گفت و گویی خواندنی با همسرشهید شوشتری؛

شهید شوشتری دغدغه ای جز آبادانی و امنیت نداشت/ تداوم وحدت شیعه و سنی بزرگترین آرزوی همسرم بود

همسر شهید شوشتری گفت: آباد کردن سیستان و بلوچستان و تداوم وحدت بین شیعه و سنی بزرگترین آرزویی همسرم بود، دوست داشت این دو مذهب آنقدر با هم صمیمی باشند که وحدت آنان زبانزد خاص و عام شود
کد خبر: ۸۹۳۵۷۵۷
|
۲۶ مهر ۱۳۹۶ - ۱۳:۵۶
به گزارش خبرگزاری بسیج از سیستان و بلوچستان، امروز ۲۶ مهر ماه هشتمین سالگرد شهادت بزرگ مردی است که نام، منش و یادش تا ابد در قلب و ذهن مردم سیستان و بلوچستان به یادگار می‌ماند، درست هشت سال پیش در چنین روزی، تعدادی از فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، سران طوایف، قبایل و ریش‌سفیدان اهل سنت استان سیستان و بلوچستان در یک اقدام تروریستی توسط مزدوران آل سعود و آمریکا به شهادت رسیدند تا شهدای وحدت به عنوان ستارگان فروزان دوستی و برادری این ملت جاودانه شوند.
در این حمله تروریستی که در ساعت ۸ و ۲۰ دقیقه صبح یکشنبه ۲۶ مهر ماه ۱۳۸۸ در محل همایش سران و معتمدان طوایف اهل سنت سیستان و بلوچستان در شهر پیشین از توابع شهرستان سرباز صورت گرفت، یکی از عوامل گروهک‌های معاند و دست نشانده استکبار درست در لحظه‌ای که سردار شهید نورعلی شوشتری و همراهان ایشان قبل از تشکیل جلسه از نمایشگاه صنایع دستی مردم منطقه دیدن می‌کردند وارد محوطه نمایشگاه شد و در یک اقدام انتحاری، ده‌ها تن از مردم شیعه، سنی و مسئولان حاضر در محل را به شهادت رساند.
احساس خطر جریانات وهابی و استکباری از حضور سردار در بلوچستان
از ماه‌ها قبل برنامه ریزی شده بود تا در روز ۲۸ مهرماه ۸۸ همایش وحدت سران طوایف بلوچ منطقه جنوب شرق کشور در شهر پیشین از توابع شهرستان سرباز برگزار شود، نگرانی‌های موجود و ترس استکبار از حضور پدر مهربان انقلاب در جمع مردمان بلوچ موجب شد تا مسئولان امنیتی خطر حمله انتحاری را گوش زد کنند، اما انگار دست سرنوشت همه چیز را مهیا کرده بود تا مسیح بلوچستان خودش را به دوستانش رسانده و تاریخ ساز شود.
از جای جای منطقه جنوب شرق کشور مردم خونگرم بلوچ و اهل سنت خود را به شهرستان سرباز رسانده و با آغوشی گرم به استقبال سردار شوشتری و هیئت همراه او آمده بودند، هرچند هنوز بیشتر از هشت ماه از حضور سردار شهید شوشتری در استان نگذشته بود، اما دیگر هیچ خانه‌ای در منطقه بلوچستان نبود که در آن سخن از خلق‌وخوی پدرانه این شهید بزرگوار به میان نیامده باشد تاجایی که افسانه مردانگی و گذشت وی در تمام منطقه بلوچستان پیچیده بود و همه برای دیدارش لحظه شماری میکردند.
در ابتدا هیچ برنامه ریزی برای بازدید سردار شوشتری از نمایشگاه بیرون محوطه همایش انجام نگرفته بود، اما محبت این شهید بزرگوار به اهل سنت و مردم داری وی باعث شد تا پس از آنکه می‌شنود مردم بلوچستان با چه شوق‌وذوقی صنایع‌دستی را باهمت خود درست کرده و به این محل آورده اند در یک اقدام زیبا به بازدید تک‌تک غرفه‌ها رفته و با مردم حاضر به گفت و گو می‌کند، لحظاتی پیش از انفجار، پیرمردی مشغول بافتن دمپایی حصیری با استفاده از برگ‌های خرماست، سردار شهید نورعلی شوشتری با دیدن این صحنه به سمت وی رفته و با گفتن "احسنت" دستی پدرانه و سرشار از محبت بر سر وی می‌کشد و لحظاتی بعد...ارادت شهید شوشتری به رهبر انقلاب اسلامی
شهید نورعلی شوشتری از فرماندهان پر افتخار و یادگاران نامدار دفاع مقدس است که سال‏ها در سپاه تلاش و کوشش کرد و فرماندهی مناطق مختلفی از جمله کردستان، آذربایجان و سیستان و بلوچستان را برعهده داشت. وی در دوران قبل از انقلاب با ارادت ویژه‌ای که نسبت به مقام معظم رهبری داشت به طور مرتب در جلسات ایشان شرکت می‌کرد.
شوشتری در کارنامه زرین خود مفتخر به هم رزم بودن با شهدایی هچون شهد باکری و برونسی است و در عملیات‌های مختلف به ویژه عملیات مرصاد، خیبر، طریق القدس و الفجر ۳ حضور پررنگ و فعالی داشته است، همچنین فرماندهی لشگر ۵ قرارگاه نجف، قرارگاه حمزه و جانشینی فرمانده نیروی زمینی سپاه بخشی دیگر از مسئولیت‌های این فرمانده بزرگ و شهید والا مقام است.
پیام رهبر معظم انقلاب در خصوص شهید شوشتری
رهبر معظم انقلاب در مراسم بزرگداشت شهدای خراسان در ۲۷ مهر ماه ۸۸ در خصوص ویژگی‌های شهید شوشتری چنین بیان می‏کنند: «این شهید عزیزمان، شهید شوشتری واقعا جزو عناصر پاکیزه سپاه بود. بنده ایشان را از نزدیک می‌شناختم و می‏دانستم که جزو انسان‌های مومن، پاک، سالم، صمیمی، فعال و زحمتکش و حقیقتا مظهری از همین ارزش‌هایی بود که متراکم می‌شود و یک شهید را به وجود می‏آورد. در واقع شهید شوشتری خودش را به این کنگره رساند و در اعداد شهدا قرار گرفت. خداوند ان شاء الله درجات ایشان را عالی کند و گوارا باد بر این انسان مجاهد و مبارز این پایان با ارزش، بعد از این که سال‌ها در جنگ بوده و تجربه‌های جنگ را از سر گذرانده و سالم از جنگ بیرون آمده بالاخره شهادت نصیبش شد. این خیلی ارزش بزرگی است، به خانواده ایشان و دوستان ایشان باید تبریک و تسلیت بگوییم».
در همین رابطه خبرنگار ما، سال گذشته گفت و گویی خواندنی با همسر شهید شوشتری داشت که جای دارد در هشتمین سالگرد شهادت این شهید بزرگوار بار دیگر منتشر شود.
تنها دغدغه اش محرومیت زدایی از سیستان وبلوچستان بود
طیبه درری در گفت و گوی با خبرنگار پاپایا، با بیان اینکه همسرش یاور محرومان در منطقه سیستان و بلوچستان بود، اظهار داشت: شهید شوشتری خود را وقف خدمت به مردم سیستان و بلوچستان کرده بود، بار‌ها برایم از درد‌ها و رنج‌های آنان می‌گفت و از اینکه در محرومیت عجیب زندگی کرده و عذاب می‌کشید، همیشه به این نکته تاکید داشت که "در مقایسه با محرومیت مردم آن منطقه ما در آسایش و رفاه زندگی میکنیم از اینرو از خودم خجالت می‌کشم که در برابر آن‌ها شاهانه زندگی می‌کنم" به همین علت بود که شهید شوشتری هرچه در توان داشت را وقف خدمت به این مردم کرد و از این کار افتخار می‌کرد.
وی افزود: یادم می‌آید یکبار که شهید شوشتری برای سرکشی از مستضعفان منطقه رفته بود در بازگشت همچون ابر بهاری اشک میریخت و می‌گفت: "حاج خانم خیلی در آسایش هستی، اگر به منطقه سیستان و بلوچستان رفته و در آنجا زندگی کنی، بی شک بعد معنای آسایش و رفاه را خواهی فهمید و دلت خون می‌شود، این آسایش ما در مقابل آنان حق الناس است".
بزرگترین آرزوی ناجی در راه مانده بلوچستان، وحدت بین شیعه و سنی بود
همسر شهید شوشتری بیان کرد: آباد کردن سیستان و بلوچستان و تداوم وحدت بین شیعه و سنی بزرگترین آرزویی همسرم بود، دوست داشت این دو مذهب آنقدر با هم صمیمی باشند که وحدت آنان زبانزد خاص و عام شود، هر گاه آنان را درکنار هم میدید بسیار شاد میشد، چون با دیدن این صحنه‌ها بود که به آرامش می‌رسید و لذت می‌برد.
وی با تاکید بر اینکه شهید شوشتری حضور در جنوب شرق کشور را بهترین دوران زندگی خود میدانست، خاطرنشان کرد: از وقتی برای خدمت به این منطقه آمد شادتر شده بود و تنها دغدغه اش وحدت در استان سیستان و بلوچستان بود و به گمانم همین خصوصیتش هم باعث شد تا تروریست‌ها با هدف براندازی این تفکر و عدم وحدت در این منطقه او را به شهادت برسانند.درری با همان لهجه شیرین مشهدی خود و با بغضی که در گلو دارد، ادامه داد: درست چهار روز پیش از شهادت، حاج آقا که به خانه آمد گویا چراغ کاشانه آمده باشد خانه مان نورانی شده بود، شهید دستم را گرفت، تکان داد و احوال همه را جویا شد، همه اعضای خانواده دور هم بودیم. پس از استراحت کوتاهی به کنگره شهدا رفت. موقع ناهار بود که برگشت و گفت: "چه غذای بلوچی خوبی درست کرده ای"! گفتم: همین طوری درست کرده ام وهر دو خندیدیم.
در تمام این سال‌ها همچون مهمان برایم بود
وی اذعان داشت: من در سال ۱۳۳۳ در منطقه سرولایت نیشابور متولد شدم و در سال ۱۳۴۸ و در سن ۱۸ سالگی با شهید شوشتری ازدواج کردم و ثمره ازدواج من با نورعلی ۶ فرزند (۳ پسر و ۳ دختر) بوده است، مهریه ام ۲ هزار تومان بود که در همان زمان آن را نیز به شهید بخشیدم، زیرا می‌گفتند هر کس مهریه اش را به همسرش ببخشد جایش بهشت است و من نیز مهریه ام را به همسرم بخشیدم تا شاید در قیامت در کنار او باشم.
همسر شهید شوشتری در ادامه با اشاره به خصوصیات اخلاقی این شهید بزرگوار، خاطر نشان کرد: اخلاقش خیلی عالی بود هر دو هفته که به منزل می‌آمد با اینکه بسیار خسته بود، اما هیچ وقت خستگی اش را بروز نمی‌داد، از در که داخل می‌آمد همه را می‌بوسید با همه بازی می‌کرد، دختر کوچکم که دانشجو بود را در خواب نوازش می‌کرد، نوه هایم را دوست داشت و می‌گفت: بگذار به راحتی بازی کنند، حتی خود نیز در حیاط خانه آن‌ها را سوار بر تاب کرده و ساعت‌ها با آنان سرگرم بازی بود.
علی رغم سختی‌هایی که در زندگی کشیدم، اما هیچگاه مانع فعالیتش نشدم
وی اظهار کرد: در زندگی سختی‌های زیادی را تحمل کردم، با اینکه شنیده بودم این خطه از کشور خطرناک است، اما هیچگاه مزاحم و مانع فعالیتش نشدم، چون شهید شوشتری با انگیزه خدمت به مملکت زندگی می‌کرد و دنبال پول و مقام و جایگاه نبود، به خانواده شهدا سرکشی می‌کرد و پشت میز نشینی را نیز دوست نداشت.
وی بیان کرد: یادم می‌آید ساعت ۶ صبح یکی از روز‌های جنگ تحمیلی بود که فرزندم به دنیا آمد و یک ساعت بعد حاجی به منطقه اعزام شد، فرزندم مریض شد او را عمل کردند و من حتی به حاجی نمی‌گفتم تا مبادا نگران شود.
درری با تاکید بر اینکه نور علی همواره برایم همچون یک میهمان بود، افزود: وقتی از عملیات می‌آمد هیچگاه از او خواسته‌ای نداشتم، زیرا در آن چند ساعتی که بود همچون میهمانی برایمان عزیز بود و این خصوصیت مهمان بودن تا لحظه شهادتش ادامه داشت.
خبر شهادت در خواب شهید به وی الهام شده بود
لحظه‌ای سکوت فضا را فرا میگیرد، چشم‌های همسر شهید شوشتری خیره به گل‌های قالی است، زیر لب تسبیح میگوید و برای همسر شهیدش طلب آمرزش میکند، به ناگاه انگار نوری تازه در دلش روشن میشود، ادامه می‌دهد: یک هفته قبل از شهادتش و درست قبل از آنکه به کشیک حرم امام رضا (ع) برود، خوابی می‌بیند که شهدا برایش جشن گرفته اند و با دیدن این خواب اضطراب عجیبی به او دست می‌دهد انگار برای دیدار دوست دلهره پیدا می‌کند، تاجایی که وقتی قصد رفتن داشت، انگار همه چیز را برای آخرین بار می‌بیند، وقتی از در بیرون رفت بار دیگر برگشت و برای دومین بار از من خداحافظی کرد نگاهی دوباره به خانه انداخت و به من گفت: "حاج خانم دیگه با من کاری نداری؟ " پس بی زحمت این کفش هایم را واکس بزن، چون این هفته که بیایم کشیک حرم هستم.
شهادت حاجی به دلم برات شده بود
سکوتش حالمان را دگرگون می‌کند گویا تکرار خاطرات برایش هم شیرین و هم دردناک است، ادامه می‌دهد: همسرم رفت، خیلی اضطراب داشتم تا حالا اینهمه بی تاب نبودم قریب به ۳۰ سال بود که از زندگی مشترکمان می‌گذشت و این اولین بار بود که این حس در من به پا شده بود؛ برایش صدقه دادم و قرآن خواندم.
وی بیان داشت: هر بار که شهید شوشتری به ماموریت می‌رفت هفت بار سوره قدر را پشت سرش می‌خواندم، اما این بار سه بار که خواندم برق‌ها قطع شد، نمی‌دانم حکمتش چه بود، اما وقتی همسرم از منزل خارج شد دلهره و اضطراب عجیبی درونم شعله ور شد.
درری خاطرنشان کرد: با رفتن حاجی من نیز به جلسه قرآن در خانه همسایه مان رفتم، اما حالم خوب نبود، بی تاب بودم همه می‌گفتند: حاج خانم رنگ چهره ات زرد شده اتفاقی برایت افتاده! به دلم برات شده بود اتفاقی برای حاجی افتاده است به همین دلیل تصمیم گرفتم زودتر به منزل بازگردم، وقتی نزدیک منزل شدم دیدم در حیاط خانه ام باز است، همه ناراحت بودند و چشمانشان گریان، راننده حاجی به دیوار تکیه داده بود و چشمانش قرمز بود ناخودآگاه دستانم را بر سرم زدم و گفتم حاجی شهید شده، درست است، باورم نمی‌شد من دیروز آخرین صبحانه را در کنار همسرم خوردم و امروز او رفته بود و من از قافله جا مانده بودم.
وی با اشاره به اینکه سجاده نماز حاجی با ارزش‌ترین یادگاری برایمان است، ادامه داد: شش فرزند به یادگار از شهید شوشتری دارم و در کنار فرزندانم هنوز هم سجاده‌ای که شهید هر زمانی از راه می‌رسید آن را برداشته و دو رکعت نماز به جا می‌آورد را نگه داشته ام، زیرا تنها یادگاری با ارزشی است که به یادگار از حاجی برایمان مانده است.
همسرم را بیمه امام زمان (عج) کرده بودم
وی می‌گوید: از کودکی یتیم بودم. درد یتیمی سخت است، دلم نمی‌خواست فرزندانم این درد را تجربه کنند از این رو حاجی را بیمه امام زمان (عج) کردم. به طوری که هر گاه همسرم آرزوی شهادت می‌کرد، به او می‌گفتم من شما را بیمه امام زمان (عج) کرده ام، باید بمانید و به اسلام خدمت کنید، از این حرفم ناراحت می‌شد تا اینکه گفت: دیگر نباید چنین دعایی بکنی و باید بیمه آقا را نیز از من برداری و من اینکار را کردم، درست یکسال بعد همسرم شهید شد، اینک هرگاه دلتنگش می‌شوم آخرین لحظات دیدارمان برایم تداعی می‌شود، برایم سخت است آخرین صبحانه را در کنار همسرم خوردم و روز بعد خبر شهادتش را شنیدم.
این بانوی غیرتمند ایرانی گفت: هیچگاه از یاد نخواهم برد در آخرین روز بعد از نماز صبح مثل همیشه لباس‌هایش را مرتب و منظم، پوشیده تا راننده دنبالش بیاید، دستم را مردانه فشرد؛ خداحافظی کرد و رفت؛ دیگر نیامد، یک هفته‌ای طول کشید تا پیکر شهید را از زاهدان به مشهد بیاورند وقتی رویش را باز کردم، جراحات زیادی در روی بدنش دیدم؛ همانجا از او خواستم دست من را نیز بگیرد و شفاعتم کند.
وی اذعان داشت: در تمام این سال‌ها ارادت خاصی به عمه سادات خانم زینب کبری (س) داشتم، زیرا هر موقع از تحمل نبودن همسرم به او می‌گفتم فقط یک کلمه در جوابم می‌گفت: آنهم این بود که الگویم در زندگی برگرفته از حضرت زینب کبری (س) باشد و معتقد هستم در تمام این سال‌ها یار و باورم بودند و تمام مشکلاتم را با ایشان در میان می‌گذارم و این بانوی بزرگوار نیز در رفع آن‌ها کمکم کرده است.
همسر شهید شوشتری درپایان سخنانش می‌گوید: هم اکنون اگر خدمتی از دست من و فرزندانم برآید برای مردم این استان دریغ نخواهیم کرد و با دل و جان انجام می‌دهیم، زیرا سیستان و بلوچستان و مردمانش محبوبترین افراد در نزد همسرم بودند.
امروز برای شهادت از هر روزی آماده‌تر هستیم آری این جمله بخشی از سخنان آن شهید بزرگوار قبل از شهادت است که می‌گوید: "اگر امروز هم هر دیوانه و هر ابلهی دستش به این کشور دراز شود، دستش را قطع می‌کنیم، ما همان آدم‌ها هستیم و با همان انگیزه و همان اراده، حالا درست است که موهایمان سپید شده، اما امروز برای شهید شدن بیشتر آماده هستیم، چون آن روز یک آرزو‌هایی توی دلمان بود، و امروز همه آرزوهایمان تمام شده است".
ارسال نظرات
آخرین اخبار