به گزارش سرویس اساتید خبرگزاری بسیج، حجت الاسلام ابوذر مظاهری در یادداشتی، شبهه افکنی حجت الاسلام رسول جعفریان پیرامون متهم کردن برخی علمای دوران قاجار در جنگ ایران و روس را پاسخ داده است.
در متن یادداشت استاديار مؤسسه آموزشي و پژوهشی امام خمينی(ره) آمده است:
بسم الله الرحمن الرحیم
عالم اصولي شيعه کسي است که با عقل و تدبير فتوا صادر ميکند و تبعات اين فتوا را به عهده ميگيرد. شاگردان مرحوم وحيد بهبهاني ميدانستند به رغم اينکه قاجارها مانند ديگر قدرتطلبان تحکيم قدرت را اولويت خود ميدانند، اما براي آنان حفظ کشور شيعه بر همه اين ملاحظات برتري داشت. لذا به رغم اينکه هدف قاجارها از فراخواندن آنها به همراهي در جنگ را ميدانستند و ميدانستند که آنها نميتوانند مردم ايران را بسيج کنند و از آنها ملايات و خراج براي جنگ بگيرند، بيتفاوتي را جايز ندانسته و با تمام قوا به ميدان آمدند. و اين اقدام علما نه اولين اقدام از اين دست بود و نه آخرين آنها.
حال امروز برخي استادان ديروز و دلباختگان سياست روشنفکري امروز، قرنها تلاش و تدبير علماي شيعه را به بهانه وادادگي در برابر توپ و تشر آمريکا و انگليس زير سؤال ميبرند و ميخواهند خود را توجيه کنند.
در پاسخ به ادعاي مطرح شده درباره نقش علما به عنوان آغازگر جنگ دوم ايران و روس و انداختن خسارات اين جنگها به گردن آنها بايد گفت: معاهده گلستان در واقع یک قرارداد متارکه جنگ بود تا يک معاهده تمام کننده هميشهگي درگيري. به همين دليل هنگام مذاکره رتيشچوف نماينده روس و سرگراوزلي وزير مختار انگليس متعهد شدند تزار قسمتهايي از مناطقي را که بر اساس معاهده گلستان از ايران جدا شده بود، دوباره مسترد کند.
به همين دليل در طول 13 سال فاصله ميان جنگ اول و دوم تلاشهاي زيادي از سوي عباس ميرزا براي استرداد مناطق به ايران صورت گرفت. و وقتي اين تلاشها به نتيجه نرسيد عباس ميرزا تصميم به جنگ گرفت. در اين زمان که عباس ميرزا پيروز ميدان جنگ با عثمانيها بود و روسها نيز در جبهه اروپا مشغول بودند، از نظر وي بهترين زمان حمله و بازگرداندن مناطق بود.
اما وي براي آغاز کردن جنگ به حمايت و همراهي شاه و علماي شيعه نياز داشت. بنابراين تمام تلاش خود را براي اين دو هدف به کار گرفت و موفق شد علماي شيعه را که براي دفاع از مظلومين و ستم ديدگان مناطق اشغالي که اخبار آنها به شکلهاي مختلف به علما رسيده بود، وادار به فتواي جهاد و فراخواندن مردم به جبههها و اين بار حضور خود آنها در جنگ، بکند.
لذا بر خلاف ادعاهايي که برخي منابع از همان زمان تا کنون درباره اينکه علما شاه و عباس ميرزا را مجبور به آغاز جنگ کردند، اسناد و مدارک متعددي وجود دارد که عباس ميرزا بعد از اينکه درباره جنگ به تصميم رسيد از جايگاه و موقعيت علما نيز استفاده کرد. از جمله اين اسناد دو نامه عباس ميرزا به آصف الدوله صدر اعظم و يک نامه از فتحعلي شاه به عباس ميرزا است که به خوبي بيانگر اين مطلب است. متن دو نامه اول در کتاب «نامههاي پراکنده قائم مقام فراهاني» جلد اول و نامه سوم در کتاب «دو سال آخر ( يادداشت هاي روزانه سرجان کمپل نمايده انگليس در دربار ايران) جلد دوم آمده است.
در نامه شاه به عباس ميرزا آمده است: «در هر مورد من قصد و نظر شما را انجام دادم. شما مصلحت دانستيد آقا سيد محمد با رؤسای مذهبي به اينجا آورده شوند، بسم الله، آنها آمدند. شما به من گفتيد به سلطانيه بيايم، بسم الله، من اينجا هستم. شما پول خواستيد ... من آوردم. شما وضع سرحد و احوال امور را ميدانيد، اگر فکر ميکنيد صلح مصحلت ميباشد، صلح نماييد. اگر خواهان جنگ هستيد، آن را شروع کنيد و مسؤوليت آن را به گردن بگيريد. چون مرا تا اينجا کشانديد ديگر بهانه نياور که من همراهي نکردهام[1]
درباره شروع جنگ دوم تحليلگران علل متعددي را مطرح کردهاند اما در اين ميان نقش انگليسيها را نبايد ناديده گرفت. آنها به طور کلي سعي ميکردند مسائل را جوري مديريت کنند که ميان ايران و روسيه زمينه ديگري وجود داشته باشد، به همين دليل در معاهده گلستان به عمد مرزهاي دو کشور را مشخص نکردند و سعي ميکردند هم ايران و هم روسيه را به خود مشغول کنند تا مزاحم مستعمرات آن در انگليس نشوند. از طرف ديگر به منصرف کردن روس ها از اروپا بايستي ديگري ميان روس و ايران را دوباره به وجود بياورند. لذا انگليسيها نيز با وقوع جنگ موافق بودند. رجال سياسي سرپرده انگليس هم به طور طبيعي از موافقين جنگ بودند.
افرادي مانند عبدالله خان امين الدوله، آصف الدوله صدر اعظم، ميرزا ابوالحسن خان ايلچي بالاخره جنگ آغاز شد و نيروهاي ايران توانستند در فاصله کوتاهي بسياري از مناطق اشغالي را بازپس بگيرند، اما دو نکته باعث شد که ورق برگردد و ايرانيها در واقع جنگ برده را باختند: اول تجديد قواي روس ها با تمام قوا بود و دوم ترس و عقبنشيني بخشهايي از نيروهاي ايران. در اينجا خيانت برخي از فرماندهان عباس ميراز را نبايد ناديده گرفت. به طور مثال خود عباس ميراز وقتي برادران خود را زير آتش توپ هاي روس ديد، آنها را عقب کشاند و همين عقبنشينيها باعث شد نيروهاي مردمي و علما روحيه خود را از دست بدهند و مجبور به عقبنشيني بشوند. هر چند که مرحوم مجاهد بعد از عقبنشيني در تبريز ماند تا به جبههها نزديک باشد.
برخي منابع از حسادت شاه و عباس ميرزا نسبت به علما هم سخن گفتهاند. معتقدند اين دو وقتي پيروزيهاي سريع لشکر ايران که با حميت و ايمان مردم مؤمن و علما به دست آمده بود، مشاهده کردند از موقعيت خود ترسيدند و براي اينکه علما را از صحنه جنگي که به ظاهر به نفع ايران تمام شده بود خارج کنند، شروع کردند به اذيت کردن علما که نهايتا منجر به عقبنشيني آنها شد. بعد که جنگ مغلوبه شد تقصير شکست جنگ را به گردن علما انداختند و قلمبدستان درباري علما را آغاز کننده جنگ و عقبنشيني آنها را فرار از سر ترس نوشتند و خوراکي درست کردند براي برخي مورخين بهانهجوي امروزي که تلاش ميکنند به هر قيمتي حجتي براي وادادگيهاي خود در برابر آمريکاييها در قضيه هستهاي و ديگر موضوعات پيدا کنند.
در ادامه برخي از بهترين منابع که به طور دقيق و علمي موضوع نقش علما در جنگهاي ايران و روس را بررسي کردهاند و پاسخ به شبهات مذکور را دادهاند، معرفي ميشود.
کتابها: آثار مرحوم علي ابوالحسني (منذر) به ويژه کتاب «جهاد دفاعي جنگ صليبي ايران و روس تزاري» و «تراز سياست»
مقالات: جعفر آقازاده، تحليلي بر نقش روحانيون شيعه در دوره دوم جنگهاي ايران و روس، فصلنامه شيعهشناسي، سال دوازدهم، شماره 47، پاييز 1393
علي اکبر ذاکري، جنگ ایران و روس و نقش علما، مجله حوزه سال 1380 شماره 107 و 108
پانوشت: [1] . ابراهيم تيموري، دو سال آخر (يادداشتهاي روزانه سرجان کمپل نماينده انگليس در دربار ايران)، جلد 2، ص 1103
انتهای پیام/
منبع: روابط عمومی نهضت استادی بسیج استان قم