آرام بودند. خلاف تصویری که میخواستند به ما بگویند. در میانه سیلاب و ویرانی و آوارگی و خانه به دوشی و خرابی؛ خوزستانیها نگران مهمانهایشان بودند. دیگریهایی که سالها تصاویر سعی کرده بود آنها را به جنگ هم بیندازد و سرانجام هم نتوانسته بود.آیا بخشی از این جدایی و دوری ملت ایران از یکدیگر که در سالهای اخیر تصور آن شدت هم گرفته است ناشی از تصویرهایی نیست که ما برای یکدیگر و از یکدیگر در رسانههای جمعی ساختهایم؟ تصویری که در نزاعهای انتخاباتی به خصوص از سال کذایی ۸۸ به این طرف جای واقعیت را گرفته بود و حالا آیا این تصویر جدید ایران است؟ تصویر دوباره یک «ملت» در انتهای دهه ۹۰.
بازگشت نهادهای سنتی دین به کارویژه اصلیشان
در سال ۱۳۵۲ قمری شبی در قم سیل عظیمی آمد که شاید نصف یا ثلث شهر قم را خراب کرد، نصف شب صدای غرش سیل بنیانکن به محلات دوردست شهر قم میرسید. صبح آن شب من همراه برادرم مرحوم حجتالاسلام و المسلمین شیخ محمدتقی اشراقی به منزل مرحوم آیتالله العظمی حائری رفتیم در آنجا دیدیم مرحوم آیتالله حائری با یکی از علمای قم گرم مباحثة علمی هستند. مرحوم برادرم گفت: «ثلث شهر قم را دیشب سیل خراب کرده و احتمال دارد بقیه را هم امشب خراب کند، شما نشستهاید مباحثه میکنید و هیچ فکری برای نجات اهالی شهر نمیکنید؟» مرحوم حائری فرمود: «چه کاری از من ساخته است، بگو تا انجام بدهم». برادرم گفت: «شما وقت عصر به بیمارستان فاطمی تشریف بیاورید دیگر کارتان نباشد».
آیتالله حائری قبول کرد و هنگام عصر به بیمارستان فاطمی تشریف آوردند، مردم با شنیدن این تشریففرمایی همگی به بیمارستان آمدند و به همراه آیتالله حائری از بیمارستان به کنار رودخانه برای تماشای سیل آمدند؛ در آنجا آقا رو به جمعیت کردند و فرمودند: «اکنون بر شما جمعیت لازم است که به جهت جلوگیری از این سیل بنیانکن و برای محافظت از خرابی شهر و تلف شدن اهالی آن اقدام کنید و در مقابل این سیل مخرب سدی ببندید که در نزد خالق و مخلوق روسفید شوید وگرنه …». مردم امر مرجع تقلیدشان را اطاعت کردند و در همان ساعت همگی دست به کار شدند. کاری را که باید در مدتهای مدید انجام میگرفت، در همان چند ساعت انجام دادند. در جلوی سیل در سرتاسر رودخانه با وسایل مانعی ایجاد کردند و بدین وسیله شهر قم و اهالی را از خطر سیل حفظ کردند. به دستور آیتالله حائری خانههایی که خراب شده بود بازسازی و به ساکنانش تحویل داده شد؛ محلة مبارکآباد خاکفرج و خانههای بسیاری در قسمت شاهزاده مسعود از آن جمله است.
این روایت نقلشده در کتاب «مردان علم در عرصه عمل»، تنها مورد از مجموعه کارکردهای پروسعت اجتماعی نهاد پرقدمت روحانیت در تاریخ اجتماعی جوامع مسلمان نیست. پرشمار نقل میکنند از حجتالاسلامها و آیتاللههای پرشأن و شئونی که در راهانداختن امور جاری مردمان اطرافشان، نه فقط در هنگام زلزله و سیل و قحطی و خشکسالی که در هنگامه هر شرایط خاص و غیرخاص پیشتاز بودهاند. عمامه از سر میانداختند و عبا به کمر میبستند، به داد مردم میرسیدند و آن اعتبار برگرفته از نهاد پرقدرت الهی را اینچنین به مردم بازمیگرداندند. از آن زمانه پرچمداری روحانیت در حرکتها و جنبشهای اجتماعی تا دورانی که بهرغم فربه شدن نهاد روحانیت و پرقدرت شدن بازوهایهای اجرایی این نهاد، روحانیها و طلبهها در کنج مساجد، در گعدههای «شک در نماز» چندنفره و در اتاقهای تنگ و تاریک دفترهای عقیدتی-سیاسیها گوشهنشین شدهاند، راهی طولانی طی شده است. راهی غمانگیز در زمانه به حاشیه رفتن کارکردهای اجتماعی دین.
این بار اما گویا ماجرا تفاوت پیدا کرده است. با یک گشت و گذاری حداقلی در استان خوزستان با حداقل ده گروه از روحانیون و طلاب برخورد کردم که با عمامههای حاشیه دار شده این روزها بر سر از دور مشخص بودند. خاک میریختند و گونی پر میکردند و در زدن سیلبند به مردمان رنجدیده خوزستان کمک میکردند. آشپزی میکردند و غذا میدادند به ملت، خانه و کاشانه مردم را محافظت میکردند و خلاصه هر کاری که برای یاری مردمان از دستشان بر میآمد.پیشتر شنیده بودم که در لرستان نیز گروههای جهادی طلاب و روحانیون پرشمار بودهاند و اگر چه در برخی از مواقع با واکنشهای منفی نیز مواجه شده بودند اما پا پس نکشیده بودند و همچنین شنیده بودم از امام جمعه اهواز و خرمشهر و سوسنگرد که پابهپای مردم دل به سختی سپرده بودند و به جای نشستن در ستاد فرماندهی نیروهای مردمی خود جزئی از مردم شده بودند. اگر تصاویر حضور انبوه طلاب و روحانیون پیر و جوان در یاریرساندن به انبوه مردم سختیدیده خوزستان با تحولات این چند ماه نهاد روحانیت در ایران همراه شود آنگاه میتوانیم کمی مطمئنتر درباره بازگشت نهادهای سنتی دین به کارویژه اصلیشان یعنی ساختن جامعهای بهتر برای در پیش بودن آخرتی بهتر صحبت کنیم.
سیل ابتدای سال ۹۸ در خوزستان، سیلابی برای از بین بردن گزارههای عوامانه و منفعلکننده درباره کارکرد نهادهای دینی نیز بود. روحانیت حالا در آستانه بازگشتی باشکوه به مردم ایران است. این را طلبه آذربایجانی بسیار جوان و مهربانی که به کمپ کودکان سوسنگردی آماده بود تا برای ساعاتی با آنها بازی کند و مرهمی کوتاه بر غم یک ماهه آنها باشد نیز میگفت اما با زبانی دیگر. خواستم سر صحبت را با او باز کنم و از او پرسیدم از کجا آمدهای و گفت: ایران. دیگر حرفی نزدم. طلبه روحانی با بچهها بادکنک باد میکرد و شعر میخواند و دست میزد و کودکان غمگین سوسنگردی روی زمین بند نبودند. روحانی کارش را بلد بود. روحانیون به جنگ با تصویرهای کلیشهای محدودکنندهشان برخاسته بودند. تصاویری که آنها را در کنج مساجد و حوزهها محصور میکرد و آنها را روضهخوان محرم و دعاخوان سرقبر میخواست.
روحانیون اما تنها نبودند. هیئتهای اجتماعی نشانههای بزرگ دوران ما برای تحلیل وضعیت اجتماعی هم در این سیل تکانی اساسی خوردند. در جامعه مورد نظر ما در کشوری به نام ایران یکی از شکلیافتهترین و دیرپاترین تشکلهای اجتماعی، هیئتهای مذهبی است. به همین ترتیب، تغییر وضعیت هیئتهای مذهبی، از ساختاری اجتماعی به فقط مذهبی، نشانهای برای گفتوگو درباره ازهمگسیختگی جامعه است. ساختار، شکل و نقش هیئتهای مذهبی سنتی در روزگاران قدیم، امروز به افسانه میماند. تفاوتی هم نمیکند، از دوران اوج توجه به هیئتهای مذهبی، در روزگاری که شاه قاجار خود شاعر شعرهای مذهبی هیئتها بود و بزرگترین مراسمهای مذهبی در حضور شخص او با تشریفات کامل یک مراسم حکومتی برگزار میشد، تا دوران بیتوجهی و انکار محض نقش مذهب در جامعه ایران و به زیرزمین رفتن هیئتهای مذهبی در دوران رسمی دینزدایی از ایران، نقش هیئتها به عنوان پایگاهی مهم برای کنار هم قرار گرفتن آدمها، فارغ از کارکرد معمول اقامه عزا، حفظ شده بود. پایگاهی اجتماعی برای مردمانی که در میانه مصائب اجتماعی، چارهای جز پناه بردن به یکدیگر نداشتند.
هیئتهای مذهبی در ایران نمونه قابلتوجهی از یک ساختار سنتی، بدون گرفتار شدن در پیچیدگیهای بوروکراتیک تشکیلاتی هستند که در کنار وظیفه اصلی برپاکردن محلی برای اقامه عزا و تعظیم شعائر دینی، شکلی قابلتوجه از خدمات اجتماعی به مردم را نیز ارائه میدادند. همسوی با مساجد و همگام با نقش سنتی روحانیت در جامعه ایران، بزرگان هیئتهای مذهبی، مداحان و سخنرانان جمعکننده مردم برای یاری رساندن به یکدیگر بودند. تشکیل صندوقهای قرضالحسنه، یاری رساندنهای ثابت به بیسرپرستان و محرومان، تسهیل امر ازدواج و همین طور بسیج عمومی مردم برای کمکرسانی در مواقع بحرانی مثل زلزله و سیل، از نمونه کارکردهای اجتماعی هیئتها در دوران سنتی بوده است؛ اما در کمال شگفتی در دوران جدید که بیپناهی تبدیل به بزرگترین معضل اجتماعی ایران ما بدل شده است، هیئتهای مذهبی به یک سخنرانی که بعضاً ناامیدکننده است و مداحی یکساعته که صرفاً تخلیهکننده انرژی است، خلاصه شدهاند و دیگر کسی از آنها انتظار دستگیری ندارد.
کلیدواژه جدیدی به نام «موکب» که چند سالی است وارد فرهنگ ایرانیها شده است حالا این بار در سیل ابتدای سال ۹۸ تبدیل به میدانی برای بازگشت هیئتهای مذهبی به کارکرد اجتماعیشان شده است. موکبها هیئتهایی هستند که در مسیر راهپیمایی اربعین؛ تبدیل به مکانهایی برای ارائه خدمات به راهپیمایان میشوند و حالا این بار با فرمان قاسم سلیمانی یکی از محبوبترین مردان دهه ۹۰ ایران، موکب های ایرانی که تعدادشان کم هم نیست به یاری سیلزدگان پرداختند. غذای گرم آنها را تأمین میکردند. خدمات نظافتی مثل حمام و دستشویی برای سیلزدگان برپا کرده بودند و علاوه بر تعداد زیادی از مردم را در خود اسکان داده بودند و به این ترتیب هیئتها یا موکبها تبدیل به نامی آرامبخش در غرب و جنوب ایران شدهاند.
سیل ابتدای سال ۹۸ را میتوان فصلی تعیینکننده در تغییر فاز روحانیون و هیئتها به فاز بسیار مهم و مغفول مانده اجتماعی دانست. حزباللهیها، روحانیون، بچه هیئتیها از سراسر ایران مهمترین نیروی کمکرسان مردمی به سیلزدگان بودندسیل ابتدای سال ۹۸ را میتوان فصلی تعیینکننده در تغییر فاز سیاسی و ظاهراً فرهنگی روحانیون و هیئتها به فاز بسیار مهم و مغفول مانده اجتماعی دانست. حزباللهیها، روحانیون، بچه هیئتیها از سراسر ایران بدون اغراق مهمترین نیروی کمکرسان مردمی به سیلزدگان بودند و چند کیلومتر طی مسیر در خوزستان در انتهای هفته گذشته این را به صورت عینی و تجربی برایم اثبات کرد. صفحات شبکههای اجتماعی مذهبیون امروز پر است از هماهنگی برای کمک کردن بیشتر به مردم ایران. یکی در میان، روانه مناطق سیلزده شدهاند و بار بزرگ دوباره یک ملت شدن را حالا آنها به دوش میکشند… در خلالی که امکان انتقامگیریهای سیاسی از دولت بر صدر به اوج رسیده است؛ مخالفان دولت به جای تصویر معمول باد زدن بر آتش ناکارآمدی عریان و واضح دولت مشغول کمکرسانی به مردم ایران هستند و وقتی برای سیاست ندارند. و دوباره آیا این تصویر جدید ایران است؟ تصویر دوباره یک ملت در انتهای دهه ۹۰