و اینچنین بود که گلولههای جهل و وابستگی و تروریسم از 42 سال پیش مغزهای علم و دانش انقلاب و ایران را نشانه رفت و هزاران تن از بهترین فرزندان این آب و خاک را به جرم آزاداندیشی و استقلالطلبی به خاک و خون کشید. خود این تروریستها و اربابانشان، بارها بهطور رسمی و علنی جنایات خود را توضیح دادهاند:
تروریستی که دکتر مفتح را هدف گلولههای خود قرار داده بود، به نام کمال یاسینی در دادگاه انقلاب اینگونه جنایت خود را تشریح کرد:
«... کلت را درآوردم و دیدم که دکتر (مفتح) فرار کرد و ما حدس میزدیم که دکتر فرار کند... قبلاً هم دیده بودیم که دکتر همیشه وقتی میآید دانشکده به محل کارش میرود، پس دیگر طبق عادت اگر فرار بکند هم به طرف محل کارش فرار میکند... و من خودم را آماده این مسئله کرده بودم... حسن [یکی دیگر از تروریستها] دنبال دکتر دوید، یک تیر دیگر زد ولی دکتر هیچ طور نشد. .. بلافاصله دیدم دکتر باز فرار میکند. ایندفعه دوباره دو تیر دیگر زدم؛ یعنی مرتب شلیک میکردم باز دیدم فرار کرد، دنبال دکتر دویدم. دکتر از پلهها رفت بالا، باز هم تیر زدم باز دیدم نه! رفت طرف قسمتی که میرود طرف سلف سرویس و در را باز کرد رفت تو که من هم بلافاصله در را باز کردم... پریدم در آن محوطه دیدم دکتر ایستاده کیفش هم دستش است و مرتب داد میزند. من اسلحه را گرفتم طرف سر دکتر یک شلیک کردم که دیدم دکتر بیاختیار افتاد زمین. فهمیدم که تیر به سرش خورده و افتاده البته دیگر معطل نشدم که ببینم چه شده... آمدم بیرون»1
ترور استاد مرتضی مطهری، از این هم سهلتر بود، او که اساساً محافظ و حتی در لحظه ترور، همراهی هم نداشت ساعت 40/22 سهشنبه 11 اردیبهشت 1358، همراه حاج طرخانی و مصطفی کتیرایی پس از پایان یک جلسه موسسهتربیتی اجتماعی و علمی «متاع» از محل برگزاری آن بیرون آمد. قرار بود حاج طرخانی، استاد را که اتومبیل در اختیار نداشت، با ماشین خود به منزل برساند. قبل از خداحافظی، کتیرایی موضوعی را با حاج طرخانی مطرح کرد وهمین موضوع باعث فاصله گرفتن استاد مطهری به رسم ادب از آنها شد و استاد با فاصلهای 30 متر دورتر، به تنهایی سر کوچه ایستاد که در این لحظه جوانی از پشت صدایش زد: «آقای مطهری!» استاد به سوی جوان برگشت و او با اسلحهای به سمتش شلیک کرد، گلوله از پایین گوش سمت راست آیتالله مطهری وارد شد، مغز را شکافت و از ابروی سمت چپ او خارج گردید و اینگونه یکی از متفکران و اندیشمندان و نظریهپردازان اصلی انقلاب اسلامی بر زمین افتاد.
اما تروریستها در سالهای بعد وحشیانهتر به جنایت دست زدند. نام خود را مجاهدین خلق گذارده بودند. یکی از دستورالعملهای آنها برای کشتار همان خلق چنین بود:
«...(وقتی وارد خانه شدید) برخورد از موضع بسیار بالا، نهایت قهر و خشونت انقلابی صورت میگیرد. به مجرد باز شدن در، هرکس که در را باز کرد، کلت را کشیده و (او را ) از سر راه کنار میزنیم. ... کمترین مقاومت و اجرا نکردن دستور با برخورد قاطع که همانا رگبار مسلسل است، مواجه خواهد شد... پس از مصادره اموال نوبت به کشتار میرسد که ضمن آن بازجویی نیز به عمل میآید... پس از بازجویی قاطعانه کلیه مردها را به رگبار بسته و تیرخلاص زده و خانه را مملو از کوکتل میکنیم، کوکتل روی جسدها هم ریخته شود... اگرچنانچه زنها و بچهها از خود مقاومت نشان دادند و از خانه خارج نشدند. ...با کینه شدید انقلابی همه آنها را از دم تیغ میگذرانید...»2
نتیجه چنین دستورالعملهایی، قتلعامهای تروریستی به بهانه آش نذری و سرسفرههای افطار بود.
به نقل از گزارش تیمهای ویژه مجاهدین خلق (منافقین) درباره ترور یک کارگر ساده و خانوادهاش به تاریخ 16 تیرماه 1361:
«...در این لحظه NS در را میزند... زنی میپرسد کی هستی؟ NS جواب میدهد: آش نذری است... NS با لگد در را باز کرده و خودش را به داخل میرساند... NS در هال، سوژه و دو بچهاش را که سر سفره (افطار) نشسته بودند، مشاهده میکند و فرمان «تکان نخور که سوراخ سوراخ میشوی» میدهد... دو تیر به طرف (سوژه) شلیک میکند که احتمالا تیرها در حدود شکم و سینه اصابت میکند... و تیر بعدی را زمانی که میخواسته وارد حمام شود، شلیک میکند... که در این لحظه زن میخواسته حمله کند که M وارد خانه شده و با رگبار مسلسل چهار تیر در امتداد سینه و سر او میخورد... سپس M فریاد میزند «آتش بزن، خانه را آتش بزن»... زن را میبیند که روی زمین افتاده و نفس نفس میزند... با فندک زمین آغشته به بنزین را آتش میزند که یکدفعه همهجای اتاق را آتش میگیرد...»3
گزارش به شهادت رساندن سعید نوری 19 ساله باز هم سر سفره افطار، سهشنبه 22/4/61:
«...(زنگ در را به صدا درآوردیم) بلافاصله مردی جواب میدهد کیه؟ که او میگوید باز کنید (آش نذری) و بدون هیچ سؤال دیگری درب را تا نصفه باز میکند... در این لحظه NS کلت را به طرف او گرفته و فرمان میدهد برو تو و پایش را هم در بین دو لنگه در میگذارد. پسر مقاومت کرده و سعی در بستن در میکند که با این کار یک تیر از جانب «NS» دریافت میکند ولی بازهم در را فشار میداد که «NS» چهار تیر متوالی از لای در به طرفش شلیک میکند... پس از افتادن پسر به زمین، سریع وارد خانه میشوند و در وسط هال با یک زن میانسال روبهرو میشوند M دو رگبار کوتاه که شامل 5 تیر میشد به کمر و پشت پسر نیز شلیک میکند. زن به آرامی گفت «بزنید، بکشید. این پسر منه» (به غیر از زن یک کودک نیز آنجا بود) NS به حرف زن اعتنایی نکرده. .. که آن زن جلو آمده و فریاد میزند که «مرا هم بزنید» و مرتب تکرار میکرد «این پسر منه» و با حالت زاری میگفت: «مرا هم بزنید»... در این لحظه «NS» بنزین را درهال و دم در اتاقها میریزد و به زن میگوید یا برو یا بمان و بسوز...»4
سالها پس از این ترورهای وحشتناک، تروریستها اعتراف کردند که اربابانشان در جریان تمامی اعمال تروریستی آنها قرار داشتهاند. مسعود رجوی (سرکرده گروهک تروریستی مجاهدین خلق) در ملاقات با ژنرال بعثی، حبوش (رئیس سازمان امنیت صدام)، در سال 1378 علنا اعتراف کرد «کاخ سفید و کاخ الیزه خیلی خوب از انفجارهفتم تیر در دفتر حزب جمهوری اسلامی و همچنین انفجار نخستوزیری در 8 شهریور 1360 اطلاع داشته و در جریان کار بودند»!5
بیانیه رسمی وزارت خارجه آمریکا در سال 1994 میلادی برابر با ۱۳۷۳ میگوید که موجی از بمبگذاری و ترور توسط مجاهدین خلق علیه جمهوری اسلامی به راه افتاد.
براساس آمار نشریات و کتاب جمعبندی مقاومت یکساله مجاهدین خلق (منافقین) 116630 نفر از هموطنان ما توسط تروریستهای این گروهک ترور شدهاند. اما اسنادی که «کانون هابیلیان» در کتابی قطور تحت عنوان «دائره المعارف شهدای ترور» با مشخصات کامل و نحوه و مکان و زمان ترور انتشار داده، حاکی از شهادت 17159 نفر از هموطنان ما توسط گروههای تروریستی است که حدود 12 هزار نفر آنها قربانیان تروریسم مجاهدین خلق بوده و بقیه توسط گروههای تروریستی دیگر مانند فداییان خلق، پیکار، حزب دموکرات کردستان، فرقان، اتحادیه کمونیستها، خلق عرب، کومله، پژاک، الاحوازیه، انجمن پادشاهی، سلفیها و گروههای موسوم به جندالله و جیشالعدل به شهادت رسیدند.
در میان قربانیان این تروریستها از رئیسجمهوری و نخستوزیر و رئیس دیوان عالی کشور وجود دارد تا وزیر و نماینده مجلس و امام جمعه تا دانشمند و استاد دانشگاه و معلم مدرسه و روحانی مسجد تا کارمند و کاسب و دستفروش و کارگر و کشاورز و راننده و تا زن و پیرمرد و نوزاد و کودک و نوجوان و...
اما در سالهای اخیر خود اربابان این تروریستها هم به جنایات تروریستی خود علنا اعتراف کردهاند. رونن برگمن، خبرنگار اسرائیلی نیویورک تایمز در این مورد به خبرنگار بیبیسی گفت:
«ملاقاتی با ژنرال هیدن (از برجستهترین عناصر اطلاعاتی و نظامی چند دهه اخیر آمریکا) داشتم، از او پرسیدم ژنرال هیدن! مهمترین ابزاری که شما یا اسرائیل یا هر دو با هم، به منظور تاخیر یا توقف در برنامه هستهای ایران استفاده کردید، چی بود؟ در جواب گفت: قویترین ابزار این بود که یکی شروع کرد به کشتن دانشمندان هستهای در کف خیابانهای تهران. وقتی گفت «یکی»، من هم یک لبخند زدم! گفت: رونن! نخند، حقیقت این است که آن یکی یعنی اسرائیلیها هرگز به ما نگفتند که (ترورها) کار آنها بوده. البته متوجه شدیم که چند هفته بعد از اینکه ما با آنها درباره اسامی شخصیتها و دانشمندان موثر در برنامه هستهای ایران صحبت کردیم، بعضی از این افراد کشتهشدند. خب، مشخص بود که کار کی بوده...»
و سرانجام خود رژیم صهیونیستی در دو سند انکار ناپذیر، تروریسم دولتی خود را رسما پذیرفت. اول، مستندی در سال 2018 به نام «سرقت در قلب تهران» از برنامه «زمان حقیقت» از کانال 11 تلویزیون اسرائیل که توسط رسمی ترین مقامات این رژیم به ماجرای ترور دانشمندان ایرانی از جمله دانشمندان هستهای و غیرهستهای ایران اعتراف کردند و دوم چند روز بعد از ترور شهید دکتر محسن فخریزاده، در مستند دیگری از کانال 13 تلویزیون اسرائیل، جزییات آن ترور را به نمایش گذاردند.
_______________________
1- اعترافات کمال یاسینی- وبسایت هابیلیان 2- کارنامه سیاه- جلد دوم- انتشارات دادستانی انقلاب اسلامی مرکز- 1361- دستورالعمل تیمهای ویژه مجاهدین خلق 3- همان 4- همان- جلد 3 5- برای قضاوت تاریخ- متن مذاکرات مسعود رجوی با مسئولین اطلاعاتی عراق- انجمن ایران اینترلینک- چاپ اول- تابستان 1383- صفحههای 113 و 114