چرا دیکتاتور کدخدا شد؟

انقلابیِ دهه‌ی 70 و اپوزیسیون دهه‌ی 90 !

آن شخصی که در دهه‌ی 70 ایستادگی را به مذاکره ترجیح می‌داد، با مرور زمان عقایدش تغییر یافت و بعد از 20 سال در نقش اپوزیسیونی ظاهر شد که اصلا سیستم را قبول نداشت لکن در آن بازی می‌کرد.
کد خبر: ۸۷۴۶۳۲۹
|
۲۸ شهريور ۱۳۹۵ - ۰۸:۰۳

به گزارش خبرگزاری بسیج از بیله سوار به نقل از صبح مغان،در مقطعی از زمان سیاست‌مداران مواضعی را اتخاذ می‌کنند که هر شنونده‌ای را در حیرت فرو می‌بَرد. جمهوری اسلامی ایران در چرخش دوران شخصیت‌هایی را دیده که با گذر روزگار دچار تغییراتی خودخواسته‌ شده‌اند و قافیه را باخته‌اند.

این دسته از مهره‌های تاثیرگذار در سپهر سیاسی کشورشاید قلباً خواستار براندازی نظام نباشند اما در عمل سخنانی را بر زبان می‌آورند که آنان را در نقش اپوزیسیون ظاهر می‌سازد و کسانی که از بیرون به قضیه می‌نگرند برداشت‌های مختلفی را از موضوع دارند.

شخصیتی که در دهه‌ی 70 آمریکا را دیکتاتور می‌نامند و از ژست رهبریت گرفتن یک کشور انتقاد می‌کند، در دهه‌ی 90 با به آب سپردن عقاید قبلی خود، آمریکا را کدخدا خطاب می‌کند تا به صورت غیرمستقیم نشان دهد به دنبال تکرار اشتباهات امثال مصدق و بازرگان می‌باشد.

رفتار این گروه از سیاست‌مداران شبیه همان عموتام‌هایی است که در دوران برده‌داری به هم‌نوعان خود خیانت می‌کردند و علی‌رغم اینکه می‌دانستند کدخدا جنایت می‌کند اما با او همراه می‌شدند. شخصیت‌هایی که از آنان سخن می‌گوییم زمانی دوشادوش مردم در انقلاب شرکت داشته‌اند و در دفاع مقدس نیز نقش ایفا کرده‌اند اما از آنجایی که از مقاومت خسته شده‌اند می‌خواهند به دشمن تن دهند تا در خوش‌بینانه‌ترین حالت از موهبت‌های حقیر آنان بهره‌مند شوند.

مهره‌ای که امروز از آن به عنوان اپوزیسیون یاد می‌شود در کلمه به کلمه‌ی جملاتش «خودباختگی» فریاد می‌زند چراکه وی آن گروه ازمبانی را به بوطه‌ی نقد می‌کشد که خود سال‌ها برای حفظ آن‌ها جنگیده و خون جگر خورده است اما از آنجایی که فکر می‌کند با آن مبانی به خواسته‌هایش نرسیده است چاره‌ی کار را در خط خطی کردن آن‌ها و تغییر خط مشی می‌بیند.

سیاست‌مداری که آمریکا را کدخدا می‌پندارد و مذاکره را به ایستادگی ترجیح می‌دهد، می‌تواند در صورت غلبه بر حریف عواید ناچیزی را دریافت کند اما در نهایت آن چیزهایی که در مقابل به دست آوردن آن امتیازات به طرف مقابل داده است، او را به ورطه‌ی سقوط می‌کشاند و رقیب در گذر زمان با ارائه برخی فواید، گزینه‌هایی را که می‌خواهد در دست مذاکره کننده نباشد را می‌گیرد.

تفاوت اشخاصی که ایستادگیرا به مذاکره ترجیح می‌دهند نیز، در همین تفاوت نگرش‌هاست؛ از منظر جریان مقاومت، آمریکا عوض نمی‌شود و سیاست‌های غرب تغییرناپذیر می‌باشدلذا نمی‌توان با دشمنی از ریشه با انقلاب اسلامی مخالف است، به نقطه‌ی مشترکی دست یافت.

اگر به اظهارات مقامات غربی گریزی بزنیم می‌بینیم تفکر دسته‌ی دوم کارآمدتر از گروهی است که با مرور زمان مواضع‌شان را رنگ‌آمیزی نموده‌اند؛ برای تصدیق این ادعا باید به نوشته‌های کلینتون، وزیر خارجه سابق آمریکا نگاهی داشته باشیم.

کلینتون در کتاب تصمیم‌های سخت می‌نویسد: «ﺩﺭ ﺳﺎﻝ 1997 ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﯾﯿﺲ ﺟﻤﻬﻮﺭ ﻋﻮﺽ ﺷﺪ، ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﻣﺎ ﭼﺮﺍﻍ ﺳﺒﺰ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯽ‌ﺩﻫﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺟﺮﯾﺎﻥ ﺍﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎﻥ ﺑﺎ ﻣﺎ ﻫﻤﮑﺎﺭﯼ ﮐﺮﺩﻭ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﺑﺎﯾﺪ ﭘﯿﭻ ﺗﺤﺮﯾﻢ ﺭﺍﺳﻔﺖ ﮐﻨﯿﻢ،ﺯﯾﺮﺍ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻣﻮﺿﻊ ﺿﻌﻒ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ»

او در ادامه عنوان می‌کند: «ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ 2005 ‏ﺭﯾﯿﺲ ﺟﻤﻬﻮﺭ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺁﻣﺪ ﮐﻪ ﺍﺩﺑﯿﺎﺕ ﺗﻨﺪﯼﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﻣﺎ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺷﺪﯾﻢ ﻋﻘﺐ ﻧﺸﯿﻨﯽ ﮐﻨﯿﻢﻭ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ 2009 ﺍﯾﺮﺍﻥ ﭘﯿﺸﺮﻓﺖ ﻓﻮﻕ ﺍﻟﻌﺎﺩﻩ‌ﺍﯼ ﺩﺭ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺣﺰﺏﺍﻟﻠﻪ ﻭ ﺣﻤﺎﺱ،ﺍﺳﺮﺍئیلﺭﺍ ﺷﮑﺴﺖ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺑﻦ ﺑﺴﺖ ﮐﺸﺎﻧﺪﻧﺪ»

با تحلیل این دو جمله‌ی کاندیدای برتر انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، می‌توان به رویکرد غربی‌ها در مذاکرات پی برد و زیاده‌خواهی آنان را لمس کرد؛ این همان مقوله‌ای است که تعدادی از شخصیت‌هاینظام می‌خواهند مغفول بماند و همچنان بر مواضع ضد اصول انقلابی‌شان اصرار ورزند.

منبعآناج

ارسال نظرات