دلاور کهگیلویه وبویراحمدی که 3000 بعثی را به درک واصل کرد

شهید خرازی در مورد دلاوری‌های شهید عبدالرسول زرین عنوان کرده است: «انگار که ایشان جنگی به دنیا آمده بود.» در جای دیگر هم او را «گردان تک نفره جنگ» خطاب کرده بود چون به اندازه یک گردان موثر بود.
کد خبر: ۸۹۲۸۴۰۵
|
۱۱ مهر ۱۳۹۶ - ۱۱:۱۹
استان کهگیلویه و بویراحمد با تقدیم بیش از هزار و ۸۰۰ شهید و با بیشترین اعزام به جبهه یکی از استان‌های اول در صف دفاع مقدس به شمار می‌رود.

خاطرات شهدای استان چنان خواندنی و شنیدنی است که با بیان آن برای نسل جوان می‌توان این نسل را در برابر هر آسیب اجتماعی و تهاجم فرهنگی بیمه کرد.

شهید عبدالرسول زرین یکی از شهدای والامقام استان کهگیلویه و بویراحمد است که بیان خاطراتی از آن شهید دلاور برای هر فرزند استان کهگیلویه و بویراحمد مایه غرور و عزت خواهد بود.

* گردانی که با تیربار شهید زرین متلاشی شد

فرزند شهید زرین در همین خصوص می‌گوید: شهید زرین تعریف می‌کند که رسیدم به تپه‌ای که برادر خسروی فرمانده گردان امیرالمومنین فتح کرده بودند، می‌دانستم که الان راه نفوذ دشمن کجا می‌تواند باشد.

چهار تیربار وحشیانه روی تپه کار می‌کردند می‌دانیم که یک تیربار می‌تواند یک گردان را نابود کند، به لطف خدا توانستم هر چهار تیربار را خاموش کنم، بعد از آن رفتم کنار تپه نشستم تا دشمن تپه را محاصره نکند.

نشسته بودم تا خستگی در کنم، چون ۹۰ کیلومتر کوه‌ها را تاب خورده بودم و پا‌هایم درد گرفته بود، حدسم درست بود، دیدم دشمن دارد از دور تپه نفوذ می‌کند و من هیچ جایی را نداشتم کمین کنم بی‌سیم هم نداشتم که با برادر خسروی تماس بگیرم تک و تنها بودم فقط دو نارنجک داشتم.

* توسل به آیاتی که ۱۷ بعثی را به درک واصل کرد

نشستم و دو آیه «وجعلنا» و «و ما رمیت اذ رمیت» را خواندم و، چون خیلی به این دو آیه اعتقاد داشتم شجاعت مضاعفی پیدا کرده و خلاصه شروع کردم به تیراندازی و ۱۷ تا از آن‌ها را از پا در آوردم که جنازه‌ها در صد متری به زمین خوردند و بقیه هم پا به فرار گذاشتند و کل منطقه از عراقی‌ها خالی شد.

پیش بچه‌ها که برگشتم، پیش من آمدند و گفتند که در بی‌سیم داد می‌زدند که فرار کنید تک تیرانداز دارند، شهید زرین می‌گوید که من فهمیدم این آیه‌ها کمر دشمن را شکست.

* بعد از انقلاب هم با شروع غائله کردستان، شهید زرین که افتخار عضویت در سپاه اصفهان را داشت به غرب کشور اعزام می‌شود و بعد از آن سراسیمه به جبهه‌های جنوب رفتند و در کنار سردار شهید حاج حسین خرازی و سردار رحیم صفوی به نبرد پرداخت.

شهید خرازی درباره مبارزات شهید زرین نقل قولی دارند به این مضمون که قبل از شروع جنگ تحمیلی در کردستان و در گروه ضربت خیلی خوب خود را نشان داد، دیوان دره و آوردگاه گاران شاهد دلاوری‌های اوست

نشانه گیری‌های دقیق شهید زرین بیشترین آسیب‌ها را به دشمن زده است. ایشان بار‌ها آتشبار دشمن را در ارتفاعات صعب‌العبور فقط با یکبار فشار دادن ماشه تفنگ مگ خاموش کرده است.

دلاوری که ۳۰۰۰ بعثی را به درک واصل کرد

در طول جنگ هم تلفات بسیار سنگین مادی به دشمن وارد کرده و بیش از سه هزار دشمن بعثی را به هلاکت رسانده و چندین تک تیر‌انداز ماهر و چندین فرمانده عراقی را از میان برداشته است. در اوایل جنگ که سه تا تپه را به تنهایی تصرف کردند شهید خرازی لقب گردان تک نفره زرین (معمول این است که هر تپه‌ای را یک گردان تصرف می‌کرد) به ایشان داده بود.

شهید خرازی می‌گوید که شهید زرین خیلی خوب جنگیدن را بلد بود و انگار که ایشان جنگی به دنیا آمده بود و هر کجا کم می‌آوردیم یا به مشکلی برخورد می‌کردیم عبدالرسول را می‌فرستادیم جلو و ایشان خیلی خوب و با خونسردی قضایا را فیصله می‌داد و ما ایشان را در جا‌های حساسی وارد می‌کردیم.

در قصه فعالیت‌های ایشان خاطرات زیادی هست قبل از شروع جنگ تحمیلی در غائله کردستان همراه با شهید خرازی و تعدادی از برادران اصفهانی وارد سنندج می‌شوند و یک گروه ضربت ۶۰ نفره تشکیل می‌دهند.

شهید زرین در نوار صوتی تعریف می‌کند که در یک روز رسیدیم به گردنه‌ای به نام گاران، نفرات ما به صورت گروه‌های ۲۵ نفری در فواصل یک کیلومتری از هم جدا شده بودیم که اگر ستون اول را زدند نیرو‌های بعدی وارد بشوند.

در ستون اول بچه‌ها می‌گویند که اینجا کسی نیست و در همان بگو مگو دشمن شروع می‌کند به تیراندازی، از ستون اول فقط من و دو نفر دیگر زنده ماندیم و بقیه شهید می‌شوند. درگیری از ۹ صبح شروع می‌شود و تا چهار بعد از ظهر طول می‌کشد.

ایستادگی گروه ۵۰ نفره در برابر ۷۰۰ بعثی سرتا پا مسلح

یک کالیبر پنجاه بود، دیدم هر کسی پشت کالیبر می‌رود کشته می‌شود، به هر صورت بود از زیر رگبار‌های دشمن خودم را به پشت کالیبر ۵۰ رساندم و آن‌ها را بستم به رگبار.

تعداد زیادی از آن‌ها را ریختم پایین و به درک واصل کردم. یکی دو نفر از کومله‌ها را دستگیر کردیم که گفتند ما ۷۰۰ نفر بودیم که ۵۰ نفر مقابل ۷۰۰ نفر ایستادگی می‌کنند.

فرزند شهید می‌گوید: با شروع جنگ تحمیلی در جبهه جنوب هم اولین کاری که می‌کنند خط شیر را تشکیل می‌دهند. خط شیر یک گروهی از بچه‌های قدیمی بودند که فکر کنم بیست، سی نفرشان مانده بودند به علاوه بچه‌های جدیدی که آمده بودند در منطقه جنوب

نیرو‌ها را در منطقه عملیاتی فرمانده کل قوا یعنی دارخوین مستقر می‌کنند. شهید حسن باقری منطقه را به دست شهید خرازی می‌سپارند، و می‌گویند حرام است اگر پایت را از این طرف کانال به آن طرف بگذاری.

حاج حسین طرحی می‌دهند که کانالی بزنند و خودشان را به دشمن نزدیک کنند. غیر از این کانال هیچ کاری نمی‌توانستند انجام دهند.

سردار بنی لوحی می‌گفتند که شهید زرین و شهید عباس محسنی از پیش قراولان کندن این کانال شده بودند، چون ورزیدگی بیشتری داشتند توانستند بیشتر از همه فعالیت کنند.

بچه‌ها روی سرشان نفت می‌ریختند یا توری می‌کشیدند که پشه ننشیند و نیش نزند و بیشتر هم شب‌ها می‌رفتند.

شهید خرازی مسؤولیت حفاظت از کانال را بر عهده زرین می‌گذارند که یک صد متر جلو‌تر یک مقری را تشکیل می‌دهند و سه ماه تمام رزمندگان بویژه در شب‌ها کانال را می‌کندند و شهید زرین هم دشمن را زیر نظر داشته که گشتی‌های دشمن از وجود کانال و نیرو‌ها آگاه نشوند.

شهید خرازی می‌گوید؛ چندین بار که رفتم تا از پیشرفت کار با اطلاع شوم شهید زرین را می‌دیدم که که در یک شرایط خیلی طاقت فرسایی قرار گرفته بود، ولی اصلاً خم به ابرو نمی‌آورد و کارش را با جدیت بیشتری ادامه می‌داد و خودش را با مصالح خار و خاشاکی که در زمین منطقه بود همرنگ و هم شکل می‌کرد و هر چه که دشمن دنبال می‌کرد که ببیند از کجا تیر و آتش می‌آید به قدری ایشان کار کرده بود که اصلاً متوجه نمی‌شد.

شهید زرین ۷۰۰ متر جلو‌تر از بچه‌ها پیش عراقی‌ها می‌رفته و همین باعث ایجاد روحیه در بین رزمندگان شده بود و خلاصه حدود سه ماه کانال را از گزند دشمن حفظ کرده بود.

فرزند شهید این گونه می‌گوید که شهید زرین کار‌های بزرگی که منحصر به فرد بوده و در پیروزی عملیات نقش خیلی تعیین کننده و به‌سزایی داشته را انجام می‌داد که از عهده هرکسی بر نمی‌آمده به‌ویژه این سرنوشت که یک بار همان اوایل جنگ در منطقه جنوب پایشان گیر می‌کند به یک کیسه‌ای و زمین می‌خورند.

کیسه را از زیر زمین بیرون می‌آورد تا پای نیرو‌ها به آن نخورد و اذیت نشوند که می‌بینند یک تفنگ خیلی خوش دست و زیبا، دوربین دار و تخصصی به نام مگ درون کیسه قرار دارد که ابتدا به صورت مجزا و از سلاح‌های تک تیراندازی دشمن بوده است، که خداوند این اسلحه را جلوی راه او قرار می‌دهد.

شهید زرین برای یکی از رزمندگان تعریف کرده که در جایی کمین کردم و با دوربین تانک‌ها را نظاره‌گر بودم و خلاصه شروع کردم به تیراندازی که اول تیر بارچی تانک‌ها را زدم بعد کمک تیربارچی سپس نیرو‌های اطراف تانک را که پشت آن مخفی بودند و بعد از آن خود راننده تانک که وحشت زده از درون تانک برای فرار بیرون می‌آمد.

وقتی مالک‌اشتر جبهه‌ها به شهید زرین می‌بالد

بعد از اتمام کار شهید خرازی به سرعت با موتور به سمت شهید زرین می‌رود و او را در بغل می‌گیرد و می‌گوید برادر زرین امروز تو معجزه کردی و دشمن را در نطفه خفه کردی و این قصه باعث می‌شود که از آن به بعد در عملیات‌ها صرفاً نقش تک تیرانداز ویژه لشکر امام حسین (ع) را داشته باشند که از خیلی مسؤولیت‌های دیگر کارساز‌تر و در سرنوشت عملیات تعیین کننده‌تر بوده است و مبتکر تشکیل گره تک تیراندازی با آموزش تخصصی بالا برای اولین بار در کشور در لشکر امام حسین (ع) می‌شود.

* عملیات رمضان هم خاطره‌ای زیبا دارند که به حماسه رمضان از آن می‌توان نام برد که شهید می‌گوید؛ آمدم دیدم که دشمن با تانک‌های تی‌۷۲ وارد عمل شده بودند و بچه‌ها نمی‌توانستند تانک‌ها را بزنند.

در همان زمان یکی از فرماندهان پیش من آمد و گفت: دستور عقب‌نشینی آمده شما هم بیا بر گردیم ما حالا حالا به وجود شما نیاز داریم.

گفتم اگر عقب بیایم نیرو‌ها تماماً اسیر و قتل عام می‌شوند وقتی همه برگشتند اگر زنده ماندم بر می‌گردم و شروع کردم در گودالی که کنده بودم اول تیربارچی‌ها را زدم، بعد نیرو‌های اطراف تانک را و سپس راننده تانک که در حال خروج و فرار از تانک بود.

فرزند شهید در این خصوص می‌گوید: پیریسکوب‌های تانک‌ها را هم می‌زنند که تانک‌های جلویی که متوقف می‌شدند تانک‌های دیگر نمی‌توانستند پیشروی کنند.

پدر می‌گفتند هفتاد و هشتاد نفرشان را زده بودند و باز خودشان گفتند که در آن روز در سه برای جلوی پیشروی دشمن و تانک‌ها را گرفتم و تعداد زیادی از تانک‌های آن‌ها را از کار انداختم که در این لحظه یکی از فرماندهان ارشد عراقی را دیدم که به نظر فرمانده لشکر بود و داشت به نیرو‌ها دستور می‌داد و با بی‌سیم صحبت می‌کرد.

بلافاصله بی‌سیم‌چی را زدم یک دفعه گوشی از دستش افتاد و فرمانده وحشت‌زده فرار کرد که همان لحظه او را هم زدم که یکباره لشکر دشمن به هم ریخته و حالا دیگر نیرو‌های خودی هم توانسته بودند عقب‌نشینی کنند.

شهید زرین می‌گوید: در همین لحظات بود که دیگر جای من لو رفته بود و یک خمپاره به محل اختفایم اصابت کرد.

چند متر بالا رفتم و زمین خوردم و دل و روده‌هایم بیرون می‌ریزد؛ آن لحظه خودم یک مشمایی داشتم، این‌ها را برداشتم و ریختم داخل مشما و مشما را داخل شکمم ریختم و با چفیه شکمم را بستم.

زنده شدن شهید از زبان همرزم

نادر قاسمی از همرزمان شهید می‌گوید که شهید زرین برای من تعریف کردند: آن لحظه که زمین افتادم دیدم آمبولانسی کنارم ایستاد همانطور که چشمانم باز بود و رمقی نداشتم، دیدم دو نفر آمدند که بدن‌هایشان مثل شیشه بود و از آن طرف پیدا بود من را گذاشتند روی برانکارد و دیگر نفهمیدم چه شد که بلند شدم و دیدم در بین شهدای اهواز هستم.

قاسمی در همین خصوص می‌گوید: یکی از فرماندهان که داشته شهدا را نگاه می‌کرده در بین شهدا؛ شهید زرین را می‌بیند و بلافاصله او را در آغوش می‌گیرد که یک دفعه می‌بیند چشم‌های شهید به هم می‌خورد و سریع ایشان را به بیمارستان منتقل می‌کنند و خلاصه چند ماهی در بیمارستان بستری شدند.

شهید خرازی می‌گوید؛ در عملیات خیبر هم ایشان بودند و همین کار را مرتب انجام می‌دادند و با شدت و قوت تمام عراقی‌ها را می‌کشتند و این کار او دشمن را جدا نگران کرده بود و خیلی دشمن را دچار دستپاچگی کرده بود که بعد از عملیات مرحله دوم خیبر، خبر دادند که ایشان در بهترین حالات و همانطور که اسلحه‌اش به سمت دشمن نشانه می‌رفت به شهادت رسیدند و ما در سوگ ایشان بودیم
ارسال نظرات