خبرهای داغ:
گفت‌وگو با خانواده شهید هنرمند شاخص سال ۹۵ در فارس:

"شهید مرادپور" نقاش شهیدی که نقش شهادت را در بیت‌المقدس ۷ به تصویر کشید

خانواده مرادپور یکی از خانواده‌های شهرماست که فرزند هنرمندشان بهترین راه را برای رسیدن به حق و حقیقت انتخاب کرده و هنرمندانه با گذران مسیر عاشقی به شهادت رسیده است.
کد خبر: ۸۶۵۸۶۶۹
|
۲۳ فروردين ۱۳۹۵ - ۱۱:۲۱
در زندگی همه آدم‌ها لحظاتی است که هیچگاه فراموش نمی‌شود مانند تولد کودکی که شور و نشاط را به زندگی یک خانواده می‌آورد یا در مقابل از دست دادن عزیزی، حال اگر عزیز سفر کرده هنرمندانه راه حقیقت را انتخاب کرده باشد، جای خالی‌اش در زندگی بیشتر حس می‌شود.

خانواده مرادپور یکی از خانواده‌های شهر ماست که فرزند هنرمندشان بهترین راه را برای رسیدن به حق و حقیقت انتخاب کرده و هنرمندانه با گذران مسیر عاشقی به شهادت رسیده است. شهید حسین مرادپور، شهید هنرمندی که امسال به عنوان شهید شاخص استان معرفی شده است.  

سکانس اول- سال 56 مبارزات مردم برای پیروزی انقلاب

روز تولد ولیعهد محمدرضا پهلوی است و مردم در اعتراض به رفتار حکومت سیاه پوش به خیابان‌ها آمدند تا فریاد استقلال‌خواهی و ظلم‌ستیزانه خود را علیه حکومت فاسد پهلوی سر دهند. حسین نقاشی‌اش خوب است به همین دلیل محمد، برادر بزرگترش تصویری از امام آورده و شب‌ها حسین از روی آن نقاشی می‌کند و با آن کلیشه‌ای برای نقاشی تصویر امام بر کوچه‌های شهر درست کرده‌اند.

محمد مرادپور، برادر بزرگ شهید مرادپور در گفت‌وگو با تسنیم می‌گوید: «آن روز برای راهپیمایی به خیابان رفته بودیم. نزدیکی‌های ظهر بود که ماموران شهربانی رسیدند و حسین را گرفتند. من در گوشه‌ای مخفی شده بودم و از ماموران می‌خواستم تا حسین را رها کنند.

اما مامور شهربانی از من می‌خواست خود را تسلیم کنم تا حسین را آزاد کند. من می‌دانستم که اگر تسلیم شوم، هر دوی ما را می‌برند. در فرصتی که ماموران به دنبال من آمدند حسین با زیرکی از دست ماموران شهربانی گریخت و هر دو به خانه بازگشتیم.»

نقاشی چهره امام با کلیشه‌هایی که حسین ساخته است، از کارهای همیشگی حسین و محمد در زمان پیش از انقلاب است. حسین علاوه بر آن از هنرش در خطاطی برای شعارنویسی استفاده می‌کند.

سکانس دوم- سال 61 پس از پیروزی انقلاب

مهر سال 61 است و حسین در تمام مدتی که انقلاب پیروز شده در خدمت سپاه پاسداران درآمده و شبانه‌روزی در سپاه است و خانواده وی را خیلی کم می‌بینند. مادرش نوه خاله‌ خود را برای وی در نظر گرفته و در مهرماه پیوندی بین حسین مرادپور و طاهره عسگریان برقرار می‌شود؛ پیوندی که 6 سال در کنار حسین به خوبی سپری می‌شود.

طاهره عسگریان، همسر شهید مرادپور، پس از 27 سال از حسین که می‌گوید با بغض حرف می‌زند گویی همین دیروز خبر شهادت حسین را شنیده است.

وی درباره شهید مرادپور و عطوفت وی نسبت به خانواده‌اش می‌گوید: «حسین به قدری خوب بود که در مدتی که در قم ساکن بودیم با وجود اینکه 19 سال بیشتر نداشتم اما هرگز غم دوری و دلتنگی خانواده‌ام را حس نکردم.

با وجود خستگی ناشی از کار و درس هر زمان که به خانه می‌آمد اول با بچه‌ها بازی می‌کرد و همیشه در امور خانه یار و همراه من بود. خاطرم هست زمانی که عباس، فرزند دومم به دنیا آمد به من گفت طاهره از این به بعد مسئولیت مهدی با من و تو هم به عباس و کارهای مربوط به او بپرداز. ما باید از این به بعد با هم فرزندانمان را تربیت کنیم».

همسر شهید مرادپور می‌افزاید: «هر زمان می‌خواست به جبهه برود ما را از قم به شیراز می‌آورد و پیش خانواده می‌گذاشت. بهار 67 قبل از عملیات بیت‌المقدس به شیراز آمدیم. حسین وقت کمی برای رفتن به جبهه داشت با این حال ابتدا به امور مربوط به خانواده رسیدگی کرد و پس از آن در حالی که حتی موفق به دیدار با خواهرانش نشده بود، راهی جبهه شد.»

سکانس سوم - سال 67 عملیات بیت‌المقدس و شهادت حسین مرادپور

شب قبل از عملیات است و حسین که لباس سبز سپاه را خیلی دوست دارد، لباس‌هایش را می‌شوید و مرتب می‌کند به دوستانش می‌گوید دوست دارم فردا با لباس سپاه شهید شوم.

حسین فرمانده تانک است و پیشاپیش تانک‌ها در حال حرکت است که ترکشی به سر وی اصابت می‌کند و زخمی می‌شود. او را به بیمارستان امام رضا (ع) در مشهد منتقل می‌کنند اما با وجود عمل جراحی، حسین با لباس سپاه به آرزوی دیرینه خود می‌رسد.

دوستان حسین به محمد برادر بزرگش زنگ می‌زنند و خبر زخمی شدن او را می‌دهند. محمد که پدری پیر و بیمار دارد و سال قبل در مراسم برائت از مشرکین خواهر خود را از دست داده است، صلاح نمی‌بیند به خانواده حرفی از زخمی شدن حسین بزند به همین دلیل تنها راهی مشهد می‌شود.

محمد مرادپور می‌گوید: «وارد بیمارستان شده و متوجه شدم که حسین شهید شده است. به دلیل شرایط خاصی که خانواده داشت و هنوز سال خواهرم نشده بود. آرام آرام و تک به تک به اعضای خانواده گفتم که حسین شهید شده است».

طاهره عسگریان اما از ماجرای شهادت بی‌خبر است و در حیاط خانه پدری مشغول خواندن مجله شاهد است که شوهر خواهرش وارد شده و آهسته خبر شهادت حسین را به مادر طاهره می‌دهد. طاهره که از مکالمات مادر و شوهر خواهرش مطلع شده هراسان و شبانه  به خانه پدرشوهرش می‌رود.

همسر شهید مرادپور درباره حال و هوای آن روزش می‌گوید: «داشتم مجله شاهد می‌خواندم. شوهر خواهرم معروف به پیک خبر شهادت بود، یواشکی مادرم را صدا زد، شک کردم در حال ورق زدن مجله گوش تیز کردم؛ وقتی خبر شهادت حسین را شنیدم بدنم یخ کرد».

سکانس آخر- شهادت سرمایه زوال‌ناپذیر هنر انقلاب اسلامی

27 خرداد 67، حسین در خاک شیراز آرام می‌گیرد و پدر که روزهای بیماری را پشت سر گذاشته دنیا را همراه با حسین وداع کرده و همزمان با فرزند شهیدش روی دست‌های مردم این شهر تشییع می‌شود.

سید شهیدان اهل قلم می‌گوید: «خون پاک هزاران فرزانه در جبهه‌های عشق و شهادت و شرف و عزت، سرمایه زوال‌ناپذیر آن گونه هنری است که باید به تناسب عظمت و زیبایی انقلاب اسلامی همیشه مشام جان زیباپسند طالبان جمال حق را معطر کند».
ارسال نظرات
پر بیننده ها