در کلاس اخلاق پایوران ناحیه خاتم صورت گرفت؛

تفسیر آیه اول سوره ممتحنه توسط نماینده ولی فقیه در ناحیه خاتم

نماینده ولی فقیه در ناحیه خاتم روز گذشته در کلاس اخلاق پایوران این ناحیه، آیه یک سوره ممتحنه را تفسیر کرد.
کد خبر: ۸۶۹۵۸۵۰
|
۲۷ خرداد ۱۳۹۵ - ۱۴:۵۵

به گزارش خبرنگار خبرگزاری بسیج از خاتم؛ حجت الاسلام شیخ زاده گفت: غالب مفسران تصريح كرده‏ اند كه اين آيات ( يا آيه اول ) در باره حاطب ابن ابى بلتعه ، نازل شده است ( البته با تفاوتهاى مختصرى ) و ما ذيلا آنچه را مرحوم طبرسى در مجمع البيان آورده است ، ذكر مى‏ كنيم : جريان چنين بود كه زنى بنام ساره كه وابسته به يكى از قبائل مكه بود از مكه به مدينه خدمت رسول خدا (صلى ‏الله ‏عليه ‏وآله ‏وسلّم‏) آمد ، پيامبر (صلى‏ الله ‏عليه‏ وآله‏ وسلّم‏) به او فرمود : آيا مسلمان شده‏ اى و به اينجا آمده‏ اى ؟ عرض كرد نه ، فرمود : به عنوان مهاجرت آمده ‏اى ؟ گفت : نه.

فرمود : پس چرا آمدى ؟ عرض كرد : شما اصل و عشيره ما بوديد ، و سرپرستان من همه رفتند ، و من شديدا ، محتاج شدم نزد شما آمده ‏ام تا عطائى به من كنيد و لباس و مركبى ببخشيد .

فرمود : پس جوانان مكه چه شدند ؟ ( اشاره به اينكه آن زن خواننده بود و براى جوانان خوانندگى می كرد)

گفت : بعد از واقعه بدر ، هيچكس از من تقاضاى خوانندگى نكرد ، ( و اين نشان مى‏ دهد ضربه جنگ بدر تا چه حد در مشركان مكه سنگين بود).

وی ادامه داد : حضرت به فرزندان عبد المطلب ، دستور داد ، لباس و مركب و خرج راهى به او دادند ، و اين در حالى بود كه پيامبر (صلى‏ الله ‏عليه‏ وآله‏ وسلّم‏‏) آماده فتح مكه مى‏ شد در اين موقع حاطب بن ابى بلتعه ( يكى از مسلمانان معروف كه در جنگ بدر و بيعت رضوان شركت كرده بود ) نزد ساره آمد و نامه ‏اى نوشت و گفت : آنرا به اهل مكه بده و ده دينار و بقولى ده درهم نيز به او داد ، و پارچه بردى نيز به او بخشيد .

حاطب در نامه به اهل مكه چنين نوشته بود رسول خدا قصد دارد به سوى شما آيد ، آماده دفاع از خويش باشيد ! ساره نامه را برداشت و از مدينه به سوى مكه حركت كرد.

شیخ زاده افزود: رسول خدا ، على (عليه‏السلام‏) و عمار و عمر و زبير و طلحه و مقداد و ابو مرثد را دستور داد كه سوار بر مركب شوند و به سوى مكه حركت كنند و فرمود در يكى از منزلگاههاى وسط راه به زنى مى‏ رسيد كه حامل نامه‏اى از حاطب به مشركين مكه است ، نامه را از او بگيريد.

آنها حركت كردند و در همان مكان كه رسول خدا (صلى‏ الله ‏عليه‏ وآله‏ وسلّم‏) فرموده بود به او رسيدند ، او سوگند ياد كرد كه هيچ نامه‏ اى نزد او نيست ، اثاث سفر او را تفتيش كردند و چيزى نيافتند ، همگى تصميم بر بازگشت گرفتند ، ولى على (عليه‏السلام‏) فرمود : نه پيامبر (صلى‏ الله ‏عليه‏ وآله‏ وسلّم‏) به ما دروغ گفته ، و نه ما دروغ مى‏ گوئيم ، شمشير را كشيد و فرمود نامه را بيرون بياور ، و الا به خدا سوگند گردنت را مى ‏زنم ! ساره هنگامى كه مساله را جدى يافت نامه را كه در ميان گيسوانش پنهان كرده بود بيرون آورد ، آنها نامه را خدمت پيامبر (صلى‏ الله ‏عليه‏ وآله‏ وسلّم‏) آوردند.

حضرت (صلى‏ الله ‏عليه‏ وآله‏ وسلّم‏) به سراغ حاطب فرستاد ، فرمود اين نامه را مى‏ شناسى ؟ ! عرض كرد : بلى ، فرمود : چه چيز موجب شد به اين كار اقدام كنى ؟ ! عرض كرد اى رسول خدا ! به خدا سوگند از آن روز كه اسلام را پذيرفته ‏ام لحظه‏ اى كافر نشده‏ ام ، و هرگز به تو خيانت ننموده ‏ام ، و هيچگاه دعوت مشركان را از آن زمان كه از آنها جدا شدم اجابت نكردم ، ولى مسئل ه اين است كه تمام مهاجران كسانى را در مكه دارند كه از خانواده آنها در برابر مشركان حمايت مى‏ كند ، ولى من در ميان آنها غريبم و خانواده من در چنگال آنها گرفتارند ، خواستم از اين طريق حقى به گردن آنها داشته باشم تا مزاحم خانواده من نشوند ، در حالى كه مى‏ دانستم خداوند سرانجام آنها را گرفتار شكست مى‏ كند ، و نامه من براى آنها سودى ندارد.

پيامبر (صلى‏ الله ‏عليه‏ وآله‏ وسلّم‏) عذرش را پذيرفت ، ولى عمر برخاست و گفت : اى رسول خدا!اجازه بده گردن اين منافق را بزنم ! پيامبر (صلى‏ الله ‏عليه‏ وآله‏ وسلّم‏) فرمود : از جنگجويان بدر است ، و خداوند نظر لطف خاصى به آنها دارد ( اينجا بود كه آيات فوق نازل شد و درسهاى مهمى در زمينه ترك هرگونه دوستى نسبت به مشركان و دشمنان خدا به مسلمانان داد.

ارسال نظرات