خبرهای داغ:

شهیدی که برای رفتن به سوریه پدر و مادرش را به آیات قرآن ارجاع داد

شهید «جواد کاکه‌جانی» یکی از شهدای مدافع حرم و مظلوم سرزمین مجاهدت‌های خاموش کردستان است که در راستای دفاع از وطن در شب پرفضیلت قدر ماه رمضان سال 95 در درگیری با عناصر ضدانقلاب به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
کد خبر: ۹۰۲۵۲۰۸
|
۱۹ خرداد ۱۳۹۷ - ۱۰:۴۲

به گزارش سرویس بسیج جامعه زنان کشور خبرگزاری بسیج، سلام بر آنان که رفتند تا بمانند و نماندند تا بمیرند، چراکه شهیدان قبل از شهادت به شهود می‌رسند، شهیدان زندگان جاوید هستند، دست و دلم می‌لرزد، وقتی که صحبت از کسانی باشد که زر و زیور دنیا را نادیده می‌گیرند، عشق حقیقی را درک و مسیر رسیدن به معشوق را طی کرده و فکر سفر به ملکوت اعلا را در سر می‌پرورانند.

شهیدان با شناخت معرفت الهی به کمال مطلوب می‌رسند، با دل کندن از زمین آنچنان مشتاق پرواز خواهند بود که بی‌پروا زنجیرهای اسارت روح خود را پاره کرده و آزادانه در عرش به دنبال قرب الهی هستند.

شهیدان با غلبه بر نفس خویش، در کربلای درون خود پیروز میدان بوده و به جنگ با یزیدان زمان خویش به کارزار می‌روند، چراکه تمام هستی به انسان و حقیقت انسان به خدا ختم می‌شود و شهید کسی است که این استمرار را با جان و دل فهمیده است.

هر چه از شهید و شهادت بگویم بازهم زبان از وصف آن همه عشق و خلوص نیت قاصر است.

شهید جواد کاکه‌جانی یکی از شهدای مدافع حرم و مظلوم سرزمین مجاهدت‌های خاموش استان کردستان است که در راستای دفاع از وطن در منطقه کوهسالان شهرستان سروآباد در ششم تیرماه سال 95 در ماه مبارک رمضان و در شب پرفضیلت قدر در درگیری با عناصر ضدانقلاب به درجه رفیع شهادت نائل آمد و به آرزویش که نوشیدن شربت گوارای شهادت و وصال به معبود و همنشینی با سیدالشهدا بود، رسید.

خبرگزاری فارس بنا به وظیفه ذاتی خود در راستای معرفی شهدا و کمک به نهادینه‌شدن فرهنگ ایثار و شهادت و همچنین یادآوری رشادت‌ها و از جان‌گذشتگی‌های شهدا، با خانواده شهید «جواد کاکه‌جانی» مصاحبه‌هایی انجام داده‌ایم که در ادامه می‌خوانید. ‌

«مرضیه کوچکی» مادر شهید کاکه‌جانی: جواد از اینکه در سوریه شهید نشده بود، ناراحت بود

جواد تنها پسر خانواده در سال 1368 در روستای دلبران از توابع شهرستان قروه متولد شد، ما در سال 1373 به قروه آمدیم و همان جا ساکن شدیم، جواد دوران ابتدایی، متوسطه و دبیرستان را در قروه به اتمام رساند و در سال 1386 به سنندج نقل مکان کردیم.

او فردی ولایتمدار و انقلابی بود و همیشه آرزو داشت به کربلا سفر کند، در سال 1388 به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و گردان تکاور لشکر 22 بیت‌المقدس کردستان درآمد که به قول خودش روز سپاه در تقویم تاریخ ایران بهترین روز زندگی وی است.

جواد در سن 22 سالگی ازدواج کرد و ثمره ازدواج وی پسری به اسم محمدحسین است که هنگام شهادتش، محمدحسین پنج ماهه بود، این جانشین جواد و دل و جان من است، محمدحسین بوی جواد می‌دهد و جای خالی فرزندم را با وجود نوه‌ام سبکتر می‌توان تحمل کرد.

جواد سال 1394 بود که در راهپیمایی عظیم اربعین حسینی شرکت کرد و شب اربعین به منزل ما آمد، چون جواد با خانمش در خانه‌ای جداگانه زندگی می‌کرد، می‌دانستم می‌خواهد موضوع مهمی را مطرح کند، بعد از کمی صحبت، داستان سفر به سوریه را مطرح کرد و گفت که مادر از شما و پدر می‌خواهم جواب رد ندهید و ما را با نقل حدیثی از پیامبر اکرم(ص) ارجاع داد که فرمودند: سه گروه انبیا، علما و شهدا در قیامت شفاعتشان پذیرفته می‌شود، ناچاراً با دلی ناراضی من و پدرش موافقت کردیم. 

من از سوریه رفتن پسرم ناراضی بودم چون که عروسم حامله بود، نمی‌خواستم جواد وی را تنها بگذارد، اما کسی نمی‌توانست او را از تصمیم و خواسته‌اش منصرف کند.

جواد بعد از 45 روز از سفر سوریه برگشت، وی از شهید نشدنش در آنجا ناراحت بود، او در تمام عملیات‌هایش به دلیل لیاقت، شجاعت و دلیری‌اش مورد تقدیر قرار می‌گرفت و از طرف فرمانده لشکر 22 بیت‌المقدس سپاه مورد تشویق و در سال 1393 به عنوان بسیج نمونه لوح تقدیر دریافت کرد.

جواد در سن 26 سالگی مصادف با ولادت امام جواد به شهادت رسید، وی 12 روز به خانه نیامده بود شب قدر بود که در سروآباد هنگام درگیری با گروهک‌های ضدانقلاب شهید شد

آخرین باری که جواد به خانه آمد دست من را بوسید و گفت که مادر عزیزم باید برای سوریه رفتن من رضایت بدهی چون تا تو راضی نشوی دل من آرام نمی‌گیرد

گفتم جواد جان خانمت حامله است، او بیش از هر وقت دیگری به وجود تو احتیاج دارد، اما جواد گوشش به این حرفها بدهکار نبود، گفت، مادر جان بانو زینب آنجا تنهاست، من چگونه می‌توانم او را رها کنم، درخشش باورهای پاک و ملکوتی درون جواد هویدا بود.

جواد بعد از 45 روز به سلامت از سفر سوریه برگشت و پسرش محمدحسین به دنیا آمد، جواد برای جشن نیکوکاری هر ساله چند دست مانتو شلوار و مقداری لوازم‌التحریر برای کودکان محروم تهیه می‌کرد وسایل و اقلامی که خریداری کرده بود به مدارس محروم برد و میان دانش‌آموزان بی‌بضاعت تقسیم کرد.

روزی جواد به خانه آمد و گفت مادر شما را به سر مزار شهیدان گمنام می‌برم و باید به من قول بدهی اگر من شهید شدم در دلبران خاکسپاری شوم، هرچند مرگ فرزند و فقدانش مصیبت سخت و بزرگی است، اما رسیدن به مقام شهادت که آرزوی جواد بود نصیب هرکسی نمی‌شود و از این بابت باید قدردان و شاکر باشم.

فاطمه مخدومی همسر شهید جواد کاکه‌جانی: امیدوارم پسرم راه پدرش را ادامه دهد

جواد خیلی خانواده دوست و مهربان بود، او عاشق خانواده و پسرمان بود، 15 روز بعد از شهادت جواد پنجمین سالگرد ازدواجمان بود که جواد شهید شد.

من 8 ماهه باردار بودم با وجود فشار خون بالا دکتر از وارد آمدن استرس و اضطراب منعم کرد و در آن هنگام بود که جواد تصمیم گرفت به سوریه برود، هر کاری کردم نتوانستم مانع رفتش شوم، جواد گفت حضرت زینب(س) تنهاست و من هم راضی شدم و بدرقه‌اش کردم.

دوستان جواد از دلاوری‌ها و خودگذشتگی او نقل می‌کردند که بدون اطلاع هم‌رزمانش پوتین‌های آنان را واکس می‌زد، وی بسیج ویژه گردان تکاور بود.

شهید جواد عاشق محمدحسین پسرمان بود، وقتی از سر کار می‌آمد با بوسه‌هایش محمدحسین را از خواب بیدار می‌کرد و می‌گفت نمی‌دونم چرا دلم برای دیدن پسرم تنگ می‌شود و از بوسیدنش هیچ وقت سیر نمی‌شوم.

جواد دانشجوی دانشگاه علمی کاربردی بود، اما برای مأموریتی که به سروآباد رفت در درگیری با گروهک‌های ضدانقلاب عاشقانه دعوت حق را لبیک گفت.

شهادت مرگی انتخاب شده است، درخشانترین و ماندگارترین ستاره آسمان فرهنگ رهایی مشعل پرفروغ شهادت است که همه اینها را جواد به من یادآور می‌شد مثل اینکه مرا کم کم برای دوری‌اش آماده می‌کرد.

بارزترین سفارش همسرم برای بزرگ کردن محمدحسین تربیت پسرمان با الگوی حسینی بود، وی من را به رعایت حجاب و ادامه راه حضرت فاطمه زهرا(س) فرا می‌خواند.

جواد در روز ششم تیرماه در روزی که آسمان حال و هوای دیگری داشت هوا بسیار گرم و با زبان روزه سیل جمعیت نشان از عشق و دلدادگی مردان نیکوسرشت می‌داد، می‌دانستم که همسرم از هستی و بهار جوانی خود گذشت و با ایزد یکتا معامله کرد و قبل از شهادتش به مقام ایثار رسید، در چنین روزی پیکر پاک شهید جواد مورد استقبال گرم و عاشقانه مردم انقلابی و شهیدپرور دلبران قرار گرفت.

هر شهید پرچمی برای استقلال و شرف این ملت است و شهادت بالاترین پاداش و مزد فی سبیل‌الله و زیباترین زخم بر پیکر هستی و شهادت زیباترین غزلی است که از لب‌های سرخ حقیقت می‌تراود من به وجود شهید جواد افتخار می‌کنم و امیدوارم پسرم راه همسر شهیدم را ادامه دهد.

فاطمه خواهر شهید کاکهجانی: جواد، مدافع حرم و مدافع خانواده بود

برادرم موذن گردان تکاوران لشکر 22 بیت‌المقدس سپاه کردستان بود که دو روز قبل از شهادتش آخرین اذان را در مسجد سروآباد بر فراز مناره‌ها سر داد و در تاریخ ششم تیرماه سال 95 عاشقانه و خالصانه شربت شهادت را در درگیری با اشرار و عناصر ضدانقلاب نوشید و به درجه رفیع شهادت نایل شد.

جواد مدافع حرم، مدافع وطن تنها فرزند ذکور خانواده و برادر چهار خواهر بود، ادب و نزاکت وی در نحوه رفتار با ما ‌ستودنی بود.

اطاعت از ولایت فقیه، مبارزه با مستکبران و بخصوص استکبار جهانی به سرکردگی شیطان بزرگ آمریکای جهانخوار و صهیونیسم و مستضعفان جهان، حمایت از مظلومین و مستضعفان جهان، مبارزه با بی‌عدالتی و دوری از اشراف‌گرایی و تجمل‌پرستی، حفظ استقلال کشور در همه زمینه‌های فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و نظامی، توجه به دین و دین‌محوری در همه ابعاد زندگی، تلاش بی‌وقفه در توسعه و پیشرفت‌های علمی، اجرای قانون بدون کم و کاست حفظ ارزش‌های اسلامی و انقلابی از جمله حجاب، نماز و روزه از جمله سفارشات در وصیت‌نامه شهید کاکه‌جانی است. 

ملت ایران از ابتدای شروع نهضت حسینی و عاشورایی خود بیش از 220 هزار شهید تقدیم انقلاب کرده است، شهیدانی که زندگی و جوانی خود را فدای آرامش و آسایش ما کردند تا که ما آزادانه و در امنیت زندگی کنیم تا که پرچم اسلام سربلند و افراشته بماند که برادر من از جمله آن شهیدان والامقام است.

...............

کردستان از اول انقلاب تاکنون 5 هزار و 438 شهید بومی را تقدیم انقلاب اسلامی کرده است و اکنون هم درهای شهادت در این استان به روی بندگان مخلص خداوند همچون شهید جواد کاکه‌جانی باز است که عاشقانه و در راستای دفاع از این مرز و بوم جان خود را تقدیم می‌کنند.

روحش شاد و یادش گرامی

گزارش از فاطمه ملایی

 

ارسال نظرات