آمریکا و نهاد در حال تغییر خانواده
مطالعات نشان میدهندکه قدمت سبک خانوادگی، به ۵۰ هزار سال پیش بازمیگردد از نیمه دوم قرن بیستم این نهاد در کشورهای غربی دستخوش تغییراتی است که ازنظر جامعهشناسان،یکی از پرسرعتترین تغییرات بر یک نهاداجتماعی است.
به گزارش سرویس بسیج جامعه زنان کشور خبرگزاری بسیج، کاهش
نرخ موالید، افزایش حضور زنان در بازار کار، افت نگاههای سنتی به تقسیم
کار خانوادگی زن و مرد، و برعکس، رواج فرزندآوری خارج از ازدواج، از
مهمترین اشکال این تغییرات در این کشورهاست. در آمریکا، 20% زایمانهای
زنان سفیدپوست و نیمی از زایمانها زنان رنگینپوست، بدون ازدواج صورت
میگیرد. بهاین ترتیب، روابط پیشا- و فراازدواجی، همخانگی، تقاضا برای
سقط، پیشگیری از بارداری و رواج قرصها و انواع شیوههای آن، ازدواج مجدد،
طلاق، حضانت بدون ازدواج، خانوادههای تکوالد، همجنسگرایی و تقاضا برای
مشروعیت ازدواج همجنسگرایان، رواج ترک کهنسالان، مصرف مواد مخدر، و کاهش
نظارت بر فرزندان، از دیگر منشأهای تحول خانواده آمریکایی هستند.
(در همین زمینه: تحولات مفهومی خانواده در جهان)
وقتی به تاریخ آمریکا نگاه میکنیم، این تحولات، در نظر بسیار دهشتناک میآیند. آمریکا بهدلیل تأکیدی که مذاهب کالوینیستی بر اهمیت تولید اقتصادی داشت، به نهاد خانواده -بهعنوان واحد تولیدی سنتی- بها میداد. در بسیاری ایالات، مجازاتهایی مانند شلاق برای روابط جنسی خارج از ازواج مقرر بود. لذا، این اقتصاد و تولید بود که عامل اهمیت خانواده بود، پس با تغییر سیستمهای تولید انبوه و تخصصیشدن تقسیم کار، خانواده نیز بهتدریج حرمت و قداست خود را از دست داد، بهخصوص که دیگر نیازی به کودکان در دنیای ماشینیشده کار نبود و نیازی به تشکیل خانواده برای تولید نسل و بقای جمعیتی احساس نمیشد. تعداد خانوادههای آمریکایی دارای 6 فرزند یا بیشتر، از نصف در ۱۷۹۰، به 20% در ۱۹۳۰ کاهش یافت.
«انقلاب جنسی» دهه ۱۹۶۰ با رواج مدهای لباس باز برای زنان، افزایش روابط جنسی آزاد و فرهنگ «قرار» میان دختران و پسران که در نتیجه شکلگیری فرهنگ مصرف و فرهنگ «فراغت» منبعث از کار شغلی زمانمند و با حقوق ثابت ایجاد شد و کاهش نظارت بر فرزندان، شباهت بیشتر زن و مرد را فراهم کرد که خود زمینهساز تغییرات اساسی در سبک زندگی خانوادگی شد.
یافتههای مؤسسه پیو (PEW) در سال ۲۰۱۵ نشاندهنده افزایش خانوادهها تکسرپرست، طلاق، ازدواج مجدد، و همخانگی در آمریکاست. در آمریکا چند دهه است که خانوادهها هرچه بیشتر هستهای میشوند. در حال حاضر، از هر ۱۰ کودک آمریکایی، ۴ کودک نامشروع هستند، یعنی خارج از عقد ازدواج نطفه آنها بسته شده و متولد میشوند. اینها کودکانی هستند که اغلب با مادر تکوالد خود و یا با ناپدری یا دوستپسر بعدی مادر خود زندگی میکنند. عباراتی مانند «زن پدرم»، «دوستپسر مادرم»، «پدر فرزندم» و از این قبیل، به همین دلیل در محاورههای روزمره آمریکاییها زیاد به گوش میخورند.
تا اوایل دهه ۶۰، الگوی غالب خانواده آمریکایی، شامل پدر، مادر و فرزندانی بود که حاصل اولین و تنها رابطه جنسی والدین خود بودند. این کودکان 73% کودکان این دوره را تشکیل میدادند که میزان آنها در دهه ۸۰ به 61% و در حال حاضر به 46% کاهش یافته است. لذا، بیش از نیمی از کودکان آمریکایی در خانوادههای تکوالد یا والدین ازدواجنکرده زندگی میکنند.
مطالعه دیگری نشان میدهد یکسوم کودکان آمریکایی در طول دوره سه ساله این مطالعه با یکی از حوادث طلاق، جدایی، ازدواج مجدد، یا مرگ در زندگی خانوادگی مواجه بودهاند. آمار دولتی نشان میدهد از میان مردانی که در دهه ۸۰ ازدواج کردهاند، تنها ۷۶٪ هنوز در همان ازدواج بهسر میبرند، میزانی که برای مردانی که در دهه ۵۰ ازدواج کردهاند، 88% بود.
تخمین زده میشود نزدیک به ۴۰٪ کودکان آمریکایی با رسیدن به ۱۲ سالگی، همخانگی مادر خود با مرد غیر از پدرشان را شاهد خواهند بود. یکچهارم کودکان کمتر از ۱۸ سال آمریکایی تنها با یک والد خود زندگی میکنند، رقمی که در دهه ۶۰، 9% و در ۲۰۰۰، 22% بود. 5% کودکان آمریکایی نیز بدون والدین و مثلاً با جد پدری یا مادری خود سر میکنند.
کودکان با نژاد آسیایی یا سفید به احتمال بیشتر، و کودکان دیگر اقلیتها به احتمال کمتری با هر دو والد در اولین ازدواجشان زندگی میکنند. این امر همچنین به سطح تحصیلات والدین نیز مربوط است، بهطوری که هرچه سطح تحصیلات والدین بالاتر است، تداوم زندگی زناشویی آنها نیز بیشتر است.
ازدواجهای مجدد و طلاق منجر به تشکیل خانوادههای «مخلوط» یعنی خانوادههای متشکل از یک یا چند عضو ناتنی و یا جد پدری یا مادری شده است. پدیده دیگر ناشی از فرزندآوری خارج از قاعده ازدواج، «بارداری چندسویه» بهمعنی نوع بارداری زنانی است که با بیش از یک مرد با یا بدون ازدواج در رابطه هستند. 20% زنان در شرف یائسگی و 28% زنان با 2 فرزند، در معرض بارداری دوسویه هستند. این پدیده در اقشار اقلیت قومی و نژادی مانند هیسپنیکها مرسومتر است.
(در همین زمینه: سیاستهای خانواده در آمریکا)
تمامی این شرایط در جامعه آمریکایی که روزگاری مهد حمایت از باورهای دینی در مقابل عرفیگرایی اروپایی بوده، عامل ایجاد سمنهایی در حمایت از نهاد سنتی خانواده شده است. سه جریان عمده در جامعه مدنی آمریکا حامی خانواده سنتی هستند: گروههای سنتگرا و محافظهکار با حمایت راست مسیحی، رهبران راست مسیحی لیبرالتر که خواستار اتحاد با راستگرایان دیگر فرقهها هستند، و گروههای راست مسیحی برای ایجاد تأثیر در فضای گستردهتر بینالمللی. دسته سوم، تداوم همان جریانی است که در گذشته سابقه فعالیت بینالمللی در قالب میسیونری، حمایت از اسراییل و مخالفت با نفوذ کمونیسم را در پرونده داشته است.
(در همین زمینه: پرونده "خانواده در جامعه جهانی")
این سمنها بهدلیل ابتنا بر باورهای مسیحی، نهاد خانواده را دارای ریشههایی در خلقت اولیه و لذا لایتغیر میدانند، نهادی که قرار است تنها و تنها متشکل از یک زن و یک مرد و با کارکرد تولیدنسل طبیعی از مسیر ازدواج باشد. این نهادها یک یا چند مورد از این اهداف را سرلوحه فعالیت خود قرار دادهاند: مخالفت با سقط جنین، همجنسگرایی، طلاق و هرگونه عامل مغایر با حفظ شرایط مساعد برای تداوم خانواده سنتی نظیر آموزش روابط جنسی به کودکان و یا پورنوگرافی.
به گزارش مهرخانه، سمنهای عمده آمریکایی حامی خانواده، خود سمنهای ریز و درشت دیگری با فعالیتهای در سطح محلی و ایالتی را پوشش داده و اتاقهای فکر، مراکز تحقیقاتی، و مراکز دانشگاهی برای خود دارند. در نهایت، اهمیت ویژه این سمنها، بهدلیل ثبت اکثر آنها در سازمان ملل و حمایتهای مالی گسترده راست مسیحی از آنها، تأثیری است که میتوانند بر فضای بینالمللی داشته باشند. این تأثیر میتواند بهطور مستقیم از طریق سرمایهگذاریهای مالی و آموزشی آنها در دیگر کشورها یا در نشستهای سازمان ملل، و یا بهطور غیرمستقیم از طریق ایجاد گفتمانهای حقوقی در رد یا حمایت از یک جریان مربوط به خانواده باشد. یکی از مهمترین جریانات از این دست، موج جدید «خانواده همجنسگرا» است که نزدیک به یک دهه است در برخی کشورهای غربی شروع شده است.
(در همین زمینه: تحولات مفهومی خانواده در جهان)
وقتی به تاریخ آمریکا نگاه میکنیم، این تحولات، در نظر بسیار دهشتناک میآیند. آمریکا بهدلیل تأکیدی که مذاهب کالوینیستی بر اهمیت تولید اقتصادی داشت، به نهاد خانواده -بهعنوان واحد تولیدی سنتی- بها میداد. در بسیاری ایالات، مجازاتهایی مانند شلاق برای روابط جنسی خارج از ازواج مقرر بود. لذا، این اقتصاد و تولید بود که عامل اهمیت خانواده بود، پس با تغییر سیستمهای تولید انبوه و تخصصیشدن تقسیم کار، خانواده نیز بهتدریج حرمت و قداست خود را از دست داد، بهخصوص که دیگر نیازی به کودکان در دنیای ماشینیشده کار نبود و نیازی به تشکیل خانواده برای تولید نسل و بقای جمعیتی احساس نمیشد. تعداد خانوادههای آمریکایی دارای 6 فرزند یا بیشتر، از نصف در ۱۷۹۰، به 20% در ۱۹۳۰ کاهش یافت.
«انقلاب جنسی» دهه ۱۹۶۰ با رواج مدهای لباس باز برای زنان، افزایش روابط جنسی آزاد و فرهنگ «قرار» میان دختران و پسران که در نتیجه شکلگیری فرهنگ مصرف و فرهنگ «فراغت» منبعث از کار شغلی زمانمند و با حقوق ثابت ایجاد شد و کاهش نظارت بر فرزندان، شباهت بیشتر زن و مرد را فراهم کرد که خود زمینهساز تغییرات اساسی در سبک زندگی خانوادگی شد.
یافتههای مؤسسه پیو (PEW) در سال ۲۰۱۵ نشاندهنده افزایش خانوادهها تکسرپرست، طلاق، ازدواج مجدد، و همخانگی در آمریکاست. در آمریکا چند دهه است که خانوادهها هرچه بیشتر هستهای میشوند. در حال حاضر، از هر ۱۰ کودک آمریکایی، ۴ کودک نامشروع هستند، یعنی خارج از عقد ازدواج نطفه آنها بسته شده و متولد میشوند. اینها کودکانی هستند که اغلب با مادر تکوالد خود و یا با ناپدری یا دوستپسر بعدی مادر خود زندگی میکنند. عباراتی مانند «زن پدرم»، «دوستپسر مادرم»، «پدر فرزندم» و از این قبیل، به همین دلیل در محاورههای روزمره آمریکاییها زیاد به گوش میخورند.
تا اوایل دهه ۶۰، الگوی غالب خانواده آمریکایی، شامل پدر، مادر و فرزندانی بود که حاصل اولین و تنها رابطه جنسی والدین خود بودند. این کودکان 73% کودکان این دوره را تشکیل میدادند که میزان آنها در دهه ۸۰ به 61% و در حال حاضر به 46% کاهش یافته است. لذا، بیش از نیمی از کودکان آمریکایی در خانوادههای تکوالد یا والدین ازدواجنکرده زندگی میکنند.
مطالعه دیگری نشان میدهد یکسوم کودکان آمریکایی در طول دوره سه ساله این مطالعه با یکی از حوادث طلاق، جدایی، ازدواج مجدد، یا مرگ در زندگی خانوادگی مواجه بودهاند. آمار دولتی نشان میدهد از میان مردانی که در دهه ۸۰ ازدواج کردهاند، تنها ۷۶٪ هنوز در همان ازدواج بهسر میبرند، میزانی که برای مردانی که در دهه ۵۰ ازدواج کردهاند، 88% بود.
تخمین زده میشود نزدیک به ۴۰٪ کودکان آمریکایی با رسیدن به ۱۲ سالگی، همخانگی مادر خود با مرد غیر از پدرشان را شاهد خواهند بود. یکچهارم کودکان کمتر از ۱۸ سال آمریکایی تنها با یک والد خود زندگی میکنند، رقمی که در دهه ۶۰، 9% و در ۲۰۰۰، 22% بود. 5% کودکان آمریکایی نیز بدون والدین و مثلاً با جد پدری یا مادری خود سر میکنند.
کودکان با نژاد آسیایی یا سفید به احتمال بیشتر، و کودکان دیگر اقلیتها به احتمال کمتری با هر دو والد در اولین ازدواجشان زندگی میکنند. این امر همچنین به سطح تحصیلات والدین نیز مربوط است، بهطوری که هرچه سطح تحصیلات والدین بالاتر است، تداوم زندگی زناشویی آنها نیز بیشتر است.
ازدواجهای مجدد و طلاق منجر به تشکیل خانوادههای «مخلوط» یعنی خانوادههای متشکل از یک یا چند عضو ناتنی و یا جد پدری یا مادری شده است. پدیده دیگر ناشی از فرزندآوری خارج از قاعده ازدواج، «بارداری چندسویه» بهمعنی نوع بارداری زنانی است که با بیش از یک مرد با یا بدون ازدواج در رابطه هستند. 20% زنان در شرف یائسگی و 28% زنان با 2 فرزند، در معرض بارداری دوسویه هستند. این پدیده در اقشار اقلیت قومی و نژادی مانند هیسپنیکها مرسومتر است.
(در همین زمینه: سیاستهای خانواده در آمریکا)
تمامی این شرایط در جامعه آمریکایی که روزگاری مهد حمایت از باورهای دینی در مقابل عرفیگرایی اروپایی بوده، عامل ایجاد سمنهایی در حمایت از نهاد سنتی خانواده شده است. سه جریان عمده در جامعه مدنی آمریکا حامی خانواده سنتی هستند: گروههای سنتگرا و محافظهکار با حمایت راست مسیحی، رهبران راست مسیحی لیبرالتر که خواستار اتحاد با راستگرایان دیگر فرقهها هستند، و گروههای راست مسیحی برای ایجاد تأثیر در فضای گستردهتر بینالمللی. دسته سوم، تداوم همان جریانی است که در گذشته سابقه فعالیت بینالمللی در قالب میسیونری، حمایت از اسراییل و مخالفت با نفوذ کمونیسم را در پرونده داشته است.
(در همین زمینه: پرونده "خانواده در جامعه جهانی")
این سمنها بهدلیل ابتنا بر باورهای مسیحی، نهاد خانواده را دارای ریشههایی در خلقت اولیه و لذا لایتغیر میدانند، نهادی که قرار است تنها و تنها متشکل از یک زن و یک مرد و با کارکرد تولیدنسل طبیعی از مسیر ازدواج باشد. این نهادها یک یا چند مورد از این اهداف را سرلوحه فعالیت خود قرار دادهاند: مخالفت با سقط جنین، همجنسگرایی، طلاق و هرگونه عامل مغایر با حفظ شرایط مساعد برای تداوم خانواده سنتی نظیر آموزش روابط جنسی به کودکان و یا پورنوگرافی.
به گزارش مهرخانه، سمنهای عمده آمریکایی حامی خانواده، خود سمنهای ریز و درشت دیگری با فعالیتهای در سطح محلی و ایالتی را پوشش داده و اتاقهای فکر، مراکز تحقیقاتی، و مراکز دانشگاهی برای خود دارند. در نهایت، اهمیت ویژه این سمنها، بهدلیل ثبت اکثر آنها در سازمان ملل و حمایتهای مالی گسترده راست مسیحی از آنها، تأثیری است که میتوانند بر فضای بینالمللی داشته باشند. این تأثیر میتواند بهطور مستقیم از طریق سرمایهگذاریهای مالی و آموزشی آنها در دیگر کشورها یا در نشستهای سازمان ملل، و یا بهطور غیرمستقیم از طریق ایجاد گفتمانهای حقوقی در رد یا حمایت از یک جریان مربوط به خانواده باشد. یکی از مهمترین جریانات از این دست، موج جدید «خانواده همجنسگرا» است که نزدیک به یک دهه است در برخی کشورهای غربی شروع شده است.
ارسال نظرات
غیرقابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۰
آخرین اخبار