نامه ابوالفضل شکوری، استاد علوم سیاسی دانشگاه تربیت مدرس به مولوی عبدالحمید:

سرگذشت شیخ یوسف قرضاوی موجب عبرت است؛ رفتارها و هویت سازی‌های فرقه‌ای را کنار بگذارید!

در پی اظهارات اخیر مولوی عبدالحمید و متعاقبا نامه تحریک آمیز برخی چهره‌ها به او ؛ ابوالفضل شکوری عضو گروه علوم سیاسی دانشگاه تربیت مدرس، پژوهشگر و مولف در فقه سیاسی با ارسال نامه‌ای سرگشاده به عبدالحمید خواستار تجدید نظر وی در اقدامات تفرقه افکنانه شد.
کد خبر: ۹۳۲۷۶۶۳
|
۲۳ اسفند ۱۳۹۹ - ۱۰:۵۲

fه گزارش مرکز رسانه و ارتباطات نهضت استادی بسیج (ناب)، در متن نامه دلسوزانه ابوالفضل شکوری آمده است:

بسم الله الرحمن الرحیم

محضر محترم جناب آقای مولوی عبدالحمید اسماعیل زهی

امام جمعه مسجد مکّی زاهدان

سلام علیکم و رحمة الله

با آرزوی توفیق برای آن جناب در ترویج اسلام ناب محمدی (ص) و تربیت مسلمانان آگاه به زمان "و رحماء بینهم و اشداء علی الکفار"، این بنده‌ی بی‌مقدار (الله) تعالی و راقم این سطور، یکی از کسانی هستم که مطالب، خطبه‌­ها، بیانیه‌­ها و مباحث منتسب به شما را پیگیری و مطالعه می­‌کنم و لذا ابتدائاً از زحمات علمی‌تان برای ترویج و تبیین مفاهیم و ارزش‌­های اسلامی سپاسگزارم.

 با این همه در طول زمان، در لابه‌لای مطالب منتسب به جنابعالی و در اظهاراتتان، بعضاً و نسبتاً به فراوانی، موضع‌گیری‌ها و مطالبی را مشاهده و مطالعه کرده‌­ام که از جهات مختلف برایم سؤال ‌برانگیز بوده است و به گمان من و در حد فهم قاصر بنده در این زمانه به نفع جامعه مسلمانان ایران و حتی شخص شخیص جنابعالی نیست. از این روی برخود لازم دانستم بر طبق مفاد حدیث شریف نبوی (ص) که می‌فرماید: "المومن مرآة المؤمن" مومن آینه‌ی مومن است، چند نکته را یادآوری کنم تا شاید ان‌شاءالله موجب شفافیت مسئله و رفع برخی سوءتفاهمات رایج در جامعه، پیرامون جایگاه و نوع نگاه حضرتعالی گردد و شما هم اگر مصلحت دانستید پاسخ و توضیحات شفاف و مناسبی را ارائه بفرمایید.

اول:­ اینکه شما عالمی از آن جمله از علمای اهل سنت ایران هستید که خوی استکباری و تجاوز‌طلبانه دولت آمریکا را محکوم می‌کنند و از آسیب‌پذیری و شکست او اظهار سرور و خوشحالی می‌­نمایند (و بحمدالله همه آنان چنین‌اند)، جای خوشحالی است؛ چنانچه از مطالب منتشر شده شما در­ مورد موشکباران انتقامی پایگاه «عین الاسد» در عراق توسط سپاه ایران در مقام قصاص از آمریکا که قاتل شهید قاسم سلیمانی بود، این موضع‌گیری معلوم بود. ولیکن حضرتعالی هیچگاه دیده نشده است که از امراء و سلاطین مسلمان سرسپرده به آمریکا در منطقه که خاک سرزمین و اختیارات اساسی حکومت­شان را به‌طور کامل در اختیار این شیطان بزرگ قرار داده و حتی پول و هزینه کلان و هنگفت تأسیس و اداره پایگاه‌­های آمریکایی در وطن‌شان را از بیت‌المال مسلمانان می‌­پردازند، انتقاد روشن و­ شفافی کرده و نهی از منکر نموده باشید! جنابعالی به‌عنوان یک روحانی اهل سنّت گویا همیشه نگران وضعیت مسلمانان سنّی در کنار مسلمانان شیعه هستید ولی از تسلّط روز‌افزون و حتّی قهرآمیز آمریکا در کشورهای سنّی مذهب همچون عربستان سعودی، بحرین، مصر و ... بر مسلمانان، هیچگونه اظهار ناراحتی نمی­‌کنید. شما با عجله و شتاب به آیت‌الله سید علی سیستانی در مورد اهل سنّت عراق نامه‌­ای می‌­نویسید، اما در­ مورد سرکوب‌های خونین اهل سنّت در مصر توسط ژنرال السیسی کاملا بی‌تفاوت‌اید. چنانکه ستم­‌های رفته بر مسلمانان عربستان در نواحی شرقی (شیعیان) و نیز شاهزاده‌­هایی که در اسارت‌اند و ... را وقعی نمی­‌گذارید و نیز در اعلام حرمت شرعی عملیات انتحاری تروریستی مسلمانان علیه یکدیگر بی‌اعتنا هستید.

دوم: جنابعالی در سنوات گذشته و در اوایل اشتهاریابی­تان در ایران، محوریّت سخنانتان بیشتر بر امّت اسلامی و ایجاد انس و الفت هرچه بیشتر میان مذاهب بوده ولی به‌تدریج جهت مواضع و بیاناتتان در سال­‌های اخیر که با حمایت جمهوری اسلامی جایگاهتان تصویب شده، برجسته شدن مسئله شیعه و سنّی و قومیت‌ها و مذاهب در ایران را نشان می‌­دهد و مرتب از مظلوم واقع شدن اهل سنّت در ایران و امثال این­ها سخن می­‌گویید و حتی برخی از عوامل و معمّمین وابسته به شما اظهار می‌­دارند که «چهل سال شما شیعه‌ها در ایران حکومت کردید، چهار سال هم بدهید به ما و ببینید ما چگونه اداره می­‌کنیم!! »

غافل از اینکه به مدّت 1400 سال همه جهان اسلام و حکومت­­‌های آن در دست شما یعنی هم‌کیشانتان بوده و هم اینک نیز از حدود 60 حکومت مستقر در بلاد اسلامی به جز ایران، همه در دست امراء و علمای هم‌فکر و هم‌کیش شما قرار دارد، شما در آنجا چه گلی بر سر جوامع مسلمان زده‌اید که در ایران می­‌خواهید آن را تکرار کنید؟

آیا جز تولید ارعاب و تروریسم و رواج اندیشه شیطانی تکفیر مسلمانان بی‌گناه و کشتار بی‌قانون و سبعانه آنان دست‌آوردی در کار بوده است؟

نمونه‌هایش: وحشی‌گری‌­ها، قتل­عام­‌ها، ترورها و ... صدّام، داعش، القاعده و از کشورها نیز عربستان، لیبی، نیجریه، بحرین، مصر و ... متأسفانه اگر کسی از رهگذر اینترنت، جهت­‌گیری و محتوای مطالب انتشار‌یافته درکانال­‌ها، سایت­‌ها و گروه­‌های مجازی منسوب و یا مرتبط با جریان جنابعالی و دوستانتان را دنبال کند، تلاش گسترده‌ای را در راستای «هویّت سازی» مذهبی، قومی و محلّی و تضعیف «مرکزیّت» و هویّت تاریخی مشترک ایرانیان به وضوح مشاهده خواهد کرد که نتیجه آن در آینده می‌­تواند بروز و ظهور ناسیونالیسم‌­های جعلی محلّی و پیدایش تفکّر (ملوک الطوایفی) باشد که اسکندر مقدونی با به‌کار‌گیری آن در ایران حدود 500 سال یعنی تا پیدایش ساسانیان، از وحدت و مرکزیّت‌گرایی در ایران جلوگیری کرد و ریشه‌ها و نیروهای این ملّت جاودانه را سوزاند!

مشاهده چنین رویکردی از هرکس و در هر جای ایران که باشد نامیمون و نا‌امید کننده است و باید جلوی آن ایستاد و شخص شما شایسته پیشگامی در چنین کاری هستید.

سوم: به رغم اینکه قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، و حتی قانون اساسی پیشین مشروطیت در ایران مذهب رسمی کشور را تشیع اثنی­‌عشری اعلام کرده و به تأیید بیش از 5/99 درصد مردم ایران رسیده، لیکن اکثریت قاطع مردم مسلمان و شیعه‌ی ایران هرگز پیروان ادیان الهی مصرح در قانون اساسی و مسلمانان اهل سنت را از خود جدا نمی‌­دانند و فرقه‌ای عمل نمی­‌کنند و اهل تسنن و خودشان را پیروان یک پیامبر و یک دین و صاحبان مشترک یک قبله و قرآن می­دانند و حتی مردمان سنی و شیعه به ­ویژه در مناطق کرد‌نشین که پیروان فقه امام شافعی هستند، مضافا برانجام معاملات گسترده با همدیگر از طریق ازدواج دختران و پسران سنی و شیعه، نسبت فامیلی و خویشاوندی با همدیگر برقرار می‌کنند که نمونه اش در دیگر کشورهای اسلامی کم‌نظیر است و عمده روحانیون شیعه و سنی نیز مؤید و مشوق آن بوده و هستند، هرچند که اقلیت افراطی انگشت شماری از هردو جریان، آتش افروز تفرقه و نفرت‌پراکنی مذهبی و قومی شده­اند که می­‌توان گفت هردو از خارج از کشور الهام می­‌گیرند. در این میان برخی از مواضع امثال حضرتعالی که زمانی نماد مودّت و وحدت مسلمانان در ایران بودید، اندکی سوال‌انگیز شده است، چرا تاکید شدید و افراطی حضرتعالی و برخی دیگر از علما و روحانیون منتسب به شما بر تمایز روز افزون تسنن و تشیع و غیریّت‌سازی‌های قومی و مذهبی که خواسته‌ی اصلی فتنه انگیزان دول استعماری و طماع در جهان اسلام است، نمود بیشتر پیدا کرده است؟ موضعی که اتخاذ و تداوم آن جای تأسف و تأثر بسیار دارد.

رسول الله (ص) زمانی که به یثرب مهاجرت فرمودند؛ آنجا را مدینة الرسول نامیده و در میان دشمنان خونی قبایلی مثل اوس و خزرج و مهاجران قریشی مکه، عقد اخوت و برادری بستند، ولی ماها در حال حاضر، گویا عملا پیمان تفرق و دوری و نفرت‌های موهوم مذهبی را پایه‌گذاری می‌­کنیم، آنچه که شیعه‌نمایان انگلیسی و سنّی نمایان آمریکایی و وهابی در آتش آن می‌­دمند. فی المثل؛ در تهران و دیگر شهر­ها هیچکس نمی‌­پرسد که فلان کاسب یا فلان کارمند شیعه یا سنّی است، فقط به این توجه و دقت می­کنند که او درستکار است یا نه، ولی برخی از روحانیان افراطی شیعه و سنّی هستند که ذرّه بین به دست گرفته و چنین چیزهایی را جست‌و‌جو و برجسته می­‌کنند.

چهار: اینکه حضرتعالی متناوبا از مظلومیت و محدودیت اهل تسنن در ایران داد سخن می­‌دهید و آن‌ها را رسانه‌ای می­‌کنید و برای همه این ادعاها از شایعات و حتی اکاذیب بهره‌برداری می­‌کنید، جای تعجب دارد. از جمله اینکه همیشه از عدم وجود مصلّی و نماز‌خانه‌های ویژه‌ی اهل سنت در تهران مثال می­‌آورید، حقیقتاً امری غیر‌واقعی و مغالطه‌آمیز است. اهل سنت نه تنها در تهران یک مسجد و یک نمازخانه، بلکه چندین نمونه بزرگ از آن‌ها را دارند که شخص جنابعالی نیز گاهی در آن‌ها حضور یافته‌اید؛ مسلمانان عزیز اهل سنت در تهران دست کم 9 مصلی و نمازخانه دایر و مورد استفاده بالفعل دارند که ویژه آن‌هاست و هیچ­کسی مزاحم آنان در استفاده از این مراکز مذهبی نمی‌باشد، اما تهران یک مصلی عمومی مرکزی بزرگ هم دارد و آن هم به نام شیعه نیست، به نام اسلام است و به نام نماز جمعه است و درهایش به روی همه مسلمانان باز است و مانعی برای حضور هیچ فردی از مسلمانان اهل سنّت برای حضور در نمازخانه‌­ها و نمازجمعه‌­های اختصاصی و ایضاً در این نماز جمعه عمومی وجود ندارد. چنانکه ایرانیان در نماز جمعه مکه و مدینه حاضر می‌شوند و نمی­‌گویند که این نماز مخصوص اهل سنّت است و یا تشیع و ما شیعه­‌ها باید نماز جمعه و جماعت جداگانه برگزار کنیم.  مگر شیعیان عربستانی حاضر و ساکن در مکّه که شاید اقلیت هم نباشند، مصلی و نمازخانه جداگانه‌ای برای خود دارند؟ اما چنانکه می‌­دانید این اماکن در تهران و مشهد هست و قابل ستایش است. تسامحی که ایرانیان مسلمان اعم از شیعه و سنی نسبت به همدیگر دارند بی‌نظیر است. آیا مشابه و نظیر مصلّی، مسجد و مدرسه مکّی زاهدان را که ویژه اهل سنّت می­‌باشد در کشورهایی با حاکمیّت سنّی‌ها سراغ دارید؟ مردم بحرین 90 درصدشان شیعه هستند ولی اجازه تأسیس چنین مسجدی را ندارند و مساجد موجودشان توسط حاکمان بحرین تخریب می­شود. در مصر شیعیان مجبور می­شوند مراسم عبادیشان را در منزل شخصی خود برگزار کنند با این حال این وضعیت تحمّل نمی­شود، چنانکه مرحوم مظلوم شیخ حسن شحّانه را سلفی‌ها به همین مناسبت در داخل خانه‌اش سر بریدند. با وجود این حقایق چرا ما سیاه‌نمایی می‌کنیم و قدر نعمت‌ها را نمی‌دانیم؟! بگذارید و بگذاریم که مردم با مهر و محبّت و برادری در کنار هم زندگی کنند.

پنج: حضرتعالی در سخنرانی­‌ها، مصاحبه‌ها و بیانیه‌های عمومی‌تان چنین وانمود میفرمایید که گویا برای شخص شما در ایران محدودیت سفر ایجاد شده است و نمیگذارند به روستاها و شهرهای مختلف داخل کشور و یا به کشورهای خارجی مانند قطر و ترکیه و امثال آن‌ها برای دیدار با مردم و یا امراء و علمای آنجاها مسافرت کنید. دراین رابطه من معتقدم که اگر اولاً سفرهای شما سیاحتی، علمی-پژوهشی و عادی باشد قاعدتاً هیچ وقت نباید محدودیتی داشته باشد، چنانکه سفرهای متعدد شما به جاهای مختلف ایران و حتی کشورهای مختلف در جهان در طول زمان شاهد آن است، اما اگر این سفرها به قصد تبلیغات فرقه‌ای باشد که آثار زیانبار تفرقه و بدبینی را دارد، به نظر این بنده ناچیز الله تعالی، شما، من و هر شخص دیگری حق چنین مسافرت‌هایی را نداریم. چه عالم سنی باشیم و چه عالم شیعه. به عنوان مثال؛ مگر روحانیون و علمای شیعه حق دارند بروند در بلوچستان یا کردستان یا در روستا و یا شهری که اهالی آن سنی می‌باشند تبلیغات شیعی‌گری کنند؟­ نه حکومت اجازه چنین کاری را می­دهد و نه حوزه‌های علمیه، حضرتعالی نیز امام جماعت مسجد مکی در زاهدان هستید و به قول آن عالم بزرگوار سنی آقای نادری نماینده پاوه؛ شما چه کاری به قلمروها و شهرهای دیگر دارید که تشریف ببرید و عقاید خودتان را در آنجا بخواهید تبلیغ و تحمیل کنید، هر شهری عالمی و امام جمعه‌ای دارد و نسبت به مسائل مذهبی آنجا چه سنی باشد چه شیعه طبق مذهب خودشان متعهد است. اهل سنت کردستان و مهاجران کرد در تهران، همگی از فقه امام شافعی پیروی می­‌کنند و ارتباطی به فقه حنفی ندارند.

نسبت آن‌ها به فقه حنفی مثل نسبت آن‌ها به فقه جعفری یا مالکی و یا حنبلی است و علمای باسوادی هم در میانشان هستند که جواب‌گوی مسائل شرعی می‌باشند. اهل سنت شرق و شمال ایران نیز اغلب از پیروان مذهب امام ابوحنیفه محسوب می­‌شوند که شخص شما هم در فقه چنین روشی دارید، درحالی که حضرتعالی با وجود ادعای پیروی از امام ابوحنیفه در عمل تابع مسلک فرقه سلفی دیوبندی هستید و اصول اعتقادی دیوبندی را تبلیغ می‌فرمایید که مذاهب سنی ایران مانند شافعی‌ها و حنفی‌ها با آن بیگانه‌اند و به آن علاقمند نمی­‌باشند. به‌ویژه نوع خاص دیوبندیسم که به صورت افراطی و «وهّابیزه» شده از پاکستان وارد ایران شده و گروه‌ها و افراد فاسدِ مدعی دروغین سنی‌گری همچون جیش‌العدل و عبدالمالک ریگی و تروریست‌های دیگر را پدید آورده است.

حضرتعالی باید در سفرهای تبلیغی که قصد انجام آن را به روستا و شهرهای دیگر دارید و نیز در کل ایران صراحتا بفرمائید که من پیرو مسلک دیوبندی و سلفی‌گری هستم تا مردم آن را بدانند. مگر امام شافعی و امام ابوحنیفه پیوندی با مسلک دیوبندیه که صدها سال بعد ابوحنیفه به وجود آمده، داشته‌اند؟

ثانیاً جایگاه هرشخصی با توجه به سمت و مقام و مسئولیت آن شخص در ایران و در داخل نظام جمهوری اسلامی ایران مشخص است و هویت و زیّ حضرتعالی نیز به عنوان امام جمعه و امام جماعت اهل سنت شهر زاهدان شناخته می­شود. لذا از شئون جایگاه و مسوولیت شما نیست که در امور شهرهای دیگر دخالت بفرمائید، ولو آنان از اهل سنت باشند. چنانکه ائمّه جمعه شیعه در شهرهای مختلف حق دخالت در حوزة همدیگر را ندارند. فی المثل مگر امام جمعه اصفهان در امور مذهبی شهر کاشان و یا یزد دخالت می­کند؟ و یا امام جمعه کرمان در شهر بندرعباس حضور می­یابد و تبلیغ مسلک شخصی خود را می نماید؟ و یا امام جمعه‌های تهران در دیگر شهرهای کشور دخالت می­‌کنند؟ که جنابعالی بخواهید این کار را در نقاط دیگر انجام بدهید.

شما می‌­دانید شیخ یوسف قرضاوی که عالمی بزرگ و در خدمت فرهنگ اسلامی و وحدت مسلمانان بود، زمانی که از زیّ عالمانه خود خارج شد و برای همراهی با سلاطین وابسته و گروه‌های افراطی از مصر به کشورهای حاشیه خلیج فارس به ویژه قطر رفت و عملا تابع سیاست حاکمان این کشورها گردید، که در حقیقت همان سیاست آمریکا و اسرائیل بود، و با فتاوای نادرست خود جنگ فرقه‌ای عراق و سوریه و لیبی و نیجریه و امثال این‌ها را به راه انداخت و نیروهای شیطانی امثال داعش و جبهه نصرت را با فتاوای خود مشروعیت بخشید و بدینوسیله موجب جنگ افروزی و کشتار و جراحت و بی‌خانمانی میلیون‌ها نفر از مسلمانان سنی و شیعه در جهان گردید و با تجویز ذبح و زنده‌سوزانی مسلمانان مخالف عقیده خود توسط داعش، کریه‌ترین چهره ممکن را از اسلام در قرن بیستم برای جهانیان به نمایش گذاشت که آتش زدن زنده زنده‌ی آن خلبان مظلوم و بیگناه مسلمان و سنّی در سوریه توسط داعش تنها یکی از جنایات بیشمار آنان بود (معاذالکسابه). عالیجناب! مصلحت شما نیست که به عنوان یک شهروند غیر‌مسئول رسمی ایرانی با مردان سیاست در خارج از کشور به بهانه‌ی سنی بودن شما و آنان ملاقات کرده و مذاکره نمایید چنانکه مصلحت و حق هیچ یک از علما و مراجع بزرگ شیعه‌ی ایران هم نیست که با وجود رهبری عالیه ولی‌فقیه و دولت اسلامی مشروع مستقر در ایران بروند و در خارج از کشور با مردان سیاست دیدار­ کنند و یا با محافل و گروه‌های تفرقه‌افکن هم‌کاسه شوند و یا در استان‌ها، شهرها و روستا‌ها راه بیفتند و مردم را به مرام شخصی خود دعوت کرده و موجب تضعیف عملی نظام اسلامی مستقرّ در کشور شوند. این مسائل ربطی به شیعه و سنی بودن ندارد. هر یک از ماها باید حریم، جایگاه و به اصطلاح حدیثی «زیّ» خود را بشناسیم. جنابعالی به عنوان یک محدث و شارح کتاب حدیثی صحیح بخاری و کتاب‌های مشابه، خوب می‌دانید که در حکومت اسلامی حکم کسانی که از زیّ خود خارج شوند چیست؟ پس چرا این همه اصرار بر انجام این گونه سفرها و قطبی‌سازی‌ها دارید؟ و چرا خود را در معرض سوءِظن و تهمت قرار  می­دهید؟ مگر حکم اسلام این نیست که باید از مواضع تهمت دوری کنیم. این‌ها از مواضع تهمت در این زمانه می­باشند. عجیب‌تر این است که حضرتعالی به عنوان امام جماعت مسجد مکی زاهدان حتی در امور کشوری مانند عراق هم دخالت کرده و مثلا به آیت الله سید علی سیستانی نامه می­نویسید و از وی می­خواهید مانع تضییع حقوق اهل سنت عراق شود. اهل سنت عراقی که بخش تندرو و رادیکال آن‌ها در طول چهارصد سال، زندگی ستمکارانهای را بر اکثریت شیعه مردم عراق و پیروان فقه اهل بیت تحمیل کرده و آنان را به خاک مذلت نشانده‌اند که نمونه آن حکومت حزب بعث و صدام معلوم الحال است و آیت الله سیستانی که علاقه و حمایتش از اهل سنّت عراق معلوم است و آنان او را «ناجی» خود می‌دانند. چنان که او خطاب به شیعه‌ها می­گوید نگویید سنّی‌ها برادران ما هستند، بلکه بگویید سنّی‌ها خود ما هستند؛ نفس ما هستند. چنین موضع گیری شفافی از طرف آیت الله سیستانی نسبت به اهل سنت وجود دارد و او ناجی اهل سنت و شیعه­ عراق بوده و هست، جنابعالی به چه انگیزه‌ای برای او نامه می‌­نویسید؟ با این مضامین، آیا این رفتارها ایجاد سوءظن نمی‌­کند که شما درصدد قطبی‌سازی سنی شیعی در عراق هستید که اکنون دارد حل می­شود این؟ اما با این همه حضرتعالی راجع به سلب همه حقوق انسانی فردی مانند شیخ ابراهیم زکزاکی در نیجریه توسط هم مسلکان افراطی شما هیچ وقت لب به سخن نمی‌­گشایید و راجع به حقوق سلب شده مسلمانان نواحی شرقی عربستان که در مذهب اهل بیت هستند و ذبح شدن و گردن زده شدن فقیه بزرگ آنان مانند شیخ نمر باقر النّمر در آنجا، خم به ابرو نمی­‌آورید و بیانیه ای صادر نمی‌­کنید و تسلیت نامه‌ای خطاب به مسلمانان نمی‌نویسید و حکم شرعی تحریم این رفتارها را اعلام نمی­کنید. این‌ها اگر نشانه‌های فرقه گرایی نیست پس چیست؟ فرقه گرایی مربوط به قرون گذشته است، در عصر علم و اتم و اینترنت باید به دنبال سماحت و محبت باشیم و برادری را پاس بداریم.

شش: حضرتعالی نامه سرگشاده خطاب به رهبر انقلاب اسلامی حضرت آیت الله خامنه‌ای حفظه الله می‌­نویسید و خیلی راحت مطالب نادرست با اهداف نامعلوم را مطرح می‌فرمایید و باز هم گله دارید که من هیچ آزادی در ایران ندارم. در این رابطه نیز چند نکته را باید بیان کنم:

الف: اینجانب که یک طلبه‌ی حوزوی و از مدرسان دانشگاه هستم، در مجلس ششم نماینده‌ی منتخب و مبعوث مردم زنجان و طارم در مجلس شورای اسلامی بودم و با برخی از علاقه‌مندان جنابعالی در آنجا مانند نمایندگان آن دوره زاهدان و نیز فاضل محترم جناب آقای دکتر جلال جلالی‌زاده همکار بودم. در آن زمان شماری از همکاران اصلاح‌طلب ما در مجلس نامه مفصلی خطاب به مقام رهبری نوشته و چند بار آوردند که من هم آن را امضا کنم. من با اینکه بیشتر محتوای آن را هم از جهت "النصیحة لائمة المسلمین" درست می‌­دانستم، ولی آن را امضا نکردم. استدلالم این بود که اگر منظور شما از این نامه تأثیرگذاری واقعی برای حل امور منظور شده می‌باشد، چرا نامه‌ی سرگشاده؟ ما باید این نامه را به‌صورت خصوصی و همه ما آن را امضا کنیم تا ایشان بخوانند و ترتیب اثر بدهند و امکان لابی‌گری درباره محتوای این نامه وجود داشته باشد. الان نیز از جنابعالی می‌­پرسم اگر نیت واقعی شما اصلاح امور مربوط به اهل سنت ایران و به‌زعم خودتان رفع مضایق و محدودیت‌های موجود از آنان می‌باشد چرا آن نامه را سرگشاده نوشته‌اید؟ و در رسانه‌ها منتشر ساخته‌اید تا بن‌مایه‌ی تبلیغات مخالفان و یا دشمنان و یا ناآگاهان گردد؟

ب: به ذهن امثال من چنین می‌رسد منظور اصلی این نامه نه رفع محدودیت و مضایق و تنگناها از اهل سنت بوده بلکه منظور از آن «هویت‌سازی فرقه‌ای» در ایران و ایجاد دوقطبی شیعه و سنی است. چه ما آگاه به آن باشیم و چه آگاه نباشیم. چنانکه دیدیم نتیجه آن در عراق و سوریه چه شد؟ دوقطبی سازی شیعه و سنی در سوریه و عراق چه پیامدهای شومی داشت.

ج: نوشتن چنین نامه‌های ناصحانه و سودمند توسط هریک از شهروندان ایرانی خطاب به رئیس‌جمهور، مقامات مسئول و از جمله مقام رهبری هیچ ایرادی ندارد ولی سرگشاده بودنش آن را کاملاً از خاصیت و اثرگذاری مطلوب می‌­اندازد و چنین القا می­‌کند که در ایران یک نوع «رهبری شیعی» داریم و یک نوع «رهبری اقلیت سنی» و خدای‌نکرده سرگشاده بودن این نامه به اذهان عمومی چنین القا می­‌کند که شما درصدد دوقطبی سازی رهبری دینی در ایران هستید. به نظرم البته که شما چنین نیتی ندارید، ولی عملاً چنین برداشت و استنتاجی توسط خوانندگان صورت می‌­گیرد. به‌ویژه اینکه شما در آن نامه کارهایی از مقام رهبری خواستید، مانند دخالت در تعیین مدیران ارشد، وزراء، معاونان وزراء و امثال این‌ها که انجام آن‌ها از وظایف دولت و رئیس‌جمهور منتخب است. سؤال این است که شما و دوستانتان که در مقدمه هر انتخابات مربوط به ریاست جمهوری با مذاکره خصوصی رأی‌تان را مشروط کرده و امتیازات لازم را از رؤسای جمهور آینده می­‌گیرید، پس چرا به جناب رئیس­‌جمهور دکتر حسن روحانی نامه ننوشتید تا امرا مجبور به پاسخگویی قانونی و شفاف بگردانید؟ چون این امور از وظایف دولت می‌باشد و نه از وظایف رهبری و البته این مطلب من مانع از آن نیست که توزیع پست‌ها و مشاغل مهم را در شرایط کنونی تبعیض‌آمیز ندانم، این مسئله نه‌تنها نسبت به اهل سنّت وجود دارد بلکه راجع به دسته‌های مختلف خود شیعیان نیز محسوس می‌­باشد که باید رفع شود.

درخواست شما از مقام معظّم رهبری در صورتی صحیح می‌بود که مثلاً اگر برای استان‌های سنی نشین، شهرهای سنی نشین امام‌جمعه‌های شیعه منصوب می‌­شد؛ می‌توانستید اعتراض کنید و آن را از رهبری بخواهید که چرا چنین هست، اما معاونین وزرا یا مدیران ارشد هیچ ارتباط مستقیمی به رهبری ندارد و این نامه از این منظر کاملاً نامربوط می‌­باشد. نامه‌نگاری شماری از روشنفکران غافل در حمایت از شما بعد از انتشار نامه حضرت‌عالی که متأسفانه در آن فرقه ساختگی و استعماری بهائیت را نیز هم‌ردیف مسلمانان عزیز سنی به‌صورت ناآگاهانه قرارداده بودند، خود نشانه‌ای از روش نادرست شما در نگارش و پخش عمومی این قبیل نامه‌هاست که نه با اهداف مسلک سلفی دیوبندی شخص شما سازگار است و نه در راستای تأمین منافع عمومی اهل سنت ایران می‌باشد. نامه‌ها و بیانیه‌های فرقه‌گرایانه، از هر طرف که باشد، زمینه‌ساز تحریکات و فتنه‌های اجتماعی خواهد بود که در آن تر و خشک با هم بسوزند واقعه تأثرانگیز اخیر سراوان از آن نمونه‌هاست که باید عبرت بگیریم.

پ: نکته بنیادین دیگر این است که آیا به‌راستی حضرت‌عالی به مبانی و اصول دموکراسی اعتقاد دارید؟ مگر دموکراسی با مبانی سلفی‌گری که دیوبندی است و مسلک کلامی مورد انتخاب شما نیز از زیرمجموعه آن می‌باشد سازگاری دارد؟ آیا به‌راستی شما به‌عنوان یک عالم معتقد به اصول اعتقادی دیوبندیه مانند علمای گروه طالبان و امثال آن‌ها در پاکستان می‌­توانید به دموکراسی اعتقاد داشته باشید؟ چرا به مردم ایران اعلان صریح نمی‌­فرمایید که دیوبندی هستید تا تکلیف خودشان را با مطالب شما بدانند. گروه‌های سلفی مصر، مرحوم محمد مرسی را به دلیل اعتقاد او به دموکراسی و انتخابات تکفیر و تفسیق کردند؛ آیا در ایران وضعیت فرق می‌­کند؟

 

و الله من وراء القصد و له الحمد و منه المغفره و الرحمه

ابوالفضل شکوری زنجانی

استاد فقه اهل‌بیت رسول‌الله در حوزه و استاد علوم قرآنی و حدیث و رشته علوم سیاسی در دانشگاه تربیت مدرس

 

انتهای پیام/

ارسال نظرات
پر بیننده ها
آخرین اخبار