روایت سیره شهدا

از خدا خواسته ام

شهید حاج محمد ابراهیم همت
کد خبر: ۸۶۹۷۰۱۹
|
۳۰ خرداد ۱۳۹۵ - ۰۸:۱۸
به گزارش سرویس بسیج راهیان نور خبرگزاری بسیج،یک روز حاجی به من گفت: «برادران لشکر تعجب می کنند که من چه طور با این همه مبارزاتی که در زمان انقلاب و در درگیری های خیابانی و درگیری های خلق عرب در خرمشهر و درسیستان و کردستان و حمله های جنگ داشته ام، حتی یک بار زخمی نشده ام.» بعد خنده ای کرد و گفت: «آن ها نمی دانند که من در مکه از خدا خواستم که نه اسیر شوم، نه معلول و نه مجروح. بلکه از خدا خواستم وقتی پیش او عزیز شدم و جزء اولیایش قرارگرفتم، مرا بلافاصله شهید کند؛ آن چنان که لحظه ی بعد وجود نداشته باشم.» پس از شهادت حاجی، حضرت زینب (سلام الله علیها) را در خواب دیدم که به من فرمودند: «همسر شما از اولیای خاص خداست.» وقتی شهید حاج محمد همت شنید که یک بسیجی چهارده ساله، هر شب در قبری که برای خود کنده است، ضجه «الهی العفو» سر می دهد، گفت: «خدایا! ما به چه کسانی داریم فرماندهی می کنیم؟ ما در چه فکری هستیم و این ها در چه فکری! خدایا! مبادا ما را به دست این مخلصان درگاهت به جهنم بفرستی.» بعد بغض زده و گریان ادامه داد: «خدایا! کارهای من در مقابل عظمت روح این بندگانت گناهی بیش نیست. خدایا! «همت» را یک لحظه به حال خود وامگذار!» سپس به سجده افتاد و به شدت گریه کرد، درحالی که فریاد «العفو، العفو» سر می داد. شهید حاج محمد ابراهیم همت به محض شنیدن خبر تولد فرزندش، خون شادی رگ های صورتش را سرخ کرد. او همان لحظه دست هایش را به سوی آسمان بلند کرد و گفت: «خدایا! سپاس که تولد فرزندم به اراده ی تو بود. او از این پس، از آن تو خواهد بود. او را از بندگان صالح درگاهت قرار ده!» 

کتاب صنوبرهای سرخ، صص 95و 87و 86
ارسال نظرات