به گزارش خبرنگار خبرگزاری بسیج ـ منطقه خوزستان ـ میتوان گفت تراژدی یونان ما را ترغیب میکند تا قدرت خود را روی خودمان، روی تحول جامعه و حتی علیه استبداد و علیه جنگ به منصه ظهور برسانیم.
اورستی: مهمترین اثر یونان باستان بعد از ایلیاد و اودیسه
اورستی یا "اوریستا" یک تریلوژی شامل آگاممنون، کوئفورها و اومنیدها یکی از هفت اثری است که از آشیل یا آیسخولوس، یکی از درامنوسیان یونان باستان، به ما رسیده است. پس از ایلیاد و اودیسه، اوریستا عالیترین نمونه ادبیات یونام است. در این اثر وسعت دید، وحدت فکر و عمل، قدرت بسط دراماتیک، فهم دقیق حالات و خلقیات و شکوه سبک به پایهای رسیده است که تا عصر شکسپیر نظیر آن پدید نمیآید. اجزای این درام سه بخشی چون یک نمایشنامه سه پردهای خوش پرداخت و کامل به یکدیگر پیوسته و مربوط است. هر قسمت آن با ضرورتی منطقی قسمت بعد از معین و وقوع آن را ایجاب میکند. همچنان که بخشها در پی یکدیگر میآیند وحشت موضوع افزایش مییابد. در زیر با ذکر فشرده از این تریلوژی درمییابیم که این داستان تا چه اندازه میتوانسته مردم یونان را به هیجان بیاورد:
1- آگاممنون: در کاخ آتریدها (2) در آرگوس (3) چشم به راه "آگاممنون" شهریار هستند که برای محاصره تروا رفته است. اما هنگامی که این بازگشت اعلام میشود گروه همسریان سرود غمگینانهای سر میدهد که شادی دیدار را از میان میبرد. همه به خاطر میآوردند که شاه پیش از عزیمت دخترش، "ایفی ژنی" (4) را قربانی کرده است. شهربانو "کلیتمنستر" (5) منتظر انتقام است. "آگاممنون" در خوش آمد گویی ملکه به ابهام کینه پنهانی او را درمییابد. حدسش به خطا نمیرود. "کلیتمنستر" قصد کشتن او را دارد. پس از این قتل "اژیست" (6) همدست ملکه خواهان سهم خود از قدرت میشود. اما گروه همسریان نام "اورست" (7) را اعلام می کند.
2-کوئفورها: هفت سال از قتل "آگاممنون" و عزیمت "اورست" گذشته است. در گذر از دلف (8) "آپولون" به "اورست" دستور میدهد که انتقام مرگ پدرش را بگیرد. "اورست" که اینک هجده سال دارد به آرگوس برمیگردد تا حقوق خود را از تاج و تخت پادشاهی احراز کند. او به خواهرش "الکتر" (9) برمیخورد. آن دو همدیگر را باز میشناسند و تصمیم میگیرند همه نیروهایشان را متحدا برای مجازات مادرشان "کلیتمنستر" به کار گیرند. "اورست" مادرش را میکشد اما بعد دیوانه میشود و فرار میکند. در حالی که "ارینی" (10) ـ الهههای انتقام ـ سر به دنبالش دارند.
3- اومنیدها: "اورست" به معبد دلف و به محراب "آپولون" پناه میبرد و "ارینیها" دور تا دور معبد کمین میکنند. "آپولون"، "اورست" را تشویق میکند که به آتن برود تا قضات منصف آن جا او را از این وحشت و ناراحتی خلاص کنند. "اورست" به راهنمایی "آپولون" دوباره به راه میافتد و "ارینیها " همچنان دنبالش میکنند. وقتی به آتن میرسد الهه "آتنا" شخصا صاحب منصبانی را که باید "آرئوپاژ" (11) را تشکیل دهند انتخاب میکند. هیات قضات در پایان دادگاه چنین اعلام رای میکند: «درست است که اورست مادرش را کشته اما مادرش نیز پدرش را کشته است. این دو جنایت برابر است.» هنگام رایگیری آرا برابر درمیآید و "اورست" تبرئه میشود. "آتنا" "ارینیهای" خشمگین را آرام و وادار میکند که تبدیل به موجوداتی نیکوکار شوند (اومنیدها).
"اورستی" یا "اورستیا" برداشت تازهای از روابط میان خدایان و نیز روابط میان خدایان و انسان ارایه میدهد. میتوان گفت در این نمایشنامه خدایان "نخستین شکست بزرگ تاریخی" خود را متحمل میشوند. "اورست" در واقع فرار را رد میکند و برای احقاق حق خود به آتن میرود. در جریان محاکمه او جامعه جرات میکند که با آیینهای قدیم قطع رابطه کند و با قرار دادن قوانین انسانی در برابر قدرت خدایان و بازپس گرفتن داوری از خدایان و ارجاع آن ـ برای نخستین بار ـ به انسان راه حل تازهای برای مشکل میجوید. بسیاری از مفسران بر اهمیت این عمل تاکید گذاشتهاند. سرنوشت "اورست" بستگی به رایی دارد که یک دادگاه انسانی خواهد داد. پس تماشاگران خود را مستقیماً در ماجرا سهیم میبینند و درمیابند که در این جا نوشت آنها به دست خود آنها سپرده شده است زیرا "آرئوپاژ" دادگاه شهر آنها است.
اورستی به ما میگوید که انسانهای آن عصر میکوشیدند تاریک اندیشی را که به تدریج بر آن چیره شده بودند پشت سر بگذارند. در عین حال، این اثر به ما میگوید که این کوشش از نظر ما دیگر رنگ کهنگی گرفته است و خدایان جدیدی که در این اثر تاجگذاری میکنند خدایانی هستند که ما به نوبت خود شکستشان دادهایم. یک سیر تاریخی وجود دارد؛ یک پاکسازی مشکل اما ممانعتناپذیر. ودیعهها و پس ماندههای بدویت و جهالت و حصول اطمینان تدریجی از این که بشر درمان دردها و گرفتاریهایش را تنها در خود میجوید. ما باید از این مراحل به دقت آگاه باشیم زیرا با دیدن و شناختن مراحل طی شده است که انسان امید و شهامت لازم برای طی مراحل بعدی را به دست میآورد. تراژدی باستانی در مقیاسی به ما مربوط میشود که با بهرهگیری از تمام نفوذ و اعتبار تئاتر به ما امکان بدهد تا به روشنی درک کنیم که تاریخ ماده سیال و شکلپذیری است در خدمت انسان به شرطی که بخواهد آن را با بصیرت و روشنی به کار گیرد.
پرومته در زنجیر: نزاع میان افکار انقلابی و عقاید کهن
پرومته در زنجیر به تنهایی نمایشگر جرأت و جسارت نویسنده است که قیام روح انسانی را در برابر قدرت ظالمانه خدایان به خوبی ترسیم میکند. در تاریخ ادبیات پرومته همیشه به عنوان مظهر مبارزه به سود انسانیت شناخته خواهد شد.
پرومته در زنجیر: "تیتان" (12) به دلیل کمک به انسان که "زئوس" میخواست نابودش کند و دزدیدن آتش از کارگاه خدایان و آموختن فن آتش ساختن به آدمیان به فرمان "زئوس" و به دست "هفایستوس" به تخته سنگی در کوههای قفقاز بسته شده است. پرومته که بیچارهوار بر تخته سنگ به زنجیر کشیده شده است خدای اولمپ را تحقیر میکند و با فخر و غرور گامهایی را که در راه به مدنیت رساندن انسان نخستین برداشته برمیشمرد. او حتی هنگامی که کرکس جگرش را درمیآورد شکست خود را نمیپذیرد و سر به طاعت فرونمیآورد.
اشیل در این درام موضوع اصلی درام یونان یعنی کشمکش اراده انسانی با تقدیر گریزناپذیر را مطرح کرده و موضوع حیات مردم یونان باستان (قرن پنجم پیش از میلاد) ـ یعنی نزاع میان افکار انقلابی و عقاید کهن ـ را به میان کشیده بود و بر چگونگی این انقلاب واقف است و با آن موافقت دارد. در این افسانه نکات و تمثیلات فراوان نهفته است: درد و رنج ثمره درخت دانش است، آگاهی برآینده قلب خویش خاییدن و خون دل خوردن است، آزادیبخشان همیشه مصلوب میشوند.
موضوع این درام بسیار عالی است و کلام بلند و پرشکوه اشیل را یاری میکند تا از پرومته یک تراژدی به "شیوه والا" پدید آرد. جنگ علم و خرافه، روشنفکری و جهل، نبوغ و جزماندیشی هرگز بدین وضوح توصیف نشدهاند و هیچ گاه با این همه کنایه و تصریح به بیان درنیامده است. این تفسیری ترقیخواهانه از تراژدی یونان است. تراژدی یونان اگر مقدراتی را که بر ما سنگینی میکند مورد بحث و بررسی قرار میدهد برای این است که به ما آموزش دهد و ما را برای مبارزه علیه آنها و تایید بیش از پیش قدرت و توانایی انسان تشویق و ترغیب کند. "پرومته در زنجیر" که به خاطر ربودن آتش از کارگاه خدایان و آموختن طرز استعمال آن به انسان گناهکار شناخته میشود با این عمل خود راه بیانتهای پیشرفت را به روی انسان گشوده است. او از انسانیت پیروزی حمایت میکند که میخواهد انسان را جایگزین خدایان کند. کارل مارکس، فیلسوف بزرگ آلمانی، در جایی میگوید: «فلسفه، بیان معتقدات پرومته را به عهده میگیرد.»
اودیپ: پهلوان نفرین شده
اودیپ شاه، اودیپ در کلن و آنتیگونه سه درام مستقل از هم نوشته شده توسط "سوفکل" از درامنوسیان یونان باستان هستند که با اختلاف زمانی زیادی از هم نوشته شدهاند. باید توجه داشت که این سه درام مستقل به دلیل ارتباط با یکدیگر به طور معمول سلسلهوار به ترتیب که در زیرمی آید ذکر میشوند:
اودیپ شاه: اودیپ پسر "لایوس" (13) ، پادشاه تبس و "ژوکاست" (14) در بدو تولد سر راه گذاشته شده است زیرا غیبگویی پیش از زاده شدن او گفته است که "لایوس" و شهربانو" ژوکاست" فرزندی خواهند آورد که قاتل پدر و همبستر مادر خویش خواهد شد و این اولین باری است که در تاریخ جهان پدر و مادری آرزو کردهاند که نخستین فرزندشان دختر باشد. ولی از آنان پسر به وجود میآید. برای آن که پیشگویی غیبگو تحقق نیابد کودک را بر سرکوهی میگذارند تا در آن جا بمیرد. کودک توسط چوپانی نجات مییابد و بزرگ میشود. اودیپ که از ماجرای تولد خود بیاطلاع است ازغیبگویی آینده خود را میپرسد و او توصیه میکند که از وطن خود دوری گزیند زیرا مقدور است که پدرش را بکشد و با مادرش ازدواج کند. اودیپ هنگام فرار از وطن فرضی خود با شهریار "لایوس" روبهرو می شود و در جریان زد و خوردی که ناگهان بالا میگیرد، بیآنکه بداند که خود فرزند او است وی را میکشد و سپس به شهر تبس میرسد و معمایی را که ابوالهولی مطرح میکند (و مردم به خاطر نیافتن پاسخ آن دچار بدبختی هستند) حل میکند و به پاس آن به پادشاهی شهر میرسد و با "ژوکاست" شهبانوی آن جا عروسی و سالهای طولانی در صلح و صفا حکومت میکند و صاحب دو پسر و دو دختر به نامهای آنتیگونه، پولونیکس، اتئوکلس و ایسمنه میشود و یک روز ناگهان طاعون شهر را فرامیگیرد و مردم برای چارهجویی به سراغ غیبگو میروند. تراژدی سوفکل از این جا آغاز میشود. پیغامگزاران پاسخ غیبگو را میآورند: «طاعون وقتی تمام خواهد شد که قاتل "لایوس" از مملکت رانده شود.»
اما کجا میتوان او را پیدا کرد؟
"کجا میتوانیم آثار جنایت به این کهنگی را بازیابیم؟" نمایشنامه چیز دیگری نیست جز افشای تدریجی و بسیار ماهرانه ـ قابل قیاس با روانکاوری ـ این واقعیت که اودیپ خود قاتل " لایوس" و نیز فرزند او و "ژوکاست" است.
اودیپ دهشتزده از جنایتی که ندانسته مرتکب شده است چشمهای خود را از حدقه درمیآورد و طنش را ترک میگوید. غیبگویی به حقیقت پیوسته است. در این تراژدی میبینیم که دشمن نه در بیرون بلکه در درون خود شخص است.
اودیپ در کلن: اودیپ پس از سالها سرگردانی در جادهها بهشهر کلن میرسد و مورد پذیرایی "تهزه" (15) پادشاه آتن قرار میگیرد. "ایسمنه" 016) دختر دوم ادیپ به وی اطلاع میدهد که در تبس پسرانش اتئوکلس و پولونیکس میخواهند به جنگ همدیگر بروند اما او علیرغم پافشار کرئون از دخالت در مبارزه پسرانش سر باز میزند. " تهزه" بدبختیهای او را درک و وی را تبرئه میکند. اودیپ مرگ در آتن را تجلی گاه یک تمدن بزرگ حامی درماندگان است برمیگزیند و منزه شده و بیگناه میمیرد.
آنتیگونه: آخرین نمایشنامه این سلسه که شاید قبل از دو درام دیگر نوشته شده آنتیگون است. وی چون میشنود که برادرانش پولونیکس و اتئوکلس بر سر تاج و تخت به جنگ پرداختهاند با شتاب به تبس برمیگردد تا میان آن دو صلح برقرار کند. ولی کوشش وی سودی نمیبخشد و برادران خون یکدیگر را میریزند. کرئون، همدست اتئوکلس، بر تخت مینشیند و نمیگذارد که جسد پولونیکس را به خاک بسپارند زیرا که در نظر کرئون وی مردی یاغی و آشوبگر بوده است. آنتیگن، خواهر پولونیکس، از فرمان کرئون سر میپیچد و برای جلوگیری از بیاحترامی نسبت به مرده چند مشت خاک روی جسد برادر میریزد. نگهبانان او را غافلگیر و دستگیر میکنند و پیش شاه میبرند. آنتیگون توضیح میدهد که این کار او به خاطر دفاع از حق خانوادگی بوده که قوانین الهی آن را تضمین کرده است. "کرئون" قوانین شهر و مصالح دولتی را به رخ او میکشد و او را محکوم به مرگ میکند؛ مرگ در یک غار که دهنهاش را بسته باشند. "همون"، پسر "کرئون" و نامزد آنتیگون، دخالت پدرش را متهم میکند که همان قدر از قوانین شهر تخطی کرده که از قوانین خانوادگی (شهری نیست که از آن یک نفر باشد). علی رغم دخالت او و سرزنش مردم کرئون تسلیم نمیشود. "تیرزیاس" غیبگو با پیشگویی بدترین بدبختیها او را از تصمیم خود برمیگرداند اما دیگر خیلی دیر شده است. وقتی دهانه غار را باز میکنند جسد آنتیگون و همون را کنار هم مییابند. در همین حال نیز ملکه "اوردیس" خودکشی کرده است.
سوفکل در واقع اعمال و حرکات نمایشش را همان گونه ساخته است که قطعات یک ماشین را سوار میکنند و یا بهتر بگوییم یک دام را میچینند. حوادث آن مثل یک رمان پلیسی فشرده و سریع است و ـ اگر به قالب فرم بسنده کنیم ـ میتوان گفت که اودیپ شاه نخستین نمایشنامه پلیسی در همه اعصار آن چنان جالب و بدیع است که در آن جستجوگر (به یک معنی کارآگاه) خود قاتل از آب درمیآید.
و اما "خدایان دوزخی"؛ آیا اکنون در خود انسانها یعنی در طبیعت انسانی آنها جا نگرفتهاند؟ برای تلخیص و تفسیر اودیپ شاه رشته کلام را به دست یک جرمشناس نمیدهم بلکه به زیگموند فروید، پدر روانکاوی، میسپارم. امروزه وقتی نام قهرمان بدبخت سوفکل را به زبان میرانیم آیا به خودی خود به "ژ کمپلکس اودیپ" نمیاندیشیم؟
به نظر فروید این "کمپلکس" در پسر بچه کوچک اشتیاقی جنسی نسبت به مادرش برمیانگیزد و او را میدارد که آرزوی مرگ پدر را داشته باشد. دقیقتر بگوییم او مادر را تنها برای خودش میخواهد و به پدر حسادت میورزد، اگر میان پدر و مادر و بچه تعالی طبیعی ایجاد شود کمپلکس از میان میرود و گرنه در آینده موجد آشفتگی خاطر و ناراحتیهای عصبی (ضعف اعصاب، دلهره، وسواس و غیره) میشود.
فروید میگوید این واقعیت که افسانه اودیپ از یک عنصر قدیمی رویا ـ به قدمت بشر ـ منشاء گرفته در متن سوفکل نیز مورد تایید قرار گرفته است. "ژوکاست" برای تسلی خاطر "اودیپ" که هاتف غیبی نگرانش کرده است رویایی را که تقریبا همه مردها میبینند و مفهومی هم ندارد به یاد او میآورد:" خیلی از اشخاص در خواب و رویا با مادرشان همبستر شدهاند. آن کس زندگی را راحت تحمل میکند که از این گونه نگرانیها پرهیز نماید."
به نظر فروید این نمایشنامه افشاگری تدریجی و بسیار دقیقی است که قابل قیاس با یک روانکاوی است.
در نمایشنامه آنتیگونه از لابهلای کشمکش میان "آنتیگون" و "کرئون" (مبارزه میان حقوق خویشاوندی و حقوق اجتماعی) دو شکل آشتیناپذیر الوهیت چهره مینماید. حریفان هر دو میکوشند "خدایان را در ماجرا درگیر کنند" اما آسمان ساکت میماند.
در واقع "کرئون" قوانین شهر را به حد افراط به نفع خود به کار میگیرد و از حدود اختیارات خود تجاوز میکند.باید از رییس دولت در همه چیز از کوچک و بزرگ درست و نادرست اطاعت کرد) و اگر به خدایان روی میآورد برای این است که از تاریخ میترسد. آیا شاه بودن برای جلب حمایت خدایان کافی است؟ نه. برای همین هم سرانجام شهر (جامعه) با رای "همون" و "تیرزیاس" آنتیگونه را انتخاب میکند تا علی رغم شکست خوردن از زبان خدایان و شهر سخن بگوید در حالی که کرئون به کلی خود را منزوی و طرد شده مییابد.
سوفکل میگوید: "ابداع تراژدی یک اقدام آزادکننده است". آندره بونار، یونانشناس فرانسوی، در پشتیبانی از این نظر سوفکل تا آن جا پیش میرود که میگوید: "اگر اودیپ پس از کشف آن حقیقت مدهش چشمهایش را به دست خود از حدقه درآورد برای این است که حتی در آن غایت شوربختی نیز آزادی انسان را ثابت کند. برای این است که در دنیای تاریکی که خدایان به دور او تنیدهاند نه کور بلکه بینا باشد. نابیناییاش با ایجاد مشابهت بین او و تیرگی رازآمیزی که بر وی مستولی شده اینک او را ـ که خود نیز تاریک شده ـ توانا میسازد که دنیای خود را به روشنی ببیند."
باید اعتراف کرد که نه نمایشنامه "اودیپ در کلن" این نظریه را رد میکند و نه فروید که میگوید: "چرا سرنوشت اودیپ ما را تکان میدهد؟ برای این که این سرنوشت میتوانست از آن ما باشد، برای این که هنگام تولد ما هاتف غیبی چنین نفرینی را علیه ما نیز بر زبان رانده است. اودیپ که پدرش را کشته و با مادرش ازدواج کرده کاری جز عملی ساختن یکی از آرزوهای دوران کودکی ما نکرده است. اما ماخوشبختتر از او هستیم که توانستهایم (در صورتی که بیمار عصبی نشده باشیم) از همان ابتدا علاقه جنسی خود را از مادر دور و حسادتمان را نسبت به پدر فراموش کنیم. ما از دیدن کسی که آرزوی کودکیمان را انجام داده است دچار وحشت میشویم و وحشت ما واجد تمام قدرتی است که از بچگی برای پس راند این میل و اشتیاق به کار رفته است.
سوفکل با افشار خطای اودیپ ما را وامیدارد که به خودمان بنگریم و فشارهایی را در خود بازشناسیم که اگر هم "واپسزده " باشند همیشه وجود دارند...".
نوشته آندره بونار را نیز در خصوص آنتیگون بخوانیم: "ما بزرگترین خطر زمانمان یعنی مسلکهایی را شناختهایم که براساس آنها دولت مطلقی است که افراد در برابر آن نسبی هستند... دولت قدرت مطلقهای است که که به خواستههای افراد حیات معنوی میبخشد. حد نمایی نظام "کرئونی" فاشیسم" است.
آنتیگون به نحوی کوبنده مساله عدم اطاعت یا به زبانی دیگر اعتراض وجدان را پیش میکشد. آنتیگون همیشه مبارزه فرد و قدرت را مجسم میکند و پیوسته برای ما دوست داشتنی خواهد بود. اگر "کرئون" را به عنوان یک موجود عینی بپذیریم بایستی اضافه کنم که این مرد بیرحم و منفور به شیوه خود از موجودیت و آینده دولت در برابر قواعد اخلاقی کهن دفاع میکند و باید پذیرفت ـ صد البته بدون خشنودی ـ که او در "جهت تاریخ" پیش میرود.
تراژدی یونان "اقدامی در راه آزادی"
موارد و اشاراتی که در بالا آمد مختصری است از آثار غنی تراژدی یونان باستان. در کل با مطالعه و بررسی تراژدی یونان باستان میتوان گفت که تراژدی یونان باستان ما را ترغیب میکند تا قدرت خود را روی خودمان، روی تحول جامعه و حتی علیه استبداد و علیه جنگ به منصه ظهور برسانیم. به بیانی بهتر میتوان گفت تراژدی یونان باستان، امروز هم همچنان "اقدامی در راه آزادی است."
پینوشت:
Areopage: هیات قضات در یونان باستان
Titan: پسر کرنوس (خدای زمان) و گایا (الهه زمین و باروری)
منابع:
پیرامه، توشار، تئاتر و اضطراب بشر، افضل وثوقی، انتشارات سروش، چاپ دوم، سال 1354.
دورانت، ویل و آریل، تاریخ تمدن، دوره کامل، سازمان انتشارات آموزش انقلاب اسلامی، چاپ دوم، سال 1367
برنار، آندره، آنتیگن به ضمیمه آنتیگن و لذت تراژیک، م. بهیار، انتشارات نیل، چاپ اول، سال 1334
گی لکلرک، کریستف د سولیر، ماجراهای جاویدان تئاتر، نادعلی همدانی، انتشارات قطره، چاپ اول، سال 1381
اشیل، پرومته در زنجیر همراه با تحلیل و تفسیر آندره بونار، محمدعلی امیری، انتشارات کتاب روشن، چاپ اول، سال 1390
سوفوکلس، افسانههای تبای، شاهرخ مسکوب ، انتشارات خورازمی، چاپ چهارم، سال 1385
دورانت، ویل و آریل، تاریخ تئاتر، عباس شادروان، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ سوم، سال 1383
گزارش از: یونس بریحیزاده