فیلمم یک ماجراجویی انسانی بود که به کودتا ختم شد
به گزارش خبرگزاری بسیج، سومین دوره بخش بینالملل جشنواره مردمی فیلم عمار در بخش اول خود، میزبان آثاری از فیلمسازان و چهرههای سینمای ضدکودتای جهان است، به همین بهانه گفتوگویی با «آنا ریکالده میراندا»، فیلمساز ایتالیایی که با مستند «قدرت و عجز» در این جشنواره حاضر شده است.
در ابتدا کمی خودتان را معرفی کنید تا مخاطبان ما با شما آشنا بشوند؟
من «آنا ریکالده میراندا» هستم. من ایتالیایی هستم اما پدرم اهل پاراگوئه است و به همین دلیل به این کشور علاقهمند شدم. در 23 سالگی فیلمسازی را شروع کردم. فیلمهای کوتاه زیادی ساخته ام، امّا 4 فیلم بلند دارم.
فیلم نخستم درباره پاراگوئه در سال 2008 در مورد تغییر سیاسی در این کشور و درباره "فرناندو لوگو"، اسقفی از جناح چپ کلیسای مسیحی بود که در حال تلاش برای رئیس جمهور شدن بود. فیلم دوم نیز مربوط به وقتی است که او برنده انتخابات می شود، در واقع این بخش، داستان ماجراجویی اوست.
مستندسازان تا چه اندازه به نشان دادن حقیقت تعهد دارند؟
این یک احساس است، مانند حسی که برای شما الهامبخش است. تمام افرادی که سختی ساخت یک فیلم مستند را به جان میخرند، محرکی قوی برای این کار دارند. ساخت مستند انرژی و وقت زیادی میطلبد و معمولا شرایط مالی برای ساخت مستند با موضوعات خاص، آسان نیست. پس بهنظر من هر فیلمسازی که این نوع ماجراجویی را شروع میکند دارای انگیزه قوی برای نشان دادن واقعیت جهان است.
شما فیلمی با موضوع کودتای پاراگوئه ساختید. چه فیلمسازانی میشناسید که به چنین موضوعاتی پرداختهاند؟
از نسلهای قبل مثلا "پاتریشیو گازمن" فیلمساز اهل شیلی هست که با کودتای پینوشه در سال 1973 شروع کرد. از دیگر فیلمسازان سیاسی "دنون" یا "پینو سولاناس" را میتوان نام برد. در دوره اخیر به خاطر فیلمم در جشنوارههای زیادی شرکت کردم و فیلم شگفتانگیز "بازگشت به حمص" درباره سوریه را دیدم. "اریک گاندینی" فیلمساز سوئدی هست که فیلمهایش سیاسی هستند و بسیار دوستش دارم.
دیدگاه شما درباره فیلمهای مایکل مور و استراتژی او در فیلمسازی چیست؟
من آخرین کار او را ندیدهام. اما مایکل مور با سبک داخل شدنش به موضوعات معروف است. او سبک خودش را دارد و این روش برای موضوعات خاصی پاسخگوست. کار تجاری میکند که اصلا بد نیست. شاید مایکل مور برای من دقیقترین و ظریفبینترین فیلمساز نباشد، اما ارزش کاری که میکند اصلا کم نیست. او باعث شد به همه ژانرهای مستند بیشتر احترام گذاشته شود، پس به نحوی فیلمسازی را ارتقا داد.
سراغ بحث کودتا برویم. تعریف شما از کودتا چیست و درباره تفاوت بین کودتا و انقلاب چه فکر میکنید؟ آیا تعاریفی برای آنها دارید؟
کودتا معمولا از درون ساختار قدرت انجام می شود؛ از موضع قدرت؛ معمولا از سوی ارتش. میبینید چه اتفاقی در ترکیه افتاد. اما انقلاب چیزی است که در خارج از ساختار قدرت اتفاق میافتد.
به بحث فیلم شما، به نام «عجز و قدرت» برویم. چه اتفاقی باعث تصمیم برای تولید این فیلم مستند شد؟
قبل از آن فیلمی درباره "فرناندو لوگو" و امید برای تغییرات تازه برای پیروز شدن در انتخابات ساخته بودم. پاراگوئه کشوری با داستانی بسیار سخت از دیکتاتوری است. جناح راست دیکتاتوری "آلفرد استروزنی" را از صحنه پاک کرد. پس از دوره دیکتاتوری، نوعی تغییر به دموکراسی رخ داد اما زیاد عمیق نبود زیرا تمام ساختار قدرت مانند قبل باقی ماند، فقط نوعی آرایش دموکراسی بود چراکه شما فقط ساختار دموکراسی داشتید اما افرادی که این ساختار را می گرداندند همان افراد حکومت دیکتاتوری بودند. واقعا همان افراد. هنگامی که "فرناندو لوگو" اسقف گفت که می خواهد برای انتخابات ریاستجمهوری تلاش کند، شما نوعی از معجزه جمعی را می دیدید که جنبشهای اجتماعی شهری را در کنار هم قرار داده بود. و "فرناندو لوگو" اولین امید واقعی را برای تغییر به دموکراسی به مردم نشان داد. در فیلم قبلی موفق شدم این رویای محقق شده را دنبال کنم که با پیروزی لوگو در انتخابات تمام میشود. پس برای من بسیار مهم بود که نظاره گر واقعیت قدرت پس از پیروزی باشم. چرا که در پیروزی همه می گویند" ما برنده شدیم، ما همه چیز را تغییر میدهیم" اما پس از این همه، چیزی که جالب بود این بود که ببینیم چقدر این تغییرات سخت است و چرا این قدر سخت است.
این فیلم را با بودجه خود تولید کردید؟ منظور من این است که فقط توسط بخش خصوصی تولید شده است؟
من امکاناتی در فرانسه داشتم. توانستم سرمایهای برای نویسندگان پیدا کنم؛ نه سرمایه تولید. برای تولید این فیلم سرمایهها و هزینههایی در فرانسه، پاراگوئه و ایتالیا داشتم. اما فیلم با پول کمی شروع شد.
در فیلم چرا به نقش آمریکا در کودتا نپرداختید؟ آیا معتقدید که آمریکا نقشی در این کودتای پاراگوئه نداشت؟
واقعیت بسیار پیچیدهتر این است که فقط تقصیر ایالات متحده باشد. قطعا منافع کشورهای زیادی در میان بود. اصلا تمرکز فیلم من بر روی آن نبود. البته من درباره "لیلیان آیالده" سفیر وقت آمریکا و تحرکاتش می دانم، اما این تمرکز فیلم من نیست. فیلم من یک ماجراجویی انسانی بود که به کودتا ختم شد اما درباره کودتا نبود. من وقتی شروع به فیلمبرداری کردم نمیدانستم که کودتایی وجود دارد.
پس موضوع فیلم شما چیست؟ شما گفتید درباره کودتا نیست. درست است؟
برای من، این فیلم ماجراجویی سه نفر بود که رویای تغییر دادن اوضاع را داشتند. لایه های متفاوتی در فیلم وجود دارد. همچنین یک نوع ماجراجویی انسانی و فردی وجود دارد. و این افراد هرروز بیشتر و بیشتر دیوانه می شدند و بیشتر و بیشتر خسته و ناامید می شدند. قضیه اصلا آسان نبود و حسادت زیادی بین آنها وجود داشت. و به نوعی، خطاهای انسانی و نه فقط فشار جغرافیایی سیاسی بلکه حتی مسائل احمقانه غرور، و همه این لایه ها می تواند به مسائل دامن بزند. بله، درست است سفیر ایالات متحده هم توطئه میچیند. نه فقط او که بسیاری دیگر هم هستند. ولی ایده فیلم دنبالکردن این ماجراجویی خیرهسرانه بود و من از ابتدا تا انتهای این کار را با احترام به این پیچیدگی و سردرگمی انجام دادم. وقتی شما فیلمبرداری میکنید، خیلی آسان است که پس از اتمام آن قضاوت کنید اما وقتی درون مسائل هستید، قضاوتی درباره چیزی ندارید. اگر قضاوتی داشته باشید فیلم خود را خراب می کنید. و من فکر میکنم این یکی از مشکلات فیلمهاست.
طبق آنچه من دیدهام فیلم شما سه قسمت، در سه دوره زمانی دارد، قسمت اول دو سال اول ریاست جمهوری لوگو است. قسمت دوم زمانی است که او از سرطان رنج می برد و قسمت سوم درباره کودتاییست که رخ داد. در قسمت اول ما به اندازه کافی فعالیّت های سیاسی خوبی از رییس جمهور "لوگو" مشاهده نمی کنیم و اینطور به نظر میرسد که او انفعالی عمل میکند. شما هم موافقید؟
بله. اما در دو سال اول هفت تلاش ناموفق برای کودتا رخ داد. بنابراین آنها زمان خود را در تلاش برای سرپا ماندن و دفاع گذراندند. و آنچه دولت به عنوان تغییرات سیاسی آغاز کرد، میتوانست چندسال بعد در حدود سال سوم پرکارتر باشد. برای مثال اصلاحات مراقبت زمین و اصلاحات تلویزیون عمومی، طول میکشند. زیرا این یک حکومت دموکراسی است نه دیکتاتوری، بنابراین شما مؤسسات زیادی دارید و مردم زیادی هستند که باید متقاعدشان کنید و با آنها صحبت کنید. این ها زمان می برد. بنابراین، بله، برای دو سال اول این تغییرات قابل مشاهده نبود. دولت روی آن کار می کردند اما قابل مشاهده نبود.
در سال 2008 دولت تغییر کرد اما مجلس هنوز در سیاست های قبلی خود بود. آیا اختلاف شدیدی بین دولت و مجلس وجود داشت؟
بله، سوال جالبیست زیرا من نیز سعی در فهمیدنش دارم. این یک نوع رفتار انتخاباتی عجیب و غریب است. پاراگوئه کشوری با دو حزب بسیار کهن به نام کلرادو و لیبرال است. احزاب واقعا در هویت افراد مهم است. تقریبا مثل تیم فوتبال، شما خانوادههایی دارید که تمام آنها به یک حزب تعلق دارند. اگر شما در یک خانواده کلرادویی به دنیا بیایید، حزب شما کلرادو است. برای اولین بار یک نامزد انتخاباتی وجود داشت که کلرادو یا لیبرال نبود و پیشنهاد یک تغییر سیاسی داده بود. دیگر اینکه او یک اسقف بود و این بسیار مهم بود. زیرا پاراگوئه کشوری مسیحی است. مردم به "لوگو" برای ریاست جمهوری و به حزب خود برای مجلس رأی دادند.
شاید این اختلاف بین دولت و مجلس یکی از دلایل برای ایجاد کودتا بود.
بله، البته و اینکه چرا لوگو انتخاب شد؟ چون با شعار اصلاحات ارضی آمد و وقتی شروع به این کار کرد، گفتند: "بسیار خوب، همه چیز تمام شد". منظورم این است که مجلس مانند یک حکومت معدودی از ثروتمندان(اولیگارشی) است و آنها علاقه بسیاری به مسئله زمین داشتند، همه آنها صاحب زمین بودند و نمی خواستند اصلاحات ارضی انجام شود. او را ترک کردند و قتل عام وحشتناک کلرادو اتفاق افتاد و تبدیل به بهانه ای برای متهم ساختن لوگو شد.
برخی هنرمندان ادّعا میکنند که هیچ رابطهای میان هنر و سیاست وجود ندارد. نظر شما در مورد این به عنوان یک هنرمند چیست؟
نمیدانم من یک هنرمندم یا نه اما کسی که فکر میکند هیچ رابطهای بین هنر و سیاست نیست از نظر من خیلی باهوش نیست. نه فقط در مورد هنر، آموزش، یا دموکراسی، هر عملی به نحوی یک عمل سیاسی است. بنابراین من با جدایی آنها موافق نیستم.
نظر شما در مورد هالیوود چیست؟
هالیوود کارخانه سینمای آمریکاست. آنها فیلمهای استاندارد آمریکایی تولید میکنند، من فکر میکنم هالیوود کاملا پیچیده است. مطمئنم در هالیوود نیز فیلمسازان بسیار خوبی هستند که می خواهند فیلم خوب تولید کنند. گاهی اوقات میتوانند و گاهی خیر. فکر نمیکنم در هالیوود همه بد باشند.