برگ سبز کتابی به قلم علی محمد دهقانی اشکذری توسط انتشارات اشراق کویر نشر و در اختیار علاقه مندان قرار گرفته است.
به گزارش خبرگزاری بسیج از اشکذر، علی محمد دهقانی اشکذری (خبرنگار) یکی از فعالان اجتماعی و فرهنگی شهرستان در این کتاب خاطرات خود را به عنوان خاطرات یکی مربی از تولد تا مکتب خانه، از مدرسه تا اجباری، اجباری، استخدام، ازدواج، توفیق زیارت و نیز تجربیاتی از فعالیتهای اجتماعی و فرهنگی خود آورده است.
این کتاب ۱۳۰ صفحهای در سال ۱۳۹۴ با طراحی جلد و صفحه آرایی محمد مهدی میرزابابایی در ۱۰۰۰ جلد توسط انتشارات اشراق کویر یزد نشر یافته است.
علی محمد دهقانی اشکذری متولد ۱۳۳۴ پس از گذراندن دوران کودکی، نوجوانی و تحصیل خود در اشکذر، یزد، بابل و تهران، در گرماگرم پیروزی انقلاب اسلامی با حضور در انجمن اسلامی کارخانه سپنتای تهران با سیل خروشان انقلاب همراه بود. با آغاز جنگ تحمیلی با حضور در جبهه، سپس در کسوت دبیر و مربی آموزش و پرورش همچنین به عنوان خبرنگار فعالیت داشت. وی در دو مقطع رئیس اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی شهرستان و یک سال نیز به عنوان بخشدار اشکذر انجام وظیفه نمود و هم اکنون مدیر دفترزیارتی طوبی سیر اشکذر است.
وی در مقدمه کتاب خود آورده است علتی که مرا به فکر نوشتن کتاب انداخت این بود که بنا به فرمایش امیر المومنین (ع.) فرصت میگذرد و وقت نیست که انسان تجربه کند چه خوب است که انسان در دوران زندگی از تجربیات دیگران استفاده کند تا بتواند در این مدت کم از عمر که سرمایه زندگی است و الدنیا مزعه الاخره میباشد بتواند برای خودش توشهای آماده کند تا ذخیرهای باشد برای آخرتش.
در اینجا به گوشهای از خاطرات وی در زمان ازدواج میپردازیم.
در اتاق شش متری که از بستگانم اجاره کرده بودم زندگی میکردم. در همسایگی من یعنی در همان طبقهای که زندگی میکردم خانواده دیگری هم زندگی میکردند. در یکی از روزها، چند روز مانده به عید نوروز، موقعی که خواستم به شرکت سپنتا بروم، دختری که از بستگان همسایه ما و میهمان آنها بود در مسیر با من برخوردکرد. سلام کرد که جواب سلام را دادم و رفتم شرکت. درشهرهای بزرگ رسم این بود که در کوچه و بازار و محل کسب اگر خانمی آقایی را میشناخت سلام میکرد. این رسم در شهرهای کوچک نبود و شاید بد میدانستند که سلام کنند. روز بعد خانم همسایه ما آمد درب اتاق من و گفت: آقای دهقان مطلبی است که میخواهم با شما در میان بگذارم. از اتاق آمدم بیرون. پس از احوالپرسی گفت: آقای دهقان یکی از فامیلهای ما دو روز پیش به میهمانی آمده بودپس از بررسیهای لازم اظهار داشته که شما را پسندیده اگر شما هم مایل باشید میتوانید با هم ازدواج کنید. گفتم: چگونه ممکن است؟ ….
این کتاب ۱۳۰ صفحهای در سال ۱۳۹۴ با طراحی جلد و صفحه آرایی محمد مهدی میرزابابایی در ۱۰۰۰ جلد توسط انتشارات اشراق کویر یزد نشر یافته است.
علی محمد دهقانی اشکذری متولد ۱۳۳۴ پس از گذراندن دوران کودکی، نوجوانی و تحصیل خود در اشکذر، یزد، بابل و تهران، در گرماگرم پیروزی انقلاب اسلامی با حضور در انجمن اسلامی کارخانه سپنتای تهران با سیل خروشان انقلاب همراه بود. با آغاز جنگ تحمیلی با حضور در جبهه، سپس در کسوت دبیر و مربی آموزش و پرورش همچنین به عنوان خبرنگار فعالیت داشت. وی در دو مقطع رئیس اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی شهرستان و یک سال نیز به عنوان بخشدار اشکذر انجام وظیفه نمود و هم اکنون مدیر دفترزیارتی طوبی سیر اشکذر است.
وی در مقدمه کتاب خود آورده است علتی که مرا به فکر نوشتن کتاب انداخت این بود که بنا به فرمایش امیر المومنین (ع.) فرصت میگذرد و وقت نیست که انسان تجربه کند چه خوب است که انسان در دوران زندگی از تجربیات دیگران استفاده کند تا بتواند در این مدت کم از عمر که سرمایه زندگی است و الدنیا مزعه الاخره میباشد بتواند برای خودش توشهای آماده کند تا ذخیرهای باشد برای آخرتش.
در اینجا به گوشهای از خاطرات وی در زمان ازدواج میپردازیم.
در اتاق شش متری که از بستگانم اجاره کرده بودم زندگی میکردم. در همسایگی من یعنی در همان طبقهای که زندگی میکردم خانواده دیگری هم زندگی میکردند. در یکی از روزها، چند روز مانده به عید نوروز، موقعی که خواستم به شرکت سپنتا بروم، دختری که از بستگان همسایه ما و میهمان آنها بود در مسیر با من برخوردکرد. سلام کرد که جواب سلام را دادم و رفتم شرکت. درشهرهای بزرگ رسم این بود که در کوچه و بازار و محل کسب اگر خانمی آقایی را میشناخت سلام میکرد. این رسم در شهرهای کوچک نبود و شاید بد میدانستند که سلام کنند. روز بعد خانم همسایه ما آمد درب اتاق من و گفت: آقای دهقان مطلبی است که میخواهم با شما در میان بگذارم. از اتاق آمدم بیرون. پس از احوالپرسی گفت: آقای دهقان یکی از فامیلهای ما دو روز پیش به میهمانی آمده بودپس از بررسیهای لازم اظهار داشته که شما را پسندیده اگر شما هم مایل باشید میتوانید با هم ازدواج کنید. گفتم: چگونه ممکن است؟ ….
ارسال نظرات
غیرقابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۰
آخرین اخبار