نگذارید گرگصفتان تیشه بر ریشه این انقلاب بزنند
به گزارش خبرگزاری بسیج از آذربایجان شرقی، «سهراب علیکرمی» فرزند «عرب»، ۲۹ فروردین سال ۱۳۴۶ در «ملکان» متولد شد. وی دوران پرفراز و نشیب کودکی را در آغوش گرم خانوادهاش سپری کرد و با قدم گذاشتن در سنین جوانی، بهمنظور عمل به سنت پیامبر اکرم (ص) ازدواج کرد و تشکیل خانواده داد. او سپس راهی خدمت مقدس سربازی در ارتش جمهوری اسلامی ایران شد و پس از گذراندن دورههای آموزشی، از طریق تیپ یک لشکر ۶۴ پیاده ارومیه به جبهههای نبرد حق علیه باطل اعزام شد.
«سهراب علیکرمی» سرانجام در ۲۳ تیر سال ۱۳۶۷ در منطقه عملیاتی «حاجعمران» به شهادت رسید و پیکر مطهرش در روستای «لکلر» از توابع شهرستان ملکان، تشییع و به خاک سپرده شد.
وصیتنامه شهید «سهراب علیکرمی»
بسم رب الشهداء و الصدیقین
«يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلى رَبِّکِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً، فَادْخُلِی فِی عِبادِی وَ ادْخُلِی جَنَّتِی»
ای نفس آرامشیافته! بهسوی پروردگار خود برگرد، در حالی که تو از او خشنودی و او نیز از تو خشنود است. پس در جمع بندگان من وارد شو و قدم در بهشت بگذار.
خدایا! بارالها! زبانم گرفته و در دلم قرار نیست. امشب، شب عملیات است و قلبم به تپش افتاده است. در هیچ عملیاتی همچنین حالی نداشتم و نمیدانم چرا اینطور دلم شاد است؟ وقتی با بچهها صحبت میکنم، میگویند سهراب چرا شاد هستی؟ تا به حال که ۱۸ ماه در این منطقه خدمت میکنم، هیچوقت اینطور شاد نبودم. نمیدانم امشب چه اتفاقی خواهد افتاد؟ فقط احساس میکنم که امشب در پیشگاه معبود خود هستم و دیگر کسی غیر از او برایم نیست. بنده یک قطره در مقابل دریای بیکران هستم و هنگامی که قطره وارد دریای بیکران میشود، دیگر حرف زدن در مورد آن بیجاست و نمیتوان در مقابل دریای با عظمت تو، صحبت از قطره آب به میان آورد.
بارالها! من یکی از بندگان گناهکار تو هستم و حالا به خود آمدهام و به سوی درگاه تو روی آوردم. مرا شرمنده و خجل مگردان. مرا قبول کن و بر گناهان من قلم عفو بکش.
بارالها! من تاب و توان آتش دوزخ را ندارم. منی که تحمل آتش دنیا را ندارم، چطور آتش دوزخ را تحمل خواهم کرد؟ خدایا! نیمی از گناهان مرا به حسن (ع) و نیمی دیگر را به حسین (ع) ببخش.
پروردگارا! غیر از این تن خاکی، چیز با ارزشی برایم نیست تا در راه تو فدا کنم و خودم را در اختیار تو میگذارم و هرطور که صلاح است، سرنوشتم را قرار بده. وقتی به جبهههای حق علیه باطل آمدم و شور و شوق رزمندگان را دیدم، به خود گفتم که من تا به حال چقدر نادان بودم.
زمانی که صدای حضرت امام [خمینی] از بلندگو پخش میشود، بدنم به لرزه افتاده و پاهایم قدرت راه رفتن ندارد. به خود میگویم سهراب تو هستی میان این رزمندگان و بعد از چند لحظهای دلم به حال خود باز میگردد و به یاد پیام حضرت امام میافتم که میفرمایند: «جوانان ما تا آخرین قطره خون در مقابل دشمنان متجاوز خواهند ایستاد».
بارالها! آن پیر جماران را تا انقلاب حضرت مهدی (عجلالله فرجه) محافظت بفرما و درد و بلای ایشان را به ما برگردان و کسانی که اقدام به حیله و نیرنگ علیه ایشان مینمایند، حیله و نیرنگ آنها را به خودشان بازگردان. برای این پیر جماران در قرن حاضر، همتایی وجود ندارد و او تنها کسی است که در ۱۰۰ سال اخیر فرموده است که «انقلاب ما نه شرقی و نه غربی بلکه جمهوری اسلامی است». این حرف حضرت امام است در این قرن و کسی تا به حال این حرف را نزده بود و ایشان بارها فرموده است که «به خدا توکل کنید و سر رشته تمام کارها خداوند است».
خدایا! تمام کارهای ما برای توست و به امید نظر و لطفت زنده هستیم و الّا ما مردهایم. زندگی و حیات برای ما معنی ندارد و زندگی زمانی برای ما معنی دارد که به خاطر تو و برای وصول به درگاه تو باشد.
از برادرانم عاجزانه تقاضا میکنم که بعد از من سنگر مرا خالی نگذارند و سلاح مرا به دست گیرند و با دشمنان اسلام بجنگند و نگذارند که آنها قدم به خاک پاک ما بگذارند و این پیام تمام شهیدان است که «ای ملت ایران! بعد از ما نگذارید این گرگصفتان، تیشه بر ریشه این انقلاب بزنند».
از خانواده خودم، از پدرم، مادرم، برادرانم، خواهرانم، فرزندانم و همسرم میخواهم که هیچوقت از یاد خدا غافل نشوند و همیشه و همیشه سپاسگزار از درگاه خدا باشید. وصیت من به برادر بزرگوارم این است که اگر من شهید شدم، نگذارد عیالم را از فرزندانم جدا کنند و زندگیم را متلاشی نمایند.
برادر عزیزم! بسیار آزار و اذیت کردهام، به بزرگی خودت بنده را ببخش. مادر عزیزم! شیرت را حلالم کن. پدر مهربانم! حلالم کن عموهایم و داییهایم! من شما را آزار و اذیت کردهام. به برزگی خودتان بنده گناهکار را ببخشید.
خداحافظ