ماه در آسمان بود، تنها سيارهاي كه ميشود به راحتي تماشايش كرد و در طول ايام سال او را با چهرههاي مختلفي ديد.
ماه در آسمان بود. تنها سيارهاي كه ميشود به راحتي
تماشايش كرد و در طول ايام سال او را با چهرههاي مختلفي ديد. سيارهاي كه
حتي انسان بر روي آن قدم گذاشت و در پي موجودات زنده گشت. حتي خيلي از
ثروتمندان جهان در آنجا زمين خريداري كردند تا اگر روزي زندگي بر روي زمين
به آخر رسيد، با سفر به كره ماه به حيات خويش ادامه دهند.
اما آن شب ماه هم غريبي ميكرد. چهرهاش مشوش بود و با تشويش بسيار به هر سو مينگريست. قلب تپنده افرادي كه به انتظار زنده بودن فرزند، پدر، همسر، برادر و... خود بودند، كم مانده بود كه از تپش بايستد و رهگذران را با ناله و سوداي ديگري همراه سازد.
ماه به تماشا ايستاده بود و تمام قد بر فراز آسمان قدم ميزد، بياينكه بخواهد دردهايش را بر سر مردم شهر فرياد كند و يا اينكه اشكي بريزد؛ چرا كه در فراسوي خورشيد چيزهايي ميديد كه زمينيها از تماشايش عاجز بودند.
ماه، در دل خورشيد، اجسام خندان و نوراني افرادي را ميديد كه پر كشيده بودند بياينكه بال داشته باشند. آتش و آب با همدستي هم شاهپري براي آنان دوختند و با همان پرواز كردند.
خورشيد، ستارهاي نوراني است كه حتي با چشمان مسلح به پيشرفتهترين ابزار تماشاي ستارگان نيز نميشود اورا به خوبي تماشا كرد، اما آتشفشانان با جانفشاني به دل آفتاب راه يافتند تا نشان دهند هنوز هم مردانگي و غيرت حرف اول را ميزند براي رسيدن به هدفي والا و عميق.
چه حسادتي در چشمان ماه پيداست! همان را ميشود در دلهاي خودمان نيز جستجو كنيم، آري ما هم حسوديمان ميشود به كساني كه براي نجات جان و مال همنوعان خود پر پر شدند، اما دمي ناراحت نشدند.
به راستي چه زيبا گفتهاند كه «حسود هرگز نياسود» زيرا هرگز آسوده نخواهيم بود در بين جولان آتشهايي نامرئي كه يا خود ايجاد كردهايم و يا ديگران، آسوده نخواهيم بود در دل شعلههاي سوزاني كه هستيمان را با دروغ و نيرنگ گرفتار كرده و آسوده نخواهيم بود در دل شبهايي كه پي نوري گم گشته ميچرخيم.
كاش ما نيز ماه بوديم و ميتوانستيم دل خورشيد را نظارهگر باشيم.
يادداشت از محمدحسين حسين پور
ارسال نظرات
غیرقابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۰
آخرین اخبار