خبرهای داغ:
یک زن راوی دوران دفاع مقدس در مورد خاطره هایش با شهید نسرین افضل گفت: هر وقت سختی ای در کار پیش می آمد و ناراحت می شدم، او با من صحبت می کرد و من را دعوت به صبر می کرد و می گفت که هدف ما الهی است.
کد خبر: ۹۲۷۷۹۸۵
|
۰۱ مهر ۱۳۹۹ - ۱۳:۲۳
به گزارش سرویس بسیج جامعه زنان کشور خبرگزاری بسیج، - بشری یثربی: فاطمه سادات موسوی در ۲۵ آذر ۱۳۴۴، در خانواده مذهبی ای در شهر شیراز دیده به جهان گشود و به واسطه عموی بزرگوارش با انقلاب اسلامی آشنا شد و خاطرات مختلفی را از آن دوران به یاد دارد، وی همچنین در دوران دفاع مقدس با حضور در پشت جبهه به عنوان امدادگر و سپس راوی هشت سال جنگ تحمیلی یکی از هزاران زن راوی این دوران اثرگذار در تاریخ انقلاب اسلامی است که به مناسبت چهلمین سالگرد گرامیداشت هفته دفاع مقدس، مهمان نشست سایت خبری تحلیلی «طنین یاس» شد.
تأسی به سیره حضرت زهرا«س» در زمان جنگ
این زن امدادگر دوران دفاع مقدس در ابتدای این نشست با اشاره به اینکه الگوی همه زنان آزاده، حضرت زهرا و حضرت زینب«سلام الله علیها» است، گفت: حضرت زهرا«سلام علیها» همواره کنار حضرت علی«علیه السلام» حضور داشتند و به عنوان اولین مدافع حریم ولایت هستند، بنابراین زنان هم برای اینکه بتوانند در جامعه اثرگذار باشند باید به ایشان تأسی کنند و این اتفاق در دوران هشت سال دفاع مقدس صورت گرفت؛ در آن زمان زنان را به حضور در عرصه های مختلف تشویق می کردند و خاطرات زیبا و شیرین را به همراه خاطرات تلخ رقم زد که همه زیبایی های آن دوران مرهون صبر و استقامت بزرگوارانی بود که بهترین عزیزان خود را تقدیم به اسلام کردند.
نسرین افضل، الگوی دختران در جنگ بود
موسوی، در مورد آشنایی خود با شهید نسرین افضل، از شهدای شاخص بسیج زنان کشور گفت: بعد از پیروزی انقلاب در دوران راهنمایی و دبیرستان عضو انجمن اسلامی و بسیج بودم تا اینکه در سال ۱۳۶۰ که خرمشهر آزاد شد به همراه مربی پرورشی مدرسه مان، با خانواده افضل و کم کم با خود نسرین افضل آشنا شدم.
وی ادامه داد: او ۵ سال از من بزرگتر بود و در اکثر مکان هایی که نیاز به حضور بود از جهاد گرفته تا بسیج و سپاه ، حضور داشت و ما را هم همراه با خود می برد، و هر وقت سختی ای در کار پیش می آمد و ناراحت می شدم، شهید افضل با من صحبت می کرد و من را دعوت به صبر می کرد و می گفت که هدف ما الهی است، پس نباید این سختی ها ما را دلسرد کند، این رفتار را با بقیه هم داشت و اینگونه الگوی من و دوستانم در جنگ شده بود که با شهادتش ضربه روحی بدی به ما وارد شد چون دوست داشتیم بیشتر از حضور و وجود او فیض ببریم.
این امدادگر دوران دفاع مقدس در مورد حضورش در جبهه نیز گفت: با شهادت ایشان ما تصمیم گرفتیم راهش را ادامه بدهیم، اما چون در آن زمان من فقط ۱۶ سال داشتم و هنوز دیپلم نگرفته بودم نمی توانستم معلم شوم بنابراین با گذراندن دوره های آموزشی، هدفم این شد که به عنوان امدادگر مشغول به کار شوم.

ازدواج به شرط حضور در جبهه
وی ادامه داد: اما آن زمان اعزام بانوان به جنگ ممنوع بود، پس من و یکی از دوستانم تصمیم گرفتیم پنهانی به اهواز برویم و بعد از آن به جبهه وارد شویم، به این خاطر در یک اتوبوس پنهان شدیم اما خیلی سریع لو رفتیم، جلوی رفتنمان را گرفتند و گفتند اگر ازدواج کنید بهتر است و خدمت بیشتری به اسلام می کنید، همان زمان‌ها بود که امام(ره) هم جوانان را به ازدواج تشویق می‌کردند و از طرف دیگر ما می‌دیدیم که همسران رزمندان می‌توانند به پشت جبهه ها بروند، پس با دوستانمان به این نتیجه رسیدیم که اگر ازدواج کنیم می‌توانیم همراه با همسرانمان به پشت جبهه ها برویم و من که خواستگاران زیادی داشتم به خاطر علاقه به ادامه تحصیل به همه جواب رد می دادم، به همه واسطه های خواستگارانم پیام دادم که اگر قبول می کنند بعد از ازدواج در لباس امدادگری به جبهه برویم، من پاسخم مثبت است.
موسوی ادامه داد: تنها کسی که پاسخ مثبت داد، همین همسرم است که خود اهل آبادان بود و او هم شرطش همین بود که همسرش به آبادان بیاید، بنابراین ما در سال ۱۳۶۰ ازدواج کردیم و به آبادان رفتیم. من فکر می کردم که بعدا به جبهه می رویم اما همان روز اول متوجه شدم که آبادان همه جایش سنگر است یعنی بر روی تمام خاک آبادان قطره قطره خون شهدا ریخته شده است.

آخرین وصیت شهید، رعایت حجاب بود
وی در مورد خاطره ای از امدادگری به همراه حفظ حجاب در دوران دفاع مقدس گفت: من از ۳ سالگی چادر به سر می کردم و بر حفظ آن مقید بودم، اما در زمان جنگ که به عنوان امدادگر در بخش انتقال خون مشغول به کار شدم و کیسه های خون را جمع آوری می کردم، اکثر خانم هایی که آنجا کار می کردند، چادری بودند اما به خاطر حضور در اتاق عمل باید گان می پوشیدند و پزشکان از آن ها می خواستند برای سرعت بخشیدن به روند کار، چادر خود را در بیاورند که این اتفاق برای من هم افتاد.
این امدادگر دوران دفاع مقدس افزود: یک روز مجروحی را آوردند که خیلی بدنش زخم داشت و دکتر از من خواست که چادرم را در بیاورم تا بتوانم راحت تر کار کنم و درصد جراحت را تشخیص بدهم من هم بلافاصله تا خواستم این کار را انجام بدهم، دیدم انگار چادر به جایی گیر کرده باشد و من نمی توانم این کار را بکنم موضوع را که به دکتر گفتم، او گفت که چادرم در دست آن مجروح است و او می خواست با حالت احتضار کلمات بریده بریده ای را بگوید که من متوجه نشدم اما دکتر با شنیدن آن گریه کرد، او گفت مجروح می گوید ما رفتیم که چادر از سر شما نیفتد، اشک چشمانمان را گرفته بود، در همان لحظه دکتر نبض او را گرفت، نبض نداشت، شهید شده بود!
وی ادامه داد: خدا را گواه می گیرم که در بدترین شرایط به صحبت آن شهید و خواسته او و دیگر شهدا که بهترین سرمایه زندگی یعنی جانشان را فدای اسلام کردند، پشت پا نزدم و حجابم را حفظ کردم.
زندگی به سبک زنان انقلابی
موسوی در مورد زندگی ساده در دوران دفاع مقدس گفت: در خواستگاری ها وقتی صحبت از مهریه می شد، سعی می کردند که مهریه های بسیار کمی قرار دهند و می گفتند وسایل زندگی را بعدا در طول زندگی دو نفر با هم تهیه می کنند و ازدواج ها به معنی واقعی کلمه آسان بود، مثلا مهریه خواهر من فقط یک جلد قرآن مجید بود، جشن عروسی هم به معنی جشن انجام نمی شد، بچه ها خودشان چایی و شربت درست می کردند و یادم هست یک بار من یک عروس را محیای داماد کردم، مراسم هم با صلوات و خواندن قرآن دسته جمعی برگزار می شد و توقعات واقعا کم بود و الحمدلله همان افراد در زمان فعلی هم ساده زندگی می کنند و ساده زیستی را رویه زندگی خود کرده اند.
توصیه به جوان ها
این زن راوی دوران دفاع مقدس خطاب به جوانان گفت: جوان ها سعی کنند مانند آن دوران و به سبک آن دوران به زندگی نگاه کنند و آن ازدواج ها را الگوی خود قرار دهند، به حرف رهبر انقلاب توجه کنند، برای تهیه لوازم زندگی کالای ایرانی بگیرند تا کارگران ایرانی سر کار بروند و به دنبال کالاهای لوکس خارجی که بیشتر اقتصاد ما را تحت تاثیر منفی قرار می دهد، نباشند.
حال و هوای زنان در پشت جبهه
وی تأکید کرد: بسیاری از زنان دوست داشتند که به رزمندگان کمک کنند و این محدود به بانوان مذهبی و حتی مسلمان نبود، یادم هست یک خانم مسیحی آمد و گفت هر زمان تبلیغ کمک به جبهه از بلندگوی دبیرستان پخش می شود، خجالت می کشم و دوست دارم که به عنوان عضوی از کشورم به رزمندگان کمک کنم.
موسوی افزود داد: هرکسی هرچه در توان داشت هدیه می کرد، بسیاری از تازه عروس ها، لباس عروسشان را هدیه می دادند تا اگر کسی قصد ازدواج دارد و لباس عروس ندارد از آن استفاده کند و اگر کسی نه پول داشت، نه پسری که به جبهه بفرستد و حتی اگر بیمار بود هم برایش کاری تعریف می شد و کمک می کرد، مثلا یک خانمی آرتروز داشت با این حال می آمد و بچه های ما را نگه می داشت تا ما بتوانیم خدمت کنیم.
روایتگری دفاع مقدس
وی در مورد جریان روایتگری دفاع مقدس نیز گفت: چندان دوست نداشتم خاطراتم را به صورت شفاهی بازگو کنم، حس می‌کردم اگر خاطراتم را بگویم، بقیه فکر می‌کنند که دارم از خودم تعریف می‌کنم اما یک روزی خبرنگاری با اصرار از من خواست تا خاطراتم را بگویم و وقتی مخالفت من را دید گفت که شما مسئولید و من شکایت شما را به خدا می کنم، زیرا حضرت آقا فرمودند که باید خاطرات آن زمان بازگو شود.

حمایت والدین از اقدامات انقلابی فرزندان
این بانوی راوی دوران دفاع مقدس در مورد نقش والدین در تربیت فرزندان انقلابی گفت: خانواده هر طور باشد فرزندان هم به خانواده تاسی می کنند، به یاد دارم که چند وقت بیشتر از شهادت برادر شهید نسرین افضل که مفقود الاثر شده بود، نگذشته بود و مادرش بی تابی می کرد، اما او از ما خواست که به نزد مادرش برویم و او را راضی کنیم که اجازه بدهد نسرین به کردستان برود، وقتی من با مادرش صحبت می کردم یک دفعه مادر بزرگوارشان به من گفت آیا مادر خودت اجازه می دهد تو به کردستان بروی؟ من با اطمینان گفتم بله، اما در دلم واقعا این اطمینان را نداشتم، اما چند وقت بعد نسرین به ما خبر داد که مادرش راضی شده و او به کردستان می رود و مادر من هم اجازه داد که من بعد از ازدواج به آبادان بروم و هر روز که خبر تخریب خانه ای در آبادان از اخبار اعلام می شد، ایشان بسیار نگران می شدند با این حال صبر کردند.
وی ادامه داد: شهید فرهانی هم همینطور بود، با وجودی که برادرش شهید شده بود، مادرش اجازه فعالیت به او را هم داد تا به شهادت رسید، مادرهای افراد این چنینی بسیار صبور بودند و همین صبرشان باعث می شد که اجازه بدهند بسیاری از فعالیت های انقلابی را ما انجام بدهیم.
تاثیر کاروان های راهیان نور بر روی مردم
موسوی در مورد تأثیر روایتگری دفاع مقدس بر روی نسل حاضر و برگزاری اردوهای راهیان نور برای بازدید از مناطق جنگی جنوب و غرب کشور نیز گفت: خاطرم هست یک بار اردوی دانشجویی از تهران بودکه من راوی آن بودم و یک نفر خیلی با من مخالفت می کرد بعد متوجه شدم که از خارج آمده و اعتقادی به این مسائل ندارد اما به اصرار دوستانش به این سفر آمده است با این حال وقتی به طلائیه رفتیم، او تحت تاثیر شهدا قرار گرفته بود و مسیر فکری اش به کلی عوض شد و واقعا همانطور که تربت امام حسین(ع) شفا می دهد، کربلای ایران هم هنوز روی بچه ها اثر می گذارد.
وی با انتقاد از اینکه برخی مواقع گفته می شود که نباید از جنگ و جبهه زیاد صحبت کرد، گفت: جنگ هیچوقت به پایان نمی رسد و واقعا اعتقاد دارم که شعار «جنگی که بود، جنگی که هست» همچنان ادامه دارد و دشمن دست از سر اسلام بر نمی دارد و در روایتگری هایی که در جنوب داشتم، خادم الشهداهای گمنامی را دیدم که بعدها در لباس مدافعان حرم و شهدای مدافع حرم از آنان یاد شده است، آن ها توانستند با بهره گیری از فضای مناطق جنگی، با شهدا ارتباط برقرار کنند و خود را به مقام شهادت برسانند.
روحیه مبارزه در بین مردم همچنان پابرجاست
این زن امدادگر دوران دفاع مقدس، در پایان گفت: همچنان که جنگ همچنان ادامه دارد، روحیه انقلابی هم ادامه دارد و الان خانم های زیادی هستند که در سنگر سلامت مشغول به مبارزه هستند، حتی خانم هایی هم سن و سال من که ماسک می دوزند و آن را مجانی مانند زمان جنگ که پشت جبهه خدمت می کردند، در اختیار نیازمندان قرار می دهند و امیدوارم این روحیه همچنان در بین مردم باقی بماند و خدا ما را شهید خود گرداند.
انتهای پیام/زپایگاه خبری تحلیلی طنین یاس 
ارسال نظرات