گفتگو با خانواده شهید چاپاری

شهیدی که عمری در راه حفظ و پاسداری از انقلاب اسلامی مجاهدت و فداکاری کرد

شهید چاپاری در دوران ستم شاهی با عشق به اسلام و حضرت امام (ره) در صف مجاهدین و مبارزین قرار گرفت و سرانجام بعد از عمری مجاهدت و فداکاری و تلاش در راه حفظ و پاسداری از انقلاب اسلامی به شهادت رسید.
کد خبر: ۸۵۸۲۴۷۸
|
۲۶ مهر ۱۳۹۴ - ۱۳:۱۵

به گزارش خبرگزاری بسیج از کردستان، شهيدان ستاره های درخشانی هستند که با نور خود٬ راه هدایت و کمال را روشن نگه می دارند. هر یک از این ستارگان درخشان(شهدا)٬ می تواند عالمی را روشن کند. بنابراین٬ حقيقت شهادت حقيقت عظيمی است. اگر این حقيقت٬ به وسيله کسانی که امروز در قبال شهيدان مسئوليت دارند٬ زنده بماند٬ حفظ و تقدیس گردد و بزرگ نگاه داشته شود٬ هميشه تاریخ آینده ما٬ از این ایثار بزرگی که آنان کردند٬ بهره خواهد برد.

برای گفتگو با خانواده شهيد داریوش چاپاری راهي آنجا شديم؛ خانه آنها منزل استيجاری در یکی از کوچه پس کوچه های شهر سنندج با گرمی از ما استقبال کرده ما را به جمع صميمی خود راه داده همسر شهيد بعد از سروسامان دادن به فرزندانش تنها آنجا زندگی ميکرد اما آنروز دختر٬ پسر و دو تا از نوه هایش آنجا بودند با فرزند ارشد شهيد چاپاری و کسی که در لحظه شهادت پدر همراه او بود همکلام می شویم : لطفاٌ از زندگی و شغل پدرتان بفرمائيد و اینکه چند خواهر و برادر هستيد؟ ما چهار خواهر و برادر هستيم . پدرم متولد شهریور ماه سال 1328 در محله چهار باغ سنندج که آن زمان راننده ماشين سنگين بود و ما قبلا به دليل ناامنی های زمان جنگ و عضویت پدرم در سازمان پيشمرگان مسلمان کرد در دهگلان زندگی ميکردیم و پدرم بعدها یک مغازه تعمير ماشين در محله فيض آباد داشت که بر روی آن کار ميکرد و حالا من در آن مغازه و در همان محله شغل پدرم را دنبال می کنم. از فعاليت های انقلابی پدرتان و شنيده هایتان بگوئيد؟ پدرم که قبل از انقلاب و دوران ستمشاهی با عشق به اسلام و حضرت امام(ره) در صف مبارزین قرار داشت بعد از پيروزی انقلاب با انجام کارهای انقلابی چون پایين آوردن مجسمه شاه و کمک به آزاد کردن زندانيان در بند ساواک مورد انتفام و کينه توزی گروهک ها و فرقه هايي قرار گرفت که در زمان ناامنی در منطقه کردستان شکل گرفته بود و این خاطره و کارهای مبارزانه پدرم هيچ گاه از خاطر آنها پاک نشد و هميشه در پی انتقام بودند طوری که چند بار مورد سوء قصد قرار گرفت تا سرانجام توسط گرهک های زد انقلاب به شهادت رسيد.

از عضویت پدرتان در سازمان پيشمرگان مسلمان کرد بگوئيد؟ پدرم جزو اولين کسانی بود که به عضویت کميته انقلاب اسلامی شهر سنندج درآمد با شکل گيری احزاب و گرهک های مزدور ضد انقلاب در کردستان در اسفند ماه 58 به همراه تعدادی از همرزمانش بعد از رفتن به سپاه کرمانشاه و ملاقات با شهيد بروجردی همراه ایشان به تهران رفته و با ملاقاتهای که با مقام معظم رهبری و شهيد چمرا ن داشتند ماموریت تشکيل سازمان پيشمرگان مسلمان کرد شاخه سنندج به آنها داده ميشود و پدرم به عنوان فرمانده عمليات منصوب ميشودو بعد از دو سال عمليات و تحمل سختی و دشواری منطقه کرمانشاه تا کردستان را از شر وجود اشرار و ضد انقلاب پاکسازی کردند. آیا پدرتان از سختی های این دوران چيزه گفته که در ذهنتان بماند؟ بله از پاکسازی کردن کوچه به کوچه خيابان های سنندج که حتی پيش می آمد تا 12 ٬10 روز تشنگی و گرسنگی را تحمل ميکردند وی اینکه بعد از شهادت یکی از همرزمانشان و به دليل محاصره آن زمان ضد انقلاب تا 12 روز نتوانستند ایشان را از ان منطقه خارج کنند انسانهای که بدون هيچ انگيزه مادی از جان و مال و آرامش و خانواده خود گذشتند تا مردم در امنيت باشند. آیا تا به حال به دليل عضویت پدرتان در این سازمان مشکلی برای خانواده پيش آمده؟ بله ما به خواست پدر برای حفظ امنيت خانواده از سال 64 تا زمان شهادتش در دهگلان ساکن بودیم وما برای کار در مغازه که در محله فيض آباد بود این مسير را هر روز طی ميکردیم. شهيد در زمان جنگ هم فعاليت داشتند؟ در زمان جنگ پدرم به همراه 12 نفر از نيروهای زبده در جنگهای چریکی و به عنوان شکارچی تانک داوطلبانه عازم خرمشهر شده و به گفته مادرم حدود 6 ماه در آنجا خدمت کرده ودر این مدت صدمات زیادی را به دشمن وارد کرده بودند اما بعد شروع جنگ و ایجاد نامنی در منطقه کردستان به آنجا برميگردد و با همکاری سپاه و ارتش و با عنوان فرمانده لشکر به همراه بزرگانی چون شهيد صياد شيرازی در ارتش منطقه و شهيد بروجردی فرمانده سپاه کردستان عمليات های موفق و پيروزمندانه ای را انجام دادند. آیاشهيد در این عمليات ها مصدوم هم شدند و از شهيد صياد شيرزای هم چيزی نقل ميکردند؟ بله پدرم در یکی از عملياتها از ناحيه چشم و گوش آسيب جدی دیدند و هم در زمان ترور ناموفقش 13 رگ عصب چشمش را از دست داده بود ولی به دليل بستن عهد وپيمان با رهبر و مقتدای خویش با وجود مشکلات جسمی و جانبازی 55 درصد دست از مبارزه برنداشت و تا سال 61 که امنيت در کردستان برقرار شد در سازمان پيشمرگان مسلمان کرد به فعاليت خود ادامه داد؛ پدرم در زمان ترور شهيد صياد شيرازی تا مدت ها اندهگين و با مرور خاطرات آن زمان بارها اشک در چشمانش حلقه ميزد وبرای از دست دادن چنين انسان بزرگ و اندیشمندی افسوس می خورد.

از شهادت پدر تان برايمان بگوييد؟ از آنجا که پدرم فرد مردم دار و در رسيدگی به امور مردم کوشا بود حدود 20 روز قبل از شهادتش فردی با مراجعه به منزل ما و در ظاهر برای رسيدگی به مشکلش جویای حال پدرم شده و با مشکوک شدن ما و تماس با پليس پا به فرار می گزارد بعد از آن ماجرا دیگر انتظار نداشتيم که آن فرد به دنبال پدرم باشد" ولی ماجرا حکایت از چيز دیگری داشت" سال 84 حدود ساعت هشت و 45 دقيقه صبح شنبه من و برادرم در مغازه که در محله فيض آباد قرار داشت بودیم آذر ماه هوا نزدیک پایيز و کمی سرد بود و چون اول هفته خيلی آنجا شلوغ نبود پدرم طبق معمول بعد از خوردن چای در قهوه خانه نزدیک مغازه قصد داشت وارد مغازه شود که فردی که او را تعقيب ميکرد و من فکر ميکردم از دوستان پدرم است چون اصلا سر و صورت خود را نپوشانده بود یک لحظه صدای شليک تير آمد اول به خيال اینکه صدای ترقه است خيلی توجه نکردم ولی بعد از آن پدرم را دیدم که به زمين افتاد و تيری که پشت سر به او شليک شده بود پيشانيش را شکافته و خونریزی ميکرد من در آن لحظه باور نمکردم چنين اتفاقی افتاده باشد برادرم که در آن نزدیکی بود به دنبال ضارب فرار کرد تا او را بگيرد اما او آنقدر گستاخ بود که با شليک تير مانع تعقيب برادرم شد و بعد از را کوچه پس کوچه ها خود را به مدرسه ای رسانده و فرار کرد .پدر را با کمک مردم که تازه از ماجرا خبر دار شده بودند سوار ماشين کرده در تمام طول مسير رسيدن به بيمارستان بعثت دستش در دستم بود و نبضش را ميگرفتم اول نبضش ميزد اما در بين راه تقریبا در 4 راه شهدا دیگر نبضش را احساس نکردم و متوجه شدم که دیگر در بين ما نيست. اشک در چشمان خواهرش که در کنار ما نشسته بود و خود صاحب 2 فرزندبود حلقه زده ادمه داد تا زمانی که قاتل پدرم پيدا نشود آرام نمی شویم و می خواهيم که عاملان این ترور مجازات شوند.وی در ادامه گفت پسرم بعد از این ماجرا (شهادت پدربزرگش) که آن زمان حدود 14 سال داشت به عضویت بسيج درآمده و بسيار فعال است و با این کار راه پدربزرگش را ادمه داده و این گروهک های ضد انقلاب باید بدانند که با ترور کاری از پيش نمی برند بلکه ما با جدیت و تلاش بيشتر ادامه دهنده را شهدا هستيم و خواهيم بود. آیا از اینکه این ترور کار چه کسانی است خبر دار نشدید؟ بعدا از طرف سپاه به ما خبر دادند که پژاک با چاپ اعلاميه  هایی مسئوليت این ترور را بر عهده گرفته به گفته آنان پدرم چند بار دیگر تو سط آنها ناموفق ترور شده و سرانجام ايشان را به شهادت رساندند.

سخن پاياني به عنوان فرزند شهيد: هميشه به ما توصيه ميکرد در هر جایگاه و هر پست و مقامی که هستيد در خدمت به مردم پيشرو باشيد تنها چيزی که برای ما ميماند رضایت خدا و به دست آوردن دل مردم است ایشان ميگفتند: هيچ وقت زیر بار ظلم نروید و هيچ حقی را ناحق نکنيد . پدرم از آنجا بسيار مردم دار با اخلاق مؤمن٬ امين و در کارهای خير پيشقدم بود وفت زیادی برای حل مشکلات مردم ميگذاشت تا جایی که خود کمتر او را ملاقات ميکردیم و من به عنوان فرزند شهيد پدرم و دیگر شهيدان گرانقدر را الگوی رفتاری خود قرار داده کسانی که بدون هيچ انگيزه مادی و پست ومقامی هدفشان فقط دفاع از ارزشهای اسلامی و قرآنی بوده ودر راه دفاع از حقوق مردم مظلوم و آرمان های انقلاب از مال و جان و همه چيز خود گذشت کردند تا ما در امنيت و آسایش ودر پرتو قرآن و اسلام زندگی کنيم و من و تمامی جوانان ایران اسلامی باید قدردان این امنيت و آرامش که به بهای خون ریخته شهدا هست باشيم.


شهید داریوش چاپاری فرمانده عملیات سازمان پیشمرگان مسلمان کُرد سنندج

پیشمرگ شهید داریوش چاپاری در شهریور ماه سال 1328 در محله چهار باغ سنندج دیده به جهان گشود. قبل از پیروزی انقلاب اسلامی و در دوران ستم شاهی با عشق به اسلام و حضرت امام (ره) در صف مجاهدین و مبارزین قرار گرفت و در جریان پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی با انجام کارهایی چون پایین آوردن مجسمه شاه و کمک به آزاد کردن زندانیان در بند ساواک مورد انتفام و کینه توزی گروهک ها و فرقه هایی قرار گرفت که در زمان ناامنی در منطقه کردستان شکل گرفته بود و این خاطره و کارهای مبارزانه ایشان هیچ گاه از خاطر آنها پاک نشد.

این شهید بزرگوار بعد از فراغت از تحصیلات دوره ابتدایی در سن نوجوانی در بازار شهر سنندج به حرفه تعمیرکار اتومبیل مشغول شد.

با شکل گیری احزاب و گروهک های ضد انقلاب در کردستان یک سال بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در اسفندماه سال 1358 همراه جمعی از همرزمان بومی خود به سپاه کرمانشاه مراجعت کردند.

شهیدچاپاری در کرمانشاه با شهید بروجردی ملاقات می کند و به اتفاق ایشان عازم تهران می شوند و محضر مقام معظم رهبری و شهید چمران شرف یاب می شود.

بعد از ملاقات و دیدار شهید چاپاری و بروجردی با این بزرگان ماموریت یافتند که سازمان پیشمرگان مسلمان کرد شاخه سنندج را تشکیل دهند.

شهید چاپاری به عنوان فرمانده عملیات سازمان پیشمرگان مسلمان کرد سنندج منصوب شد و صلابت همچون کوهی استوار دوشادوش دیگر رزمندگان مهاجر و انصار سپاه اسلام در پاکسازی منطقه از وجود ضد انقلاب شبانه روز مجاهدت کرد.

این شهید عالیقدر در یکی از عملیات ها از ناحیه چشم و گوش آسیب جدی دید و به افتخار جانبازی 55 درصد نائل گشت، ولی بر عهد و پیمانی که با رهبر و مقتدای خویش بسته بود وفادار بود و مشکلات جسمی مانع فعالیت ها وتلاش های او نشد و دست از مبارزه برای حفظ انقلاب اسلامی برنداشت.

شهید چاپاری چندین بار مورد سوء قصد از سوی ضد انقلاب قرار گرفت تا اینکه سرانجام پس از عمری مجاهدت و فداکاری و تلاش در راه حفظ و پاسداری از انقلاب اسلامی 26 آذرماه سال 84 در محله فیض آباد شهر سنندج ناجوانمردانه توسط ضد انقلاب ترور به درجه رفیع شهادت نائل گشت.

لازم به ذکر است: شهید داریوش چاپاری از شهدای ترور اهل سنت استان کردستان و شهید شاخص قشر بسیج اصناف در سال گذشته بود.




ارسال نظرات