چمران روشنفكر در تراز انقلاب اسلامي

کد خبر: ۸۵۳۶۸۲۱
|
۱۴ تير ۱۳۹۴ - ۱۲:۱۹
سي و يكم خرداد بهانه‌اي است تا از عارف و روشنفكر دوران معاصر يادي نماييم. بدون ترديد روشنفكري مصطلح در ايران مقارن با آشنايي ايران با غرب به وجود آمده. روشنفكران كساني بودند كه پس از شكست‌هاي سنگين ايران از روسيه علل آن را «عقب ماندگي» معرفي كردند و چندي بعد علت عقب‌ماندگي را نيز به اسلام ارجاع دادند و براي حذف اسلام از عرصه سياسي- اجتماعي ايران تلاش‌هاي فراواني نمودند. 

پروتستانتيسم ديني (اصلاح‌گري)، تغيير زبان و الفبا، تغيير الگوي زندگي زنانه، حذف روحانيت، به سخره گرفتن مدارس و آموزش ديني و در يك كلمه قيام عليه فرهنگ خودي را تنها راه درمان عقب‌ماندگي دانستند و اينچنين بود كه روشنفكران در سپهر سياسي ايران با خصايصي همچون غرب رفتگي، درس خواندگي، علم‌زدگي، ناسازگار با فرهنگ بومي، تحول‌گرا و آزادي‌خواه معرفي شدند و از آنجاكه اين كليشه و سيره رفتاري براي جامعه مذهبي- سنتي ايران قابل ترجمه نبود كم كم روشنفكران به عنوان انگل‌هاي نق‌زن كه دستي در ميدان عمل ندارند معرفي شدند. بنابراين وقتي سخن از روشنفكري به ميان مي‌آمد بلافاصله صفاتي همچون، نسبي‌گرايي، لامذهبي، مخالف‌خواني و بي‌عملي به ذهن متبادر مي‌شد، از صدر مشروطه تا اوايل دهه 40 نحله‌هاي مختلف روشنفكران ايراني بر ناسيوناليسم، سوسياليسم و ليبراليسم اصرار داشتند. 

اما ظهور افرادي مانند جلال آل احمد، شريعتي و بازرگان باعث شد، پديده «بازگشت به خويش» براي معنادهي به روشنفكري به كار گرفته شود. البته اين افراد نيز همان خصايص روشنفكري يعني، درس‌خواندگي، علم‌گرايي، غرب رفتگي، تحول‌خواهي و آزادي‌خواهي را مدنظر داشتند و در عرف روشنفكري قابل تعريف بودند اما در نقد دين به دنبال حذف آن نبودند بلكه پيراستگي را مدنظر داشتند و البته اشتباهات فاحشي نيز در فهم دين داشتند، به همين دليل يا با روحانيت درگير بودند(شريعتي) يا در تبديل اسلام سياسي و نظري به اسلام حكومتي(بازرگان) ‌دچار تنگناي گفتماني شدند. 

علت اصلي كج‌تابي اين بود كه اين روشنفكران نيز بن مايه‌هاي فكري خود را با عصاره‌اي از ليبراليسم يا سوسياليسم پيوند مي‌دادند، به تعبير بهتر آنان نيز متأثر از چپ و راست جهاني بودند و تلاش مي‌كردند بين اسلام و آنچه از چپ يا راست مي‌فهميدند همسويي و انطباق ايجاد كنند. اما بي‌عملي خصيصه هر دو گرايش در جريان روشنفكري بود. شهيد چمران و ايضاً شهيد مرتضي آويني تحولي جديد در پروسه روشنفكري ايران به وجود آوردند. 

چمران تمام ويژگي‌هاي يك روشنفكر را در خود داشت. درس‌خواندگي، غرب‌رفتگي، تحول‌خواهي،‌ آزادانديشي و هويت دانشگاهي به صورت يكجا در چمران جمع بود. اما چمران توانست دو خصيصه را در سپهر روشنفكري ايران زنده و براي روشنفكري آبرويي در تراز «روشنفكر مسلمان ايراني» كسب نمايد. اين دو خصيصه عبارت بودند از:

 1- باور به وجود حق و باطل در فلسفه خلقت. اين باور از چمران اكسيري ساخت كه آن اكسير وي را از غلتيدن در وادي نسبي‌گرايي معرفتي نجات داد. حقانيت‌گرايي و معرفت‌ذاتي از چمران شخصيتي ساخت كه به جاي خدمت به بشر از راه ترويج علم سكولار، مستقيماً به دنبال كسب رضايت حق برآمد و براي تقريب به حق وجودش به آتشفشاني تبديل شد كه جز عشق و معرفت داشته ديگري نداشت.
 2- دومين ويژگي كه چمران به روشنفكري معاصر تزريق نمود، مجاهدت بود. چمران بي‌عملي روشنفكران را اصلاح نمود و به جاي نق‌زني و تحول‌خواهي خود وارد ميدان مبارزه شد. مقام معظم رهبري در 14 خرداد امسال يكي از تفاوت‌هاي اصلي امام خميني و روشنفكران را به اهل عمل بودن امام ارجاع دادند و همين عامل را رمز موفقيت وي دانستند، چمران نيز از اين دسته بود. يعني درس خواندگي، علم‌گرايي و غرب رفتگي از وي يك موجود ناسازگار و نق زن‌ ارائه نداد، بلكه براي اصلاح جامعه خويش، شخصاً وارد گود مبارزه شد. هيچ كس قادر نبود ورود وي به مبارزه را به كم بودن منال دنيوي يا ضعف در علم‌گرايي ارجاع دهد چرا كه وي در اين دو خصيصه كمبودي نداشت. 

گويي او نماد يك حركت تاريخ‌ساز است كه در فرداي قيام امام مأمور به ارائه تصويري از يك روشنفكر مسلمان است كه در عين مزين بودن به خصايص روشنفكري، آن را با فرهنگ و معرفت بومي عجين و در اين مسير آنقدر رشد نمود كه شهادت خود را با يقين پيش‌بيني كرد كه «اي پاهاي من تا لحظاتي ديگر رقصيدن من را در مقابل مرگ خواهيد ديد» و «خدايا تو مي‌داني كه مانند ماهي كه در حال سرخ شدن است به اين طرف و آن طرف مي‌پرم تا رضايت تو را جلب كنم».

اين اعجوبه روشنفكري ايران كسي است كه در دوران دانشجويي در غرب به عنوان مدرس عمل مي‌كند و هزينه دانشجويي خود را با تدريس به دست مي‌آورد و با عالي‌ترين درجه علمي فارغ‌التحصيل مي‌شود. اما باور وي به معرفت ذاتي وي را به مبارزه با معرفت نسبي مي‌كشاند و در اين راه افتخار مي‌كند كه با اسلحه كلاشينكف خو گرفته است و در زير زمين استانداري خوزستان زندگي مي‌كند و امام او بعد از شهادت متوجه مي‌شود چمران نه منزل دارد و نه امكانات معمولي يك زندگي. حال آنكه ديگر روشنفكران ما حتماً‌ بايد به عنوان عناصري تئوريك شناخته شوند. از بهترين مواهب دنيا برخوردار باشند و فاصله بين خود و حاكميت و بين خود و عمل‌گرايي را نوعي پرستيژ و افتخار مي‌دانند. همين افتخارات باعث مي‌شود تا افتخاراتي از جنس افتخارات چمران را در خواب هم نبينند. چرا كه رفاه و مبارزه با هم قابل جمع نيست و چمران اين رمز را فهميده بود و گفتمان روشنفكري را از گفتمان بالاي گود بايست و «لنگ‌اش كن» به گفتمان مجاهدت و عمل سوق داد. يادش گرامي باد.
ارسال نظرات