شب قدر است، فضل تو باشد صبور خواهم بود
شب قدر است و دلتنگی هایم صدچندان، با همه اندوه و ضجه و فریاد درونم آمده ام، پریشانم از آنچه بر شانه ام دارم و دست های خالی ام که به استغاثه گرفتم برای اجابت گریه ها و ندبه هایم.
خدای من، هراسانم همچون همیشه و سرگردانم از نابندگی خودم، نمی دانم با چه بیانی التماست کنم ولی می دانم که اندوهم را پایانی و سرگردانی ام را سامانی است با فضل تو.
فضل تو باشد صبور خواهم بود در برابر همه ناملایمات، و عشق تو باشد به از اینکه عاشق کسی باشم که مشق آن نتواند و به سخره یا بی اعتنایی ام گیرد.
من آمده ام امشب همچون همیشه درمانده و ملول با همه اندوهی که بر شانه هایم دارم و هق هق درونم تا غبار غفلت را، با آن شستشو دهم و بخواهم همچون همیشه در برابر مشکلات، آرامم کنی.
با دستانی خالی و چشمانی پر و دلی سرشار از غم روزگار آمده ام تا اندوه روزگار، عشق تو را از یادم نبرد و سرآسیمه گی دنیا مباد که رنجور و رنجدیده خاطرم کند که گاهی در برابر آن مستاصل می شوم.
خدای من، از خودت می خواهم به حق آن هایی که دوستشان داری مباد تنگناهای زندگی مجبورم کند خاطری را آزرده و دلی را از خودم برنجانم که سخت ترین درد زندگی ام خواهد بود.
بار خدایا، امشب به حق همین قدری که برای بندگانت مقرر می کنی تقدیر همه را به بهترین حال رقم بزن و بار مشکلات همه را از شانه هایشان بردار تا روزهای پیش رویمان شاهد بسط خاطر همگان باشیم.
مقرر کن نیکی ها را تا مباد به خاطر رقم و دیناری و رسیدن به خواسته های دنیوی چشم از پاکی ها ببندیم و پا روی ارزش ها بگذاریم و بندگانی را در مسیر زندگی به تنگناها بکشیم.
مباد خدای من، روزی که بی تو باشیم و سخت بگیریم روزگار را برای یکدیگر، بی تو باشیم و زبان و دلمان یکی نباشد، بی اعتنا به محبت خودت و بندگانت باشیم که آن لحظه دیگر چه خواهد ماند از نام و نشان انسانیت.
خدایا حرف بسیار و دلتنگی از آن بی شمارتر، عشق خوب است و مشق آن خوب تر و
همین دلتنگی و عشق را امشب بهانه ای زیباست تا حرف هایمان را به بارگاه تو در این
شب قدر گره بزنیم تا واقف عشق و اشک و حال هم باشیم، واقف آنچه نمی گویم و می
دانی!
رقیه غلامی
