خبرهای داغ:

یکی از ۱۰ عامل اصلی طلاق در ایران دخالت والدین است

اگر شما بدانید در چه مرحله‌ای، کجا و با چه دانشی ورود پیدا کنید، برنده داستان هستید. اگر دختر و پسر خود را بشناسید، قابلیت‌ها و توانمندی‌هایش را بدانید، به آن‌ها اعتماد داشته باشید و فرصت رشد بدهید، موفق خواهید بود.
کد خبر: ۸۸۱۸۶۷۳
|
۱۶ بهمن ۱۳۹۵ - ۱۳:۰۷
 به گزارش سرویس بسیج جامعه زنان خبرگزاری بسیج، زوجین در نسل‌های پیشین عموماً برای اقدامات اساسی خود با والدین مشورت می‌کردند و از این طریق، راه مناسبی را انتخاب می‌کردند. علاوه بر آن همواره دیده می‌شد که مراجعه به والدین، راهکار خوبی برای حل اختلافات بود. اما امروزه شاهد این هستیم که بسیاری از کارشناسان معتقدند دخالت خانواده‌ها یکی از اصلی‌ترین عوامل طلاق است. در ادامه این گزارش را به نقل از مهرخانه بخوانید.
 
یکی از ۱۰ عامل اصلی طلاق در ایران دخالت والدین است

۱۶۳ هزار و ۷۶۵ مورد طلاق در سال ۹۴ اتفاق افتاده و نسبت ازدواج به طلاق در کشور ۴.۲ بوده یعنی از هر ۴.۲ ازدواج ثبت‌شده یکی به طلاق ختم شده است. این رقم در تهران ۲.۹ بود. در ۹ ماهه سال ۹۵ نیز این رقم به ۳.۹ در کشور و ۲.۴ در تهران رسیده است. براساس آمارها در بازه‌های زمانی چندساله، شاهد رشد طلاق در کشور هستیم که نشان‌دهنده تغییر نگرش افراد به این موضوع است. در این زمینه به نظر می‌رسد علل جدایی زوجین نیز دستخوش تغییراتی شده است؛ تا جایی‌که گروهی معتقدند یکی از دلایل اصلی طلاق در کشور دخالت خانواده‌ها در زندگی زوجین است.

یکی از ۱۰ عامل اصلی طلاق در کشور ما دخالت والدین است
کارشناسان بسیاری به تأثیر مداخله والدین در بروز طلاق پرداخته‌اند. در این بین فرید براتی‌سده، مشاور خانواده معتقد است که یکی از ۱۰ عامل اصلی طلاق در کشور ما دخالت والدین است و زندگی در کنار خانواده برای افراد وابسته، منجر به وابستگی بیشتر و دخالت بیشتر خانواده خواهد شد؛ زیرا افراد باید یاد بگیرند خودشان از پس مشکلات‌شان برآیند. با توجه به شرایط زندگی امروزی اعم از توسعه فن آوری ارتباطات و زندگی دیجیتالی، تغییر نگرش‌ها و تغییر روش زندگی دلایل طلاق هم تغییر کرده است.

او پیش از این نیز اعلام کرده بود دخالت بزرگترها، نارضایتی جنسی، مدیریت مالی و اعتیاد چهار عامل اصلی طلاق در جامعه امروزی تلقی می‌شوند. براساس گفته‌های براتی‌سده متأسفانه زوج‌های جوان قبل از ازدواج آنقدر درگیر احساسات می‌شوند که نمی‌توانند به درستی از قوه ادراک و عقل استفاده کرده و با چشمانی بازتر در مورد علایق و خواسته‌های خود گفت‌و‌گو کنند. هر چند رسیدن به بلوغ جنسی و بلوغ تحلیل‌گر روانشناختی پایه ازدواج خوب می‌شود ولی متأسفانه جوان‌ها به این بلوغ نرسیده و به دنبال ازدواج رفته‌اند.

برخی والدین قدرت تصمیم‌گیری را از زوج‌های جوان سلب می‌کنند
مریم فلاحی، آسیب‌شناس اجتماعی از دیگر افرادی است که بر تأثیر دخالت خانواده‌ها در بروز اختلافات بین زوجین تأکید می‌کند؛ به گفته او از جمله دلایل جدا شدن زوجین عدم درک متقابل به دلیل تفاوت‌های زیاد سنی، توقعات زیاد زوجین از یکدیگر، مشکلات اقتصادی،‌ اعتیاد یا مجرم بودن همسر، عدم پایبندی یکی از زوجین به اخلاقیات، خشونت علیه همسر که غالبا از سوی مردها صورت می‌گیرد و همچنین دخالت بی دلیل خانواده ها در امور زندگی همسران است به خصوص زن و شوهرهایی که روزها و سال های نخست زندگی خود را تجربه می‌کنند. اختلافانی که بین همسران اتفاق می‌افتد در خیلی مواقع قابل حل است ولی گاهی پدر و مادرها با اعتقاد به داشتن تجربیات بیشتر و این‌که صلاح فرزندان خود را می‌خواهند، شروع به دخالت در زندگی آن‌ها کرده و به جای آن‌که فرصت بدهند تا زوج‌های جوان به‌طور مستقل عمل کرده و تصمیمات زندگی‌شان را خود اتخاذ کنند، این فرصت را از آن‌ها گرفته و قدرت تصمیم‌گیری را از آن‌ها سلب می‌کنند. این موضوع در سال‌های نخست زندگی بیشتر به چشم می‌خورد. این‌که چرا والدین در امور فرزندان دخالت می‌کنند خود جای بحث دارد، در بعضی خانواده‌ها رسم است که فرزندان در سنین پایین و به‌نوعی زود ازدواج کنند و باعث می‌شود که والدین با تفکر این‌که زوجین کم‌سن و سال هستند برای حمایت از آن‌ها در امور تصمیم‌گیری‌های‌شان دخالت کنند. از آن‌جایی‌که تفکرات خانواده‌ها با یکدیگر فرق می‌کند و والدین می‌توانند بر تصمیمات فرزندان خود تأثیرگذار باشند، این امر باعث می‌شود زوجین با تفکر خانواده‌های خود در مقابل یکدیگر قرار گرفته و به جای آن‌که با هم برای حل مشکل یا گرفتن تصمیمی مشورت کنند، سعی در اجرایی کردن نوع فکر و خواسته خانواده‌های خود گرفته که این امر باعث بروز اختلاف بین زن و شوهر می‌شود.
 
والدین چگونه مداخله کنند؟
با وجود این‌که گروهی بر این تصورند که دخالت خانواده‌ها به‌عنوان یک عامل مهم در جدایی زوج‌ها نقش دارد، با نگاهی به گذشته می‌بینیم که چنین موضوعی مطرح نبوده و ورود خانواده‌ها به زندگی زوجین حتی اگر منجر به حل اختلاف نمی‌شد، عموماً مشکلات جدی ایجاد نمی‌کرد. این امر نشان می‌دهد که یا تغییراتی در نوع مداخلات و روابط زوجین با والدین‌شان پیش آمده یا والدین مهارت مداخله‌گری خود را از دست داده‌اند. در این زمینه با شهلا باقری، جامعه‌شناس و استادیار دانشگاه تربیت مدرس به ‌گفت‌و‌گو نشستیم. او با تأکید بر این‌ موضوع که طبیعی است که قطعاً بخش زیادی از مشکلات داخل خانواده‌ها متعاقب دخالت‌های اطرافیان اعم از والدین، دوستان، شبکه‌های مجازی و ... است، گفت: بحثی که در این زمینه مطرح می‌شود، این است که این مداخله به چه شکلی اتفاق می‌افتد؟ تا کجا می‌تواند بدون مشکل باشد و از کجا به بعد آسیب‌زاست؟

زوجین اولین و آخرین کسانی هستند که باید مشکلات‌شان را حل کنند
او با اشاره به بلوغ در افرادی که ازدواج می‌کنند، افزود: تصور ما از افراد در حال ازدواج این است که این افراد حداقل‌هایی در زمینه بلوغ فکری، بلوغ عاطفی و بلوغ اجتماعی دارند (غیر از بلوغ جنسی و مسائل دیگر که الان محل بحث ما نیست)، که لازمه یک زندگی جمعی است. یعنی وقتی می‌خواهند با دیگران مراوده کنند باید این بلوغ را داشته باشند. ازدواج هم فرصتی را فراهم می‌کند که این بلوغ کامل شود. بنابراین مسیر ازدواج باید مسیری تکاملی باشد. حال در این مسیر تکاملی اگر بخواهید مداخله زودهنگام کنید؛ یعنی فرد در مسیر طبیعی به آن نرسد و شما مداخله کنید، مشکلاتی به وجود می‌آید. قاعدتاً زوجین اولین و آخرین کسانی هستند که باید مشکلات‌شان را حل کنند و اگر خودشان به این برسند که مشکل را اساساً شناسایی کنند و با توجه به شناسایی مشکل، راه‌حل ارائه دهند، بهترین حالت است. اما اگر در هرکدام از قسمت‌ها ناپختگی ایجاد شود، مشکل به وجود می‌آید. به‌طور مثال مشکل را خوب نمی‌شناسد یا مشکل از دید آن‌ها مشکل نیست. در این‌جا زمینه برای مداخله پیش می‌آید و والدین، دوستان و... زوجین را متوجه مشکل‌شان می‌کنند. مثلاً در شرایطی که سال‌های زیادی از ازدواج زوجین گذشته باشد، اطرافیان به آن‌ها می‌گویند شما نمی‌خواهید بچه‌دار شوید؟!

قدرتی که انسان در مواجهه و حل این مشکلات دارد، رشدیافتگی او را نشان می‌دهد
باقری با بیان این‌که در فرآیندی که قرار است انسان‌ها فرهیخته شوند و رشد پیدا کنند، مواجهه با مشکل اجتناب‌ناپذیر است، گفت: به هر حال مسائلی پیش می‌آید که انسان باید آن‌ها را حل کند. قدرتی که انسان در مواجهه و حل این مشکلات دارد، رشدیافتگی او را نشان می‌دهد و اگر این مشکلات و مسائل نباشد، اساساً فرهیختگی‌ای برای انسان اتفاق نمی‌افتد. حالا در این مسیر موضوع ضروری این است که مشکل و مسأله‌ات را شناسایی کنی. اگر نتوانی شناسایی کنی، دیگران شناسایی می‌کنند و اخطارهایش را به شما گوشزد می‌کنند. طبیعی است که در چنین شرایطی باز شما هستید که باید تشخیص دهید که این نکاتی که گفته می‌شود واقعاً مسأله زندگی شماست یا نه. دوم این‌که اگر واقعاً مسأله است و متوجه می‌شوید که بینش و دانشی پشت آن هست، این شما هستید که با پذیرش و شناخت مشکل حالا باید به فکر راه‌حل آن برآیید. بنابراین قدم دوم این است که برای مشکل شناسایی‌شده راه‌حل پیدا شود. در غیر این‌صورت باز هم زمینه مداخله پیش می‌آید. یعنی گاهی زوجین خودشان در تشخیص مسأله، دانا و توانا هستند اما در تشخیص راه‌حل ناتوانند. در این‌جا باز هم زمینه مداخله پیش می‌آید.

مداخله‌ها نباید زمینه‌ای را فراهم کند که فاعلیت و ابتکار عمل را از زوجین بگیرد
این جامعه‌شناس در مورد مداخلات در مرحله ارائه راه‌حل ادامه داد: در این حالت مسأله و مشکل زندگی‌تان را شناخته‌اید اما راه‌حل آن را بلد نیستید. دیگران می‌بینند که شما در بلاتکلیفی هستید و همین موضوع، زمینه‌های مشاوره را پیش می‌آورد. در این‌جا زوجین هستند که با جمع‌بندی پاسخ‌ها و راه‌حل‌های اطرافیان و سنجش آن باید راه‌حل متناسب با شرایط خودشان را انتخاب کنند و درستی و نادرستی آن را تشخیص دهند و به آن عمل کنند. بنابراین خودشان هستند که باید تشخیص‌دهنده و عمل‌کننده باشند. این مداخله‌ها نباید زمینه‌ای را فراهم کند که فاعلیت و ابتکار عمل را از دست زوجین بگیرد. آن‌ها می‌توانند به این مداخله‌ها به چشم مشاوره نگاه کنند؛ درواقع فضای بیشتر از این هم نباید داده شود. زیرا قطعاً برخی از این مشاوره‌ها دلسوزانه و برخی ناشی از ناپختگی افراد یا عدم‌شناخت نسبت به زوجین جوان است؛ به این معنا که الزاماً این‌طور نیست که هر مشاوره‌ای درست باشد اما به هر حال این سیل مشاوره‌ها به سمت افراد می‌آید. بنابراین قطعاً وقتی فرد وارد فرآیند ازدواج می‌شود، در مسیر ازدواج به یک‌سری مسائل و مشکلاتی برمی‌خورد. این مسائل و مشکلات دو محور عمده دارد؛ یکی از این محورها این است که یا متوجه مشکل می‌شود یا نمی‌شود؛ از طرفی یا راه‌حل سراغ دارد یا ندارد. در هر کدام از این دو مرحله می‌تواند مداخله‌ها رنگ و بوی خاص خود را به زندگی این زوجین بدهد. مثلاً فرض کنید که زوجینی دچار مشکل هستند اما متوجه این مشکل در زندگی‌شان نیستند و پیام‌هایی از سمت خانواده می‌آید که مثلاً اگر الان در زندگی صرفه‌جویی و پس‌انداز نکنید، در آینده دچار مشکل می‌شوید. یا مثلاً پنج سال از ازدواج‌تان گذشته و هنوز بچه‌دار نشدید. آیا نمی‌خواهید فکر کنید؟ ممکن است قابلیت‌های فیزیولوژیک خود را از دست بدهید.

پیش از تفهیم مشکل راه‌حل ندهید
او به اهمیت شناساندن مشکل به زوجین اشاره کرد و افزود: اگر زوجینی را داشته باشید که خودشان مشکل را مشکل نمی‌دانند و شما به آن‌ها راه‌حل دهید، قطعاً دچار اختلاف شدید می‌شوند. زیرا هنوز مسأله را شخیص نداده‌اند. اگر شما قبل از این‌که وارد فرآیند نشان دادن مسأله به آن‌ها شوید که این مشکلی با این ابعاد است و به یک‌باره وارد مرحله راه‌حل شوید، شرایط وخیم‌تر می‌شود، میزان مداخله افزایش می‌یابد و تنش و تشنج در خانواده زوجین جوان بیشتر خواهد شد. زیرا آن‌ها هنوز مراحل طبیعی موضوع را طی نکرده‌اند و پی نبرده‌اند که این موضوع، یک مشکل است. در این وضعیت با دلسوزی تمام یا حتی بعضاً راه ‌حل نادرست را به‌عنوان یک گزینه در اختیارشان قرار می‌دهید؛ در این وضعیت طبیعی است که راه‌حل را پس می‌زنند و مقاومت می‌کنند زیرا آن‌ها اصلاً مسأله را متوجه نمی‌شوند. این مقاومت می‌تواند اشکال مختلفی داشته باشد؛ جنجال، درگیری‌‌های فیزیکی و کلامی، قطع ارتباط و بریدن رشته صله ارحام بخشی از اشکال این مقاومت است و در نهایت منجر به از بین رفتن رابطه عاطفی با خانواده زوجین یا خانواده خود یا همسرش داشته باشد.

فرآیند گرفتن و دادن مشاوره را منتفی نمی‌دانیم
باقری با تأکید بر لزوم ارائه مشاوره از سوی خانواده‌ها گفت: کل فرآیند گرفتن و دادن مشاوره را منتفی نمی‌دانیم و آن را اقدامی منفی تلقی نمی‌کنیم. زیرا در برابر دیگران مسئولیم. ولی باید این مسئولیت را هشیارانه و با آگاهی و دانش اعمال کنیم؛ یعنی فردی که به او مشاوره می‌دهیم، زمینه، علاقه و آگاهی را داشته باشد و شما هم این دانش را داشته باشید و دلسوز او باشید و نسبت به آن زوج شناخت داشته باشید که بتوانید بهترین راه‌حل را بدهید. یعنی هم از طرف مداخله‌گر هم از طرف مداخله‌شونده باید یک‌سری مهارت‌ها، قابلیت‌ها و شرایط محرز باشد. در غیر این‌صورت حتی اگر مداخله شود و مشاوره داده شود، جواب مقتضی را نمی‌گیرد و ممکن است شرایط بدتر شود یا ممکن است بی‌فایده باشد. در هر حال اگر شرایط لازم برای مداخله وجود نداشته باشد، چنین پیامدهایی پیش می‌آید.

اگر بدانید در چه مرحله‌ای، کجا و با چه دانشی ورود پیدا کنید، برنده داستان هستید
این جامعه‌شناس در مورد علت موفقیت خانواده‌های نسل‌های پیشین در انجام مداخلات تصریح کرد: مثال این موضوع را پیش از این گفتم. اگر شما بدانید در چه مرحله‌ای، کجا و با چه دانشی ورود پیدا کنید، برنده داستان هستید. اگر دختر و پسر خود را بشناسید، قابلیت‌ها و توانمندی‌هایش را بدانید، به آن‌ها اعتماد داشته باشید و فرصت رشد بدهید، موفق خواهید بود. آن‌ها دیگر بچه‌های کوچکی نیستند که تا به حال به آن‌ها امر و نهی می‌کردیم. الان وارد فضای خودسازی شده‌اند که اسم آن ازدواج و خانواده است؛ فضای جدیدی است که فرد با دیگری وارد دوره خودسازی می‌شود. بنابراین باید این زمینه و قابلیت را به او بدهیم که خودش تلاش کند و بفهمد اما ما مقدمات اولیه را در اختیارش قرار می‌دهیم. قرار نیست محصول نهایی را بدهیم. قرار است مواد اولیه را به او معرفی کنیم و نشان دهیم و ارائه کنیم و نهایتاً دستور تهیه محصول نهایی را نیز بدهیم اما خود محصول را نه. بنابراین شرایطی از طرف والدین باید فراهم باشد که فرزندان‌شان را بشناسند و قابلیت‌های آن‌ها و نحوه ورود خود را نیز بدانند. تشخیص دهند که الان محل، محل این است که مسأله را گوشزد کنیم یا راه‌حل بدهیم؟ این دو اگر جابه‌جا شوند، جواب نمی‌دهد. الان یکی از مشکلات این است که خانواده‌ها یک‌دفعه راه‌حل ارائه می‌کنند؛ در شرایطی که برای فرد هنوز جا نیفتاده که چنین موضوعی، مشکل است و ابعاد قضیه را نمی‌داند. در این زمینه باید والدین قبل از ورود به مرحله راه‌حل، ابعاد موضوع و معضل را بگوید.

لزوم سیاست‌گذاری در زمینه آموزش نحوه مداخله والدین
این استاد دانشگاه درباره لزوم سیاست‌گذاری در زمینه آموزش نحوه مداخله والدین بیان کرد: زمانی‌که بحث سیاست‌گذاری را مطرح می‌کنیم، به مرجعی بالاتر از خانواده (بالاتر یعنی در مقام تصمیم‌گیری و برنامه‌‌ریزی) این اجازه را می‌دهیم که به خانواده مشاوره بدهد. در اینجا باز هم بحث مشاوره و مداخله است. چه اشکالی دارد اگر ما بیاییم سیاست‌های مهارت‌یابی خانواده‌ها را وضع کنیم. به نظر من خلأیی در این زمینه داریم. مشکل اساسی خانواده‌ها این است که فاقد مهارت‌های زیست اجتماعی- عاطفی هستند. به عبارتی در این مهارت‌ها ضعیف هستند. فرقی هم بین زوجین جوان و والدین‌شان ندارد. در تمام مراحل زندگی احتیاج به این مهارت‌ها داریم. هر مرحله و مقطع، صورت‌بندی خاصی دارد. دولت باید این‌ها را قاعده‌مند کند یعنی مشخص کند که چه مهارت‌هایی توسط چه کسانی، چگونه و با چه محتوایی ارائه شود.

سیاست‌گذاری نه تنها با این شرایط لازم بلکه واجب است
باقری با تأکید بر حدیث «کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته» تصریح کرد: همه ما در برابر یکدیگر مسئولیم اما مشروط بر این‌که مسئولیت‌مان با دانش، آگاهی و دلسوزی همراه باشد و اختیار و آزادی فرد مقابل را نیز سلب نکنیم. حتی دولت هم وقتی چنین نگاهی به خانواده دارد، اختیار و اراده خانواده‌ها را طرد نکند. بنابراین سیاست‌گذاری نه تنها با این شرایط لازم، بلکه واجب است. در حال حاضر بسیاری از مشکلات ما به این دلیل است که نیازهای خانواده را نمی‌دانیم، امدادرسانی نمی‌کنیم و مراجع معتبر برای امدادرسانی نداریم. در حال حاضر تعداد زیادی مراکز مشاوره وجود دارد اما کدام‌یک از این‌ها کارآمد هستند و مشکل را کمتر می‌کنند، باید پالایش و ارزیابی شود. این‌ها اقداماتی است که دولت‌ها می‌توانند در آن ورود کنند. زمینه مداخله را تنگ نمی‌کند و در این زمینه کمک‌کننده است.

ارسال نظرات