شهید فاتح شهید شاخص عرصه هنر آذربایجان شرقی در سال 1401 / عکاسی که 20 اسیر را از چنگ عراقی ها نجات داد
به گزارش خبرگزاری بسیج، شهید هنرمند خلیل فاتح که در رشته عکاسی فعال و از فرماندهان گردان لشگر همیشه پیروز عاشورا بود در در اسارت و بر اثر شکنجه های رژیم بعثی عراق در اردوگاه موصل دو به شهادت رسید. این شهید والامقام شهید شاخص عرصه هنر استان پاذربایجان شرقی معرفی گردید باشد که همه مان در فردای قیامت در مقابل این شهیدان رو سفید باشیم.
خلیل فاتح را بیشتر بشناسیم
خلیل فاتح سال ۱۳۴۲ هجری شمسی متولد شد. دوره ابتدایی را در مدرسه «شربت زاده» به پایان رساند و پس از آن در مدرسه «رازی» تبریز ادامه تحصیل داد اما به علت علاقه زیاد به هنر عکاسی ترک تحصیل کرد و به عکاسی پرداخت. پس از مدتی در کلاسهای شبانه حضور یافت و دوره آموزشی راهنمایی را به آخر رساند اما موفق به دریافت مدرک نشد
در بحبوحه انقلاب، زمانی که در شهرهای کوچک و بزرگ فعالیتهای تبلیغاتی علیه رژیم پهلوی اوج گرفت، خلیل با توجه به اینکه مهارت عکاسی داشت، پوستر امام را نقاشی میکرد و به تکثیر آن میپرداخت.
پس از پیروزی انقلاب در مسجد شهید مدنی تبریز از محضر آیتالله مدنی استفاده کرد. با تشکیل سپاه پاسداران در سال ۱۳۵۸ به عضویت رسمی سپاه تبریز درآمد و در عکاسخانه سپاه به فعالیت تبلیغاتی مشغول شد.
شهید فاتح همواره به فکر مسلمانان فلسطینی و لبنانی و افغان بود و آرزوی آزادی آنان را داشت. در راستای همین فکر بود که پیش از آغاز جنگ تحمیلی به همراه حسین نصیری از مرز زابل به افغانستان رفت و سه ماه در آنجا به دفاع از مسلمانان افغانستانی پرداخت. مدت کوتاهی نیز به دست روسها افتاد که در حملات بعدی مجاهدین آزاد شد.
با هجوم عراق به خاک ایران در شهریور ۱۳۵۹،به وطن بازگشت. در میان اولین گروههایی بود که به مناطق عملیاتی اعزام شدند. ابتدا به سوسنگرد اعزام شده که در آنجا رزمندگان اعزامی از تبریز به فرماندهی «علی تجلایی» در مقابل هجوم دشمن مقاومت میکردند و شهر کاملاً در محاصره دشمن بود و از شروع جنگ حدود یک ماه میگذشت. در ۲۰ کیلومتری سوسنگرد نامهای با امضای دکتر چمران به دست خلیل رسید که در آن آمده بود:«نیروهای ارتشی و بسیجی و سپاهی و مردمی همزمان عملیات انجام دهند تا اینکه محاصره شهر (سوسنگرد) شکسته شود».
همراهی با شهید چمران
خلیل پس از آگاهی از محتوای نامه به منطقه عملیاتی سوسنگرد رفت و زمانی که به آنجا رسید دکتر چمران زخمی شده بود. در کتاب یادنامه شهید دکتر چمران درباره حادثه چنین آمده است: «چمران از دو ناحیه پای چپ زخمی شده بود. او با پای زخمی به یک کامیون سرباز عراقی حمله برد که سربازان صدام از یورش این شیر میدان گریخته و او به کمک جوان چابک دیگری که خود را به مهلکه رسانده بود در داخل کامیون عراقی نشست و با لبانی متبسم، دیگران را نوید پیروزی میداد و دکتر چمران با همان کامیون خود را به اهواز رسانید.»
مراقبت از پای اسیر عراقی/ نارنجک عمل نکرد
ایثارگری و دیگری را مقدم بر خود داشتن، از بارزترین خصوصیات اخلاقی خلیل بود. نقل است که در یکی از درگیریها در سوسنگرد که خلیل موفق شد چهار اسیر عراقی را با خود به پشت جبهه بیاورد در مسیر راه پوتین خود را به یکی از اسرا داد و خود با پای برهنه مسیر چند کیلومتری را پیمود. او علاوه بر شرکت در درگیریها ، لحظهها و حوادث جبهه را با عکاسی ثبت میکرد. او خود در این باره گفته است: «دشمن عملیات انجام داد و نارنجکی به داخل سنگر ما انداخت که ضامن نارنجک درآمده بود ولی اهرمش عمل نکرد. عکس نارنجک را انداختم و به یادگاری نگه داشتم. خلیل به هنگام اعزام به جبهه ۱۶ سال بیشتر نداشت و حدود یک سال بود که در جبهه حضور داشت که به فکر افتاد با کمک چند مبارز عراقی مخفیانه وارد خاک عراق شود و به کسب اطلاعات محرمانه و موثق از دشمن بپردازد .
نجات ۲۰ اسیر از چنگ بعثیها با نام «یعقوب»
در عملیات «مطلعالفجر» در منطقه گیلانغرب در دشتهای سرپل ذهاب در درگیری با نیروهای عراقی برای نجات ۲۰ نفر زخمی، تن به اسارت داد و خود را «یعقوب» معرفی کرد . تاریخ این اسارت ۲۴ آذر ۱۳۶۰ در عملیات «مطلع الفجر» ثبت شده است . خلیل در حین اسارت ، سرباز عراقی را لگد زد و به تمامی همرزمانش سفارش کرد که اگر از آنها نام فرمانده یا خود فرمانده گردان را خواستند،بگویند: « فرمانده همان خلیل بود که شهید شد.» ابتدا او را به اردوگاه «موصل» بردند و سپس به اردوگاه «موصل ۲» انتقال دادند. در این اردوگاه طبق خاطرات حجتالاسلام سید علی اکبر ابوترابی با کمک چند اسیر ایرانی دیگر علی رغم ارتفاع زیاد دیوار به انبار غذایی راه یافت و انبار را به آتش کشید. در زمان اطفاء حریق،اسیران ایرانی به کمک هموطنان رفته و موفق شدند تعدادی سلاح و مهمات به دست آورند. او در جواب دیگران که چرا این مهمات را آوردهای گفت: «برای روز مبادا ! این کار را کردهایم.» سلاحها را زیر پلهها و خاک مخفی کردند. در هنگام درگیری یکی از اسرا موفق به فرار شد.
تکبیر در اسارت بعثیها و شهادت در اردوگاه موصول۲
چند روزی از این ماجرا نگذشته بود که یکی از اسرای ایرانی اهل آبادان که به حرفه بنایی آشنایی داشت و به خوبی میتوانست به زبان عربی حرف بزند، هنگام مسدود کردن روزنههای اردوگاه متوجه یک عدد نارنجک شد و علی رغم اصرار تمامی بچهها موضوع را به مسئولان اردوگاه گزارش داد. پس از چند دقیقه پنج نفر از اسرا از جمله خلیل را به بازجویی بردند. اما شکنجهها و آزار آنها نتوانست خلیل را به سخن گفتن وادار کند. در آخرین بازجویی چنین وانمود کرد که اگر او را به میان اسرا ببرند شاید با دیدن چهرهها بتواند همدستان خود را شناسایی کند. مأموران اردوگاه به تمامی اسیران آماده باش دادند و خلیل را از مقابل همه آنها عبور دادند ، ولی خلیل هیچ کدام از آنها را نشان نداد و با صدای بلند «تکبیر» گفت.
وی به خاطر این که اسرای دیگر مورد آزار و اذیت قرار نگیرند، مسئولیت تمام کار را بر عهده گرفت. خلیل با آخرین دیداری که بدان صورت از دوستان و همرزمان خود به عمل آورد اردوگاه را ترک کرد . تا مدتی خبری از او در دست نبود تا اینکه پس از یک ماه و نیم بیاطلاعی، سازمان صلیب سرخ جهانی،به خانواده فاتح اطلاع دادند خلیل در خاک عراق در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۳۶۲ به شهادت رسیده و در اردوگاه «موصل ۲» در عراق به خاک سپرده شده است.
وصیت نامه شهید:
«انسان در طول زندگي خود هر لحظه در برابر آزمايشي از طرف پروردگارش قرار دارد و ارزش هر كسي بستگي به آن دارد كه چگونه از اين امتحانات سر افراز بيرون بيايد .انسان براي ماندن و زندگي كردن دائمي درد نيا آفريده نشده است. انسان بايد از فراز و نشيبها عبور كند و سرانجام خدا را ملاقات كند. ما بايد توشه اي براي خود بسازيم واز اين دنيا به دنياي ابدي بكوچيم كه اينجا نه جاي ماندن است و نه ارزش ماندن را دارد آن هم زماني كه اسلام مورد تجاوز و هجوم جهانخواران و اياديشان قرار گرفته است .
بايد شهادت و مرگ سرخ را برگزيد تا براي هميشه از مرگ سياه رهايي يافت. تازه ما با ريختن خون خود در راه خدا فقط توانسته ايم امانت را به صاحبش برگردانيم.
من در طول زندگيم كاري براي اسلام نكرده ام شايدخواست خداست كه با ريخته شدن خونم موجب آمرزش گناهانم و پيشرفت اسلام شوم. از پدر و مادر و برادرانم مي خواهم كه بعد از شهادت من صبر و تقوي را پيشه خود كنند و محور كارهايشان را خدا قرار دهند .برادران تنهاقرآن وخط امام خميني است كه مي تواند ما را از انحرافات فكري رهائي داده و به سوي الله رهنمون گردد. بايد هرچه بيشتر به سوي قرآن روي آورد وآنرا همانگونه كه هست دريافت و به آن عمل كرد و با تمام قوا براي خدا و انقلاب اسلامي كار كرد و در اين راه هيچ سستي به خود راه نداد .
مادر اگر شهادت نصيبم گرديد در درب بهشت منتظرت هستم. برادرانم مثل ياسر باشيد .پدرم تو هم مثل حبيب بن مظاهر باش چون من خواهر ندارم و خواهران حزب الهي خواهران من هستند به همه يك پيام دارم ، پيامم اين است كه زينبي باشيد ,حجاب خود را حفظ نماييد و بدانيد كه اين انقلاب دو چهره دارد : خون و پيام . و پدر و مادرم وقتي من شهيد شدم دستانم را باز كنيد تا مال پرستان و دنيا پرستان بدانند به آن دنيا چيزي نبرده ام».