خبرهای داغ:
ماه نیزه‌ها؛ طفلان حضرت زینب (س)

قربانی آوردم برای تو نگو نه

به مناسبت روز چهارم محرم و عزاداری طفلان حضرت زینب (س) تسنیم تعدادی از اشعار آیینی را منتشر می کند.
کد خبر: ۸۹۲۴۶۷۵
|
۰۳ مهر ۱۳۹۶ - ۱۴:۰۹

 

به گزارش خبرگزاری بسیج، مطابق گزارش شیخ مفید دو تن از فرزندان حضرت زینب(س) در کربلا همراه امام حسین(ع) بودند: عبد اللَّه بن جعفر ( همسرحضرت زینب سلام الله علیها) دو فرزند خود عون و محمد را نزد امام حسین(ع) فرستاد و نامه‌ای نیز به وسیله آن دو براى آن‌حضرت فرستاد که در آن چنین نوشته بود: «اما بعد تو را به خدا قسم می‌دهم، زمانی مرا خواندى از این سفر برگرد؛ زیرا من از این راهى که بر آن می‌روى بر تو ترسناکم از این‌که هلاکت تو و پریشانى خاندانت در آن باشد، و اگر امروز تو از میان بروى روشنایى زمین خاموش خواهد شد؛ زیرا توچراغ فروزان راه یافتگان و آرزو و امید مؤمنان هستى، و به راهى که می‌روى شتاب مکن تا من به دنبال این نامه خدمت شما برسم و السلام»

مجتبی شکریان

وقتی که در دور و برت لشگر نباشد
وقتی برایت یک نفر یاور نباشد
وقتی که هَل مِن ناصر تو بی جواب است
وقتی که شرم از سبط پیغمبر نباشد
خواهر اگر جان را نریزد زیر پایت
دیگر به جان تو قسم خواهر نباشد
باید که قربانی شوند این دو جوانم
باور بکن راهی از این بهتر نباشد
وقتی که عبدالله هم داده رضایت
عذری نمانده صحبتی آخر نباشد
وقتی وهب را مادرش تقدیم کرده 
از یک مسیحی خواهرت کمتر نباشد
بگذار تا کامل شود عشق من و تو
بگذار بین ما کسِ دیگر نباشد
کاری بکن ای عشق من در روز محشر
تا خواهرت شرمنده از مادر نباشد
من هر چه را دارم اگر ریزم به پایت
جبران یک موی علی اصغر نباشد
هستند اولاد من ، اما خون اینها
رنگین تر از خون علی اکبر نباشد
گفتی همیشه خواهرت را دوست داری
حالا نباید روی حرفش نه بیاری

از غربتت مولا خبر دارند هر دو
بر حال امروزت نظر دارند هر دو
تنهایی ات اینجا درآورد اشکشان را
از غصه ات چشمان تر دارند هر دو
پوشانده ام بر تن لباس رزمشان را
بنگر چه تیغی بر کمر دارند هر دو
من که حریف بی قراری شان نبودم
شور عجیبی بین سر دارند هر دو
از لحظه ای که گفته ای "نه" ای برادر
حال و هوای محتضر دارند هر دو
از بسکه شوق پَر زدن تا دوست دارند
بر تن به جای دست پَر دارند هر دو
از نسل ابراهیم و اسماعیل هستند 
در دستشان تیر و تبر دارند هر دو
وقت رجز خواندن شبیه شیر هستند
وای از دمی که نیزه بر دارند هر دو
مانند خورشیدند و آتش می فشانند
شیران جنگند و شرر دارند هر دو
با خونشان آمیخته شور شجاعت 
مانند عباست جگر دارند هر دو
بگذار اینها سوی میدان پر بگیرند
من راضی ام هر دو به پای تو بمیرند

مجید تال

زینب آورد امانتی ها را
سربه زیر و خجالتی ها را
سینه زن های اکبر و اصغر
اولین بچه هیئتی ها را
تا مشخص شود عیار خودش
می فرستاد قیمتی ها را
دولت دختر علی می برد
آبروی حکومتی ها را
روی پا نیزه ها بلند شدند
تا ببینند غیرتی ها را
 
دور می شد دو رد پا از هم
در پی آن ، دو تا صدا از هم
از همان دور بوسه می گیرند
جای بابا دوتا دوتا از هم
تا بسازند کربلا باهم
تا بگیرند کربلا از هم
با رجز های حیدری این دو
جان گرفتند بارها از هم
دورشان جمع می شود لشکر
کم کنی هر کدام را از هم
تیغ ها عاقبت یکی گشتند
تا شدند این دوتا جدا از هم

عاقبت داغ روزگار شدند
دو غزال حرم شکار شدند
سر هر یک به یک طرف افتاد
تا که معنای ذوالفقار شدند
تا که این دو علی علی گفتند
همه ی دشت نیزه دار شدند
دانه دانه به خاک افتادند
سیب بودند پس انار شدند
تیغ ها چون شدند دست به کار
چکمه ها نیز پا به کار شدند
ساعتی بعد با سری خونین
بر سر نیزه ها سوار شدند

امیر عظیمی

هر چند که از داغ تو مرثیه به دوشم
یک آهِ عزا را به دو عالم نفروشم

من طایر قدسم به زمین آمده ام تا
از برکه ی اندوه تو یک جرعه بنوشم

شور تو شعوری به من آموخت که تا مرگ
در بزم غمت کم نشود جوش و خروشم

با روی سیاه آمده ام نوکری تو
لطف تو به من گفت که چون جون بکوشم 

عمری است که روی لب من نام "حسین" است
ذکری به جز این ذکر نرفته است به گوشم

بر تو نکنم گریه کم از مرغ هوایم
در سوگ تو ضجه نزنم کم ز وحوشم*

ای کاش به جای کفن ای بی کفن ارباب
پیراهن مشکی عزای تو بپوشم

*مرحوم‌ مجلسی‌ نقل‌ میکند از حضرت‌ صادق‌ (علیه السلام) که‌ میفرمود: سوگند بخدا در سوگ‌ جدم‌ حسین‌ آسمان‌ گریست‌، مرغها گریستند، حیوانات‌ گریستند، وحوش‌ بیابان‌ گریستند..

آرش براری

یک لحظه بی تو فکر آسایش نکردم
پنجاه سال است از تو یک خواهش نکردم

یک عمر روی حرف تو چیزی نگفتم
اینبار میخواهم به پای تو بیفتم

کم خون دل خوردم برای غصه هایت؟
آیا مگر بد خواهری بودم برایت؟

این سالها کم خواهری کردم برادر؟
در حق تو کم مادری کردم برادر؟

در دشت طوفان میکنم ناچار باشم
گیسو پریشان میکنم ناچار باشم

ای وای اگر کشته شوی و زنده باشم
راضی نشو که پیش تو شرمنده باشم

جانت سلامت جان من قابل ندارد
آیا مگر که خواهر تو دل ندارد؟

قربانی آوردم برای تو نگو نه
باید بمیرم من بجای تو نگو نه

بی تو دو عالم را نمی‌خواهم عزیزم
فرزندهایم را نمی‌خواهم عزیزم

اصلا جدایِشان کن از آغوشم امروز
اصلا خود من هم کفن میپوشم امروز

نسل ابوطالب یل پیکار هستند
اینها دو بال جعفر طیار هستند

شیر مرا خوردند هردو شیر مردند
من راضی‌ام کشته شوند برنگردند

فرزندهایم تیغ تیز آبدارند
این دو برای تو شبیه ذوالفقارند

اینها نگهبان حریم اهل بیت‌اند
پرورده دست کریم اهل بیت‌اند

اینها اگر در کربلا هستند امروز
سرباز های مجتبی هستند امروز

من که به غیر تو دگر چیزی ندارم
باور کن از این بیشتر چیزی ندارم

دنیا برایم بی تو آرامش ندارد
جز تو برایم هیچکس ارزش ندارد

فرش قدم‌هایت سر عون و محمد
حرفی ندارد مادر عون و محمد

جان داده‌اند اینها اگر جانت سلامت
چیزی نمیگویم به قرآن تا قیامت

ای کاش می رفتند زیر سم مرکب
تا پیکرت سالم بماند جان زینب

شاید کمی کمتر شود شمشیر دشمن
شاید به سوی تو نیاید تیر دشمن

ای کاش میشد ختم کرد این قائله را
ای کاش می‌کشتند شمر و حرمله را

جای تو آنها کاش در گودال باشند
پیش تو وقت غارت اموال باشند

شاید رها کردند اعضای تنت را
شاید ندزدد هیچکس پیراهنت را

شاید حسین انگشترت سالم بماند
شاید برادر پیکرت سالم بماند

فرزندهای کوچکم در نوجوانی
رفتند تا تو بیشتر با من بمانی

شکر خدا دیگر نمی‌بینند اسیرم
ای کاش می‌شد با پسرهایم بمیرم

ارسال نظرات
پر بیننده ها