در سال 63 یگان مهندسی رزمی سپاه با مشارکت جهاد سازندگی و وزارت صنایع سنگین وقت در طرحی ابتکاری برای وصل کردن ساحل شرقی هورالهویزه به جزایر مجنون در طول 75 روز پل شناوری به طول 13 کیلومتر ساختند که ساخت چنین پلی در تاریخ جنگ‌ها بی‌سابقه بود.
کد خبر: ۹۱۷۸۱۴۸
|
۰۳ مهر ۱۳۹۸ - ۱۲:۰۱

به گزارش سرویس بسیج مهندسین عمران و معماری خبرگزاری بسیج،  پل خیبر طولانی‌ترین پل شناور نظامی جهان با مواد جدید و پایدار در مقابل بمباران بود. خبرگزاری فرانسه در سوم فروردین 1363 اعلام کرد: «به گفته مسئولان دولتی امریکا، دست یازیدن به پل قایقی با چنین طولی در تاریخ نظامی مدرن بی‌سابقه است.» از این خبر معلوم می‌شود آن‌ها هنوز نفهمیده بودند کیفیت ساخت پل قایقی نیست.

طراحی پل حاصل مطالعات و کار شبانه‌روزی شهید مهندس «بهروز پورشریفی» و جهادگران جهاد سازندگی و همکاری موثر وزارت سپاه و قرارگاه صراط المستقیم بود.

بهروز ساکن یکی از شهرهای استان آذربایجان شرقی به نام جلفا بود. او در سال 1358 به عنوان پاسدار افتخاری به عضویت سپاه پاسداران درآمد و ضمن همکاری با این ارگان به عنوان شهردار شهر نیز فعالیت نمود. مدتی بعد مسئولیت جهاد سازندگی منطقه را نیز به عهده گرفت. گرچه کار جهاد محرومیت زدایی و گسترش آبادانی است، اما مهندس از کارهای فرهنگی غافل نشد. او دانش آموخته رشته راه و ساختمان بود و مدرک کارشناسی خود را از دانشگاه تبریز اخذ کرده بود.
تشکیل کتابخانه‌های روستایی، ایجاد انجمن اسلامی منطقه و ... از جمله کارهای اوست. او در سال 1352 در دانشگاه تبریز، با شهید باکری آشنا شد و از همان جا با آنان همراه و هم قسم گردید و در مبارزه علیه شاه از هیچ تلاشی فروگذار نکرد. از تیرماه سال 1360 مدتی در مهندسی قرارگاه نجف اشرف و سپس در زمان عملیات خیبر در واحد مهندسی ستاد مرکزی جهاد فعالیت نمود .
بعد از اتمام جنگ نیز شرکت "سازه پردازی" با مدیریت او اداره شد و شرکت "انصار آذر" با تدبیر او فعالیت نمود تا اینکه به سمت مشاورت عمرانی استانداری آذربایجان شرقی منصوب شد. سرانجام در آخرین روز فروردین‌ماه سال 1374 در حین انجام مأموریت در جاده تبریز به شهادت رسید.

خاطرات

شهردار

مهندس جوان شب و روز در تلاش و تکاپوست. خستگی نمی‌شناسد. و با این همه، هیچ ادعایی ندارد. لباس و رفتار و برخوردهایش طوری است که اگر کسی نشناسدش، باور نمی‌کند که این مهندس جوان، شهردار و مسئول جهاد جلفاست. خودش- به مناسبتی- نقل می‌کرد: «در زمانی که شهردار جلفا بودم، روزی استاندار وقت برای بازدید به منطقه آمد. بعد از کلی بازدید و صحبت پرسید: «پس شهردار کجاست؟» -خودم هستم. تا این را گفتم به تعجب آمد. فکر می‌کرد که من آبدارچی هستم و انتظار داشت که شهردار با بیا و برو و کت و شلوار اتوکرده و ... باید باشد.

همراه با پاسداران

از تبریز راهی جلفا می‌شویم. بوی پاییز فضا را فرا گرفته است. اولین روزهای مهرماه 1358 می‌باشد. به جلفا می‌رویم تا «سپاه جلفا» را تشکیل بدهیم. در جلفا، چیزی از آن سپاه نیست، نه مکانی، نه وسیله نقلیه‌ای... دست خالی وارد شهر می‌شویم. از تبریز که می‌آمدیم، امیدوارمان کردند: ان‌شاءالله در جلفا امکانات فراهم می‌شود.» راهنمای گروه از اوصاف و اخلاق و اخلاص «شهردار جلفا» برایمان می‌گوید و آن قدر تعریفش می‌کند، که ندیده و نشناخته علاقمندش می‌شویم. به جلفا که می‌رسیم، یک راست می‌رویم شهرداری. می‌رویم اما نگران از اینکه آیا خواهیم توانست سپاه را در این شهر مرزی راه بی اندازیم یا نه؟ اما شهردار جوان جلفا را که می‌بینیم، احساس اطمینان در دلم جان می‌گیرد. «مهندس» صدایش می‌کنند. 24 سال بیشتر ندارد، دیدار و گفتگو که آغاز می‌شود، پختگی پیرا نهش متعجبم می‌کند. احساس می‌کنم «پاسداری» ست در لباس شهردار، مهندس بهروز پور شریفی! نگرانی و تشویش از ذهنم رخت بر می‌بندد. اتاق‌های اختصاصی شهردار در طبقه دوم ساختمان شهرداری را در اختیار ما قرار می‌دهند و فعالیت ما برای راه‌اندازی سپاه آغاز می‌شود... مهندس بی‌وقفه به ما سر می‌زند. کمبودها را جویا می‌شود و جبران می‌کند. جوانان مشتاق به سپاه روی می‌آورند و بسیاری از این مشتاقان بدون هیچ چشم‌داشتی به عنوان «پاسدار افتخاری» به سپاه می‌پیوندند...

معبر در دل رودها

13 کیلومتر، پاره‌های دل «حاج بهروز» در هم تنیده می‌شود، 13 کیلومتر تمام تا مرداب‌ها و آب‌های «هورالهویزه» رزمندگان را به درون خود نکشند، رزمنده‌هایی که کوه‌ها در زیر پایشان می‌لرزد، از «هورالهویزه» می‌گذرند: پل عظیم خیبر. پل خیبر بر روی «هورالهویزه»، پل بعثت بر سینه توفانی «اروند»، پل نصر بر شانه‌های کوهستان غرب، ارتفاعات حاج عمران و ... همه و همه تولد خود را مدیون یک مهندس راه و ساختمان‌اند: حاج بهروز پور شریفی! -حاجی! مواظب خودت باش... صدای محکم رزمنده است خطاب به حاجی. خط مقدم است. از هر طرف تیر و ترکش می‌بارد.
همه شهادت خود را زندگی می‌کنند... رزمنده خطابش می‌کند: «مواظب خودت باش...» و حاجی بی هیچ اضطراب و تشویشی بر می‌گردد. با همان لبخند آشنا و همیشگی: -جثه من کوچک و سطح ترکش گیر آن کم است، طوریم نمی‌شود!... طوری می‌گوید: «طوریم نمی‌شود» که انگار هنوز سال 1359 فرا نرسیده و آقا بهروز در ساختمان شهرداری جلفاست. انگار اینجا منطقه جنگی نیست.

آن‌ها با ساخت قوطی‌هایی توخالی به طول 2.5 متر و عرض 2 متر و ارتفاع 40 سانتی‌متر و پر کردن آن‌ها با یونولیت و اتصال آن‌ها به هم جاده‌ای شناور به طول 13 کیلومتر و عرض 4 متر احداث کردند که در عملیات خیبر و حفظ جزایر مجنون نقش زیادی داشت.

خودروهای سبک از روی این پل می‌توانستند با سرعت 20 کیلومتر در ساعت عبور کنند. دشمن هم هر جا پل را منفجر می‌کرد، نیروهای جهاد قطعات را زیر آتش شدید دشمن جابه‌جا کرده و دوباره آن را بازسازی می‌کردند.

 

دوران حکومت ستم شاهی

... سرهنگ یکی از افسران وظیفه را احضار کرد و آمرانه گفت: «چند سرباز بردار و دور مجسمه اعلی‌حضرت را سیم‌خاردار بکش». باید تمام ساعات شبانه‌روز هم نگهبان مسلحی کنارش بایستد.» دو سه روز بعد، سرهنگ... به یاد دستوری که داده بود افتاد. از اینکه هنوز سیم‌خارداری کشیده نشده و کسی هم پای مجسمه کشیک نمی‌داد، برافروخته و خشمگین شد و بازهم همان افسر وظیفه را احضار کرد. پورشریفی! مگر دستور نداده بودم که دور مجسمه سیم‌خاردار بکشی و شبانه‌روز برایش نگهبان بگذاری؟

پورشریفی خبردار ایستاد و گفت: «قربان! من هم می‌خواستم همین کار را بکنم اما دیدم که پادشاهان فقط در پناه عدل و اعمال حسنه خود می‌توانند حکومت کنند و کاری از سیم‌خاردار برنمی‌آید! این بود که دیگر لازم ندیدم سیم‌خاردار به دور مجسمه بکشم.» گفتن این سخن وی را راهی حصار آهنین زندان کرد.

چند ماه بعد جدیدترین اعلامیه‌های حضرت امام رسید و آخرین پیام رهبر دهان‌به‌دهان در پادگان‌ها منتشر شد: «سربازان باید از پادگان‌ها فرار کنند.»

طراح اعجوبه شناور جهان

از فرار تا قرار

وی پس از فرار از پادگان، لحظه‌ای از فعالیت‌های انقلابی و ضد رژیم غافل نبود. ارتباط خود را با شهید مهندس مهدی باکری و شهید آل اسحاق حفظ کرده بود و به کمک هم برنامه‌های مفیدی برای پیشبرد انقلاب اجرا می‌کردند.

نتیجه این فعالیت‌ها چیزی جز پیروزی انقلاب اسلامی نبود و این پیروزی تنها حق‌الزحمه و قابل‌قبول برای تلاش‌های جانانه و بی‌شائبه دینی مجاهدان را ه خدا بود.

وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی مسئولیت‌های شهرداری جلفا، واحد عملیات مهندسی جنگ ستاد مرکزی وزارت جهاد سازندگی (سابق)، مشاور فنی و عمرانی استاندار آذربایجان شرقی، رئیس هیئت مدیرعامل شرکت سازه پرداز ایران، عضو هیئت‌مدیره شرکت پناه ساز و رئیس هیئت‌مدیره شرکت انصار آذر تبریز بود.

علاوه بر این‌ها وی در راه‌اندازی و تشکیل کمیته انقلاب اسلامی (سابق) استان آذربایجان شرقی و جهاد سازندگی (سابق) شهرستان جلفا داشت.

شهید پور شریفی بزرگ‌مردی بود که در دشوارترین و سخت‌ترین شرایط جنگی و وجود موانع طبیعی در منطقه سعی می‌کرد با خلاقیت خود و دوستانش به بهترین و سریع‌ترین طراحی برای عبور و مرور رزمندگان اسلام دست پیدا کند، ابتکارات و نوآوری‌ها و خلاقیت‌های مهندس رزمی از کوه‌های سر به فلک کشیده شمال غربی کشور تا دشت‌های گلگون خوزستان و جزایر خلیج‌فارس طراحی پل خیبر در عملیات والفجر 8 بر روی اروندرود، پل قادری در مناطق کوهستانی غرب، پل عظیم بعثت بر روی اروندرود، پل سریع النصب نصر در مناطق کوهستانی غرب با دهانه 51 متر، پل شناور فجر، پل‌های کابلی نفرر و با دهانه 120 متر، سنگرهای پیش‌ساخته فلزی و بتنی و سنگرهای ویژه، طرح سینی خمپاره‌انداز در مناطق باتلاقی، زرهی کردن ماشین‌آلات سنگین و سبک در کربلای 5، تخلیه کمپرسی با سیستم جاروبی برای مناطق در دید دشمن، سطح شناور برای نصب بیل مکانیکی 912 برای کار در هور، شناور حامل خمپاره‌انداز 120 میلی‌متری معروف به رعد، پناهگاه‌های شهری و پناهگاه‌های طرح v i p، طراحی دکل به ارتفاع 300 متر برای تأسیسات مهم کشور، طراحی سازه «فانوس دریایی» رفلکتورهای حفاظ کشتی‌ها در جنگ خلیج‌فارس گوشه‌ای از فعالیت‌های سردار شهید مهندس حاج بهروز پورشریفی در تیپ مهندسی رزمی 57 فجر جهاد سازندگی بود.

روحش شاد و یادش گرامی باد.

 

ارسال نظرات