به گردهمایی به منظورتبادل نظر،بیان عقایدونظرات فکرمیکنم و دردلم حجت الاسلام حاجی صادقی راتحسین که تکلیف ماراازاین گردهمایی در۴خرداد۱۴۰۱درقم روشن کردوگفت:مادراین کنگره هاازشهداسبک زندگی کردن رامی آموزیم.
کد خبر: ۹۴۳۳۶۳۳
|
۳۰ ارديبهشت ۱۴۰۱ - ۱۲:۱۶

به گزارش خبرگزاری بسیج از کرج، الناز رحمت نژاد در آستانه برگزاری "کنگره ۴۰۰۰ شهید روحانی" در روزنوشتی آورده است:

تا قبل از بیانِ حجت الاسلام والمسلمین عبدالله حاجی صادقی، نماینده ولی فقیه در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی" روحانیون و خبرنگاران در یک جهاد مشترک هستند! هر دو جهادگرانِ عرصه تببین هستند" فکرش را هم نمی کردم روحانیون و خبرنگاران در یک جَهاد مشترک باشند! شاید صراحت بیان و شجاعتِ روحانی و خبرنگار جَماعَت عرصه "جهادتبیین" را برایشان مشترک کرده است. آن هم در فَضایِ غُبارآلودی از حمله دشمن به باورهای جامعه که تحریف، فریب و شبهه افکنی در آن بیداد می کند. دشمن به دنبال ایجادِ نفاق و شکستنِ پیوندِ بینِ ملت و روحانیت است و سعی دارد اینطور به مردم القا کند که روحانیت نقشی در جنگ و سایر عرصه ها نداشته و ندارند‌! در حالی که تعدادِ شهدا، جانبازان و آزادگان روحانی نسبت به سایر اقشار جامعه بیشتر بوده است.

نگاهی به آماری از شهدای روحانی که گوشه ای از دفترم یادداشت کرده ام می کنم و می بینم تعدادِ شهدای روحانی شیعه، اهل سنت، از زمان مشروطه تا انقلاب، از پیروزی انقلاب تا جنگ تحمیلی، ترور و مدافع حرم بیش از چهار هزار روحانی شهید می شود! زیرِ آمارِ شهدایِ روحانی ای که گوشه دفترم یادداشت کرده ام، نوشته ام "کنگره ۴۰۰۰ شهید روحانی"، یک لحظه معنی کُنگِره در ذهنم گُم می شود! انگار که اصلا این کلمه را تا به حال نشنیده ام یا شنیده ام و فَراموشَم شده کُنگره یعنی چه؟ شایَد باورتان نشود، اما بلند می شوم و از قفسه کتابخانه ام" فرهنگ لغت دکتر معین" را باز می کنم و در قسمتِ حرفِ "کِ" دُنبالِ معنی کُنگِره می گردم! کُنگِره گونه ای از گِردِهَمایی به منظورِ تبادلِ نظر، بیان عقاید و نظرات در زمینه خاصی است. همینطور که معنی کُنگِره را می خوانم، کنارِ آمارِ شهدایِ روحانی و "کنگره ۴۰۰۰ شهید روحانی" یادداشتش هم می کنم تا بلکه در یادداشت و گزارش نویسی ام از یادواره های شهدا، مستند سازی مربوط به روحانیون شهید استان البرز به خصوص شهید همایون(ابراهیم) معدنی، تکریم و تجلیل از مقام و منزلت شهدا و خانواده های آنها با هدیه رهبری، نهادینه سازی فرهنگ ایثار و شهادت در جامعه و حتی حوزه های علمیه، تاثیر بر فضای عمومی کشور، حوزه ها و دانشگاه ها، ارائه تصویری واقعی از نقش روحانیت در حوزه های مختلف فرهنگی، اجتماعی و ... در راستایِ " کنگره ۴۰۰۰ شهید روحانی" به دَردَم بخورد.

من به گِردِهَمایی به منظورِ تبادلِ نظر، بیان عقاید و نظرات در زمینه خاص فکر می کنم و در دِلَم حجت الاسلام حاجی صادقی را تحسین که تکلیفِ ما را از این گِردِهَمایی در ۴ خرداد ۱۴۰۱ در قم روشن کرد و گفت:"ما در این کُنگِره ها از شُهَدا سَبکِ زندگی و چگونه زندگی کردن را می آموزیم، پیامِ شهدا را می شنویم که نه با سازش، کوتاه آمدن و استیصال بلکه  ایستادگی به پیروزی می رسیم." وَ این یعنی همان منظورِ کُنگِره! تبادلِ نظر، بیان عقاید و نظرات در زمینه خاص.

چِشمَم به وصیت نامه شهید همایون(ابراهیم) معدنی و زندگی نامه اش با خط پدرش که رویِ میزَم رَهاست می خورَد. راستَش روزِ دیدار و تجلیل با هدیه رهبری از سویِ سردار علیرضا حیدرنیا فرمانده سپاه البرز و حجت الاسلام والمسلمین علیمراد  یوسفی مسئول دفتر نمایندگی ولی فقیه در سپاه البرز از خانواده اش، خواهرش نسخه چاپ شده شان را به من داد. پدرش نوشته است:" در کنکورِ سَراسَری شرکت می کند و قبول می شود، اما برای رفتن به دانشگاه علاقه ای نشان نمی دهد و تصمیم می گیرد به حوزه علمیه برود، ضِمنِ خواندنِ درس به فکرِ جبهه جنگ می افتد، دفعه اول برای تبلیغ راهی جبهه می شود، دفعه دوم به عنوان بی سیم چی، دفعه سوم و چهارم آر پی جی زن ..."

لبخندی می زنم و زیرِ لَب می گویم: دفعه اول چه دلیلِ قَشنگی برایِ اعزام داشته، "تبلیغ"!  شاید هَم همان "جَهادِ تَبیینِ" امروزیِ خودمان و جَهادِ مشترکِ روحانیون و خبرنگاران. من فکر می کنم "جَهادِ تَبیین" گاه به حضور است، گاه به زبان و گاه به قَلَم...

گاه به حضور مِثلِ دیروزی که همایون(ابراهیم) معدنی برای امنیت کشور، دفاع از ارزش‌ها و آرمان‌های اسلامی راهی جبهه شد و در نهایت در" گردان حبیب ابن مظاهرلشگر ۲۷ محمد رسول الله" به شهادت رسید.

گاه به زَبان مِثلِ "ابو یوسف یعقوب بن اسحاق خوزی" معروف به "ابن‏سکّیت اهوازی"، عالم، شاعر، راوی و ادیب مشهور ایرانی و شیعی مذهب که عشق و علاقه‏ وافری به آل‏ علی(ع) داشت و در اظهار عقایدش بی‏ پروا بود. روزی متوکل که با اهل بیت(علیهم السلام) ، دشمنیِ سرسختی داشت از او پرسید: که آیا فرزندان من بهترند یا پسران امام علی(ع) ؟ ابن سکّیت در جواب گفت: من، تو و فرزندان تو را با قنبر، خادم علی(ع) برابر نمی دانم. متوکل عصبانی شد و گفت: زبانش را از قَفا بیرون بکشند که غُلامان شکنجه اش کردند  و کُشتند.

گاه به قَلَم مِثلِ امروزی که ما خبرنگاران باید مردم را در مقابلِ کسانی که در دین خدا بدعت گذاشتند و دست به تحریف زدند با قَلَم به راهِ خَدا دعوت کنیم. سکوت را بشکنیم و حرف حق را بزنیم. ارزش ها را انتقال، ثبت و ترجمه کنیم. زنده نگه داشتنِ نام و یادِ خاطره شهدا در بین‌آحادِ مردمِ جامعه با قَلم و یاد گرفتن‌و یاد دادنِ چگونه زندگی کردن شهدا به نسل امروز با برگزاری "کنگره ۴۰۰۰ شهید روحانی" در راستای ادامه راه آنها بوده و بهترین راه برای ترویج فرهنگ شهید و شهادت در جامعه به ویژه در قشر و نسل جوان می باشد.

کمی پائین تر پدر همایون(ابراهیم) معدنی با همان خط زیبا‌ نوشته:" همایون معدنی در اسفند ماه ۱۳۴۶ در یکی از محلات تهران به دنیا آمد. در هفت سالگی اش سال ۱۳۵۳ از تهران به گوهردشت کرج برای زندگی آمدیم. همایون دبستانش را در مدرسه کبریایی، راهنمایی اش را در مدرسه ۱۶ مهر رجایی شهر و دبیرستانش را در مدرسه دهخدا خواند."

از اول تا پایین صفحه را دقت کنید، در تمامِ جاهایی که اسمِ همایون آمد، پرانتزی باز کردم و نوشتم ابراهیم، بعد پرانتز را بستم! روزِ تجلیل از خانواده این شهید تابلو فرشی روی دیوار بود که اسم شهید را به اینصورت نوشته بود:شهید همایون(ابراهیم) معدنی. توجه ام را جلب کرد و به خواهرش گفتم: چرا ۲ تا اسم؟ یکی همایون، یکی ابراهیم ... خواهرش نگاهی به تابلو کرد، آهی کشید و بعد لبخندی زد و گفت:" وقتی همایون رفت حوزه علمیه گفت دیگر من را همایون صدا نزنید، ابراهیم صدا بزنید ... ما هم دیگر ابراهیم صدایَش زدیم و مادرِ مرحومه شیخ ابراهیم"

قَلَم، دفتر و کاغَذ را کنار می گذارَم و فیلمِ امروز را که گروه تلویزیونی سپاه امام حسن مجتبی(ع) در حوزه علمیه امام صادق(ع) قم که شهید معدنی درس خوانده را ضبط کرده، پِلی می کنم:"بُرشی از ساختِ مستند زندگی شهید روحانی همایون(ابراهیم) معدنی" در راستای "کنگره ۴۰۰۰ شهید روحانی را می بینم‌... به نظرم یک جایِ مستند قشنگ بشود، آنجایی که خواهَرِ هُمایون می گوید:" در یکی از مشکلاتم همایون را به اسمِ همایون صِدا می زدم و جوابی نمی گرفتم، تا اینکه یادَم افتاد این اسم را دوست نداشت و برایِ ما ابراهیم شده بود، به اسمِ ابراهیم صدایش زدم و جوابم را داد، مشکلم حَل شد و وقتی پسرم به دنیا آمد اسمش را گذاشتم ابراهیم و در حالِ حاضر طلبه است ..."

انتهای پیام/ ر

ارسال نظرات
پر بیننده ها