شیر زن شیرازی محشر بزرگی برپا کرد

حمید یکی از همسنگرهای ما خیلی وقت می شد که به مرخصی نرفته بود. اصرار ما باعث شد تا او چند روزی مرخصی بگیرد و به شیراز برود.
کد خبر: ۹۳۳۲۳۹۰
|
۱۸ فروردين ۱۴۰۰ - ۲۳:۴۲

 

داود احمد پور از رزمندگان لشکر 10 سیدالشهدا(ع) و لشکر 27 محمد رسول الله(ص) و راوی دوران دفاع مقدس با بیان خاطره ای از عظمت و بلندی روح یک شیر زن و یک مادر شیرازی می گوید: حمید پدرش را مدت ها پیش از دست داده بود و مادرش تنها در شیراز زندگی می کرد. بچه ها از اینکه حمید مدت ها در منطقه  حضور داشت و به مرخصی نمی رفت به او اصرار کردند که چند روزی به مرخصی برود تا با خانواده تجدید دیدار کند و روحیه اش عوض شود. به اصرار بچه ها حمید چند روز مرخصی گرفت و به شیراز رفت. اما از رفتن حمید سه روز بیشتر نگذشته بود که به منطقه برگشت؛ همه بچه ها متعجب شده بودند که چرا او اینقدر زود برگشت! بعضی از بچه ها تصور می کردند که شاید حمید اصلا به مرخصی نرفته باشد. 

وقتی بچه ها از حمید در مورد علت بازگشت سریع او به منطقه سئوال کردند، گفت: وقتی که به خانه رفتم، مادرم از دیدن من بسیار خوشحال شد و به گرمی از من استقبال کرد اما مادرم بعد از حدود بیست دقیقه که با چای و میوه از من پذیرایی کرد، به من گفت: پسرم! برای چه از منطقه برگشتی؟ من هم گفتم: دلتنگت شده بودم. مادرم گفت: خوب! حالا که همدیگر را دیدیم و دلتنگی ات از بین رفت پاشو ساک و وسایلت را جمع کن برگرد جبهه! .... شاید امروز برای خیلی از جوان ها پذیرفتن این موضوع سخت و غیر ممکن باشد که مادری بعد از هفته ها دوری از فرزندش که در میان آتش و گلوله قرار داشته، چگونه بعد از این همه دوری و دلتنگی با دستان خودش او را راهی جبهه و جنگ می کند! اما این موارد از افتخارات و دستاوردهای معنوی و فرهنگی جنگ بود. در دوران دفاع مقدس از این دست اتفاقات کم نبود و نمونه هایش را می توان در خانواده هایی جستجو کرد که  پنج – شش شهید تقدیم انقلاب کردند. خانواده هایی که چهار یا پنج فرزند آنها شهید شدند، خانواده هایی بودند که علاوه بر فرزندان، پدر خانواده، برادر و سایر اعضای خانواده آنها به شهادت رسیدند و مادر خانواده باز هم اظهار می کرد اگر باز هم فرزندی داشتم او را به جبهه می فرستادم تا از اسلام و انقلاب و کشور دفاع کند.

مادر حمید هم مثل خیلی از مادران شهدا ساک پسرش را به دست فرزندش داد و گفت: برگرد به جبهه. او می دانست که اگر اجل پسرش برسد چه در شیراز در خانه و کنار او باشد و چه در جبهه زیر آتش توپ و خمپاره دشمن باشد، آنچه خداوند برای او مقدر کرده باشد اتفاق خواهد افتاد و هیچ کس قادر نیست سرنوشت کسی را تغییر دهد.

مادر حمید گفت: من مادر بی احساس و سنگ دلی نیستم، احساس مادری جای خودش و تکلیف و وظیفه دفاع از کشور سرجای خودش....

گفتگو: علی اشرف خانلری

ارسال نظرات