کتاب "بدرقه باران"، زندگینامه داستانی شهید محمدعلی برجی چاپ و روانه بازار شد
نویسنده کتاب بدرقه باران در گفتگو با خبرنگار بسیج قزوین، افزود: در این کتاب، همسر شهید "محمدعلی برجی" به صورت داستان زندگینامه این شهید بزرگوار را روایت میکند.
وی ادامه داد: کتاب فوق با یک هزار نسخه و 237 صفحه در دو بخش از زبان همسر شهید محمدعلی برجی و فرزندان این شهید بزرگوار توسط انتشارات صریر منتشر شده است.
برجی گفت: در تدوین این کتاب با دوستان، بستگان و همرزمان شهید برجی مصاحبه شده تا هر آنچه از شهید در ذهن به یاد دارند را بازگو کنند.
وی افزود: با جمعآوری مصاحبهها و هر آنچه همسر این شهید بزرگوار به یاد دارد، از زبان همسرش به صورت داستان در بخش نخست این کتاب روایت میشود.
برجی گفت: ثبت و ضبط خاطرات شهید برجی، شناساندن سیره و منش شهدا به آحاد جامعه به ویژه جوانان، یادآوری زندگینامه شهید در ذهن دوستان و بستگان از مهمترین اهداف من در نوشتن این کتاب بوده است.
نویسنده کتاب بدرقه باران افزود: کتاب بدرقه باران جذاب، متنوع و خواندنی بوده و حتی صحنههای غمانگیز آن با روایت داستانی خوشایندی نگاشته شده است.
وی گفت: چاپ کتاب بدرقه باران مورد استقبال خوانندگان قرار گرفته و تاثیر فراوانی در معرفی سیره شهدا به آحاد جامعه داشته و همین موجب شده تا جرقهای در ذهنم برای نوشتن کتاب دوم زده شود ولی هنوز تصمیم نگرفتم که چه کتابی را بنویسم.
وی میگوید: در بخشی از خاطرات همسر شهید برجی در این کتاب آمده است: «... محمد ناراحتی من را که میدید، برای دلداریام با شوخی و خنده میگفت: نگران چی هستی؟ بادمجان بم آفت ندارد.
در چنین مواقعی و در روزهایی که محمد در جبهه بود، تنها سنگصبور، مونس و همدم من، امامزاده ابراهیم(ع) از نوادگان امیرالمومنین(ع) در نزدیکی منزلمان بود. تا دلم میگرفت وضو گرفته و چادر رنگیام را روی سرم میانداختم و به طرف امامزاده میرفتم. نماز میخواندم و رو به ضریح دست به دعا برداشته و برای سلامتی و پیروزی همه رزمندهها و برای اینکه همسرم صحیح و سالم برگردد، نذر و نیاز میکردم.
گاهی که این نذرها را ادا میکردم، محمد به شوخی میگفت: خانم فکر کنم تا این جنگ به پایان برسد، شما تمام دارو ندارمان را نذر امامزاده ابراهیم(ع) کنی ...»
گفتنی است: شهید محمدعلی برجی در روستای ناصرآباد از توابع شهر قزوین به دنیا آمد، پدرش یوسف کشاورز بود و مادرش رقیه نام داشت، تا اول راهنمایی درس خواند، سال ۱۳۵۱ ازدواج کرد و صاحب چهار پسر و دو دختر شد.
این شهید بزرگوار به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت، با سمت معاون فرمانده گروهان در خرمشهر بر اثر اصابت ترکش به سر شهید شد و مزار او در گلزار شهدای شهر زادگاهش واقع است.
1010/ت20/ب