امروز قلم‌ها باید به فریاد دربیایند و خیلی از افراد را که با چسب جدانشدنی بر صندلی‌هایشان چسبیده‌اند را جدا کنند، قلم را باید به نفع جوانان حرکت دهند و لحظه‌ای از نوشتن دست برندارند تا آنانی که باید بخوانند و آنانی که باید صندلی‌ها را تحویل دهند با احترام باقی عمر خدمتشان را به خدمت خانواده محترمشان بپردازند.
کد خبر: ۹۱۴۷۵۳۸
|
۲۶ خرداد ۱۳۹۸ - ۱۲:۱۱
در این گذران زندگی، عده‌ای از جوانان جویای کار و جویای نام، دوندگی‌ها را در مسیر دوندگی پیموده، ولی نتیجه‌ای نگرفته‌اند؛ اینان همانانی هستند که توانایی‌هایشان درگذران روز‌های پرتلاطم سرزمین مهر و ایمان نادیده گرفته‌شده و مملو از انرژیِ نهفته به فراموشی سپرده‌شده‌اند.

از طرفی این انرژِی نهفته شده، آمادگی دارد تا همچون آتش زیرخاکستر تهدیدی برای بشر باشد و یا اینکه این انرژی نهفته نادیده گرفته‌شده، نوعی خمودگی و نابودی را برای جامعه در حال زیست فراهم کند، لذا هر دو نتیجه برای آینده این مرز پرگوهر خطرناک است، اما کسی این زنگ خطر را به صدا درنمی‌آورد، یا شاید هم باید بگوییم نمی‌خواهند به صدا دربیاورند، چراکه بانگ زنگ خطر، مؤید اقدام برای حل خطر بوده و شاید این حل شدن، برای خیلی از آن‌هایی که امروز کرسی‌ها را با چنگ و دندان و البته به‌زور نگاه داشته‌اند، آن‌هایی که حب پست و مقامشان روزبه‌روز بر خمودگی و روز مُردگی محل به‌اصطلاح خدمتشان مبدل شده است، گران به نظر بیاید.

این حب به مقام و کرسی یک پتانسیل عظیمی از بهتر شدن را از یک تا دو نسل توانمند زدود، تا توانایی‌شان در بی‌درایتی و بی‌کفایتی هدر رود.

آری! جوانان ما و توانایی‌هایشان زیر سایه بی‌کفایتی برخی به‌اصطلاح خدمتگزاران نابود شد و به‌جای اینکه تفنگ بردارند و جانِ جوانِ تنومند را با گلوله‌ای بگیرند یا به‌جای اینکه با اثرگذاری بر ذهن از طریق جنگ نرم او را اهرمی برای خواسته‌های دشمن کنند، توانایی جوان را به رخوت و رکود مبدل کردند تا در این دنیایی که خیلی‌ها آرزوی توانمند بودن را دارند، آنان را به نتوانستن سوق بدهند.

امروز قلم‌ها باید به فریاد دربیایند و خیلی از افراد را که با چسب جدانشدنی بر صندلی‌هایشان چسبیده‌اند را جدا کنند، قلم را باید به نفع جوانان حرکت داد و لحظه‌ای از نوشتن دست برنداشت، تا آنانی که باید بخوانند، بخوانند و آنانی که باید صندلی‌ها را تحویل دهند با احترام باقی عمر خدمتشان را به خدمت خانواده محترمشان بپردازند!

قلم در دست نویسنده امانت است و باید از امانت خود به‌درستی به نفع آنانی که می‌توانند اثر گزار باشند، رهوار کند، قلم، همانی که خداوند در کتاب انسان سازش قسم‌خورده، باید شهادت دهد که صاحبش آن را وسیله‌ای جهت مطالبه گری از حق جوانان به حرکت درمی‌آورد.‌ای قلم مطالبه کن! عمر هدررفته آنانی که می‌توانستند را مطالبه کن، روزمرگی امروز ایران را فریاد بزن تا شاید آنانی که باوجود بازنشستگی از صندلی‌هایشان دل نمی‌کنند صدایت را بشنوند و جایشان را برای یک جوان جویای نام، خالی کنند.‌ای قلم! تو شاهدی که با دیدن جوان جویای کار و چشمان شرمسار از خانواده‌اش حال دلم متحول می‌شود و بی‌درنگ به یاد بازنشستگانی میفتم که، چون دلشان نمی‌خواهد بازنشست شوند مدیر شده و عرصه را برای جوانان تنگ می‌کنند.

بگذریم از سیاست سیاستمداران، برای دعوت به کار دوباره بازنشستگان به جهت فرار از پرداخت حقوق کامل و مزایا که چه ظلمی را متوجه کشور کرده، بگذریم از آنانی که حقوق می‌گیرند آن‌هم از نوع خیلی خوبش، ولی نبود منابع و اعتبارات را برای جذب نکردن جوانان توانمند بهانه می‌کنند، از قرار برای حقوق‌های خیلی خوبشان همیشه منبع است، ولی برای جذب نیروی انسانی توانمند خیر!

بگذریم از دو شغله‌هایی که با هزار ترفند دو شغل را سه شغل می‌کنند و خیلی نرم نیشخندی بر جوان عزیز ایرانی می‌زنند تا هرچه بیشتر خود فربه شود و دیگران تا می‌توانند به قهقرا بروند؛ و مجبوریم بگذریم از اینکه درجایی که باید جوان مدیر باشد و پیرِ تجربه‌دار مشاور، شاهد مدیریت بازنشستگان و مشاوره صوری جوانان در عرصه‌های مختلف که هر اهل‌فنی را به تأمل باز می‌دارد.

القصه! درد فراوان است و قلم موظف است رهوار بماند تا آنان که باید بخوانند، بخوانند و آنان که باید بیندیشند، تدبر کنند و بدانند که نسلی از جوانان پرتوان را در سایه بی‌درایتی‌شان نابود کردند.

و اما درگام دوم انقلاب! جوان برومند ایران اسلامی از بی درایتی مسئولان دلسرد نشده و با جانِ دوباره گرفتن از فرمان رهبرمدبرشان؛ با حکم آتش به اختیار یعنی کار تمیز فرهنگی، عرصه را برای دوباره زیستنِ اجتماعی و سیاسی در راستای پیشبرد اهداف کرامت انسانی در ایران اسلامی فراهم خواهند کرد، پس! تاریخ باید بماند و ثبت کند این دوباره زیستن اجتماعی و سیاسی جوانانِ غیرت مندِ ایرانِ اسلامی را.

انتهای پیام/
ارسال نظرات