خبرهای داغ:
بازنشر/به مناسبت سالروز شهادت سید محمدابراهیم جنابان؛

حفظ حجاب مهم‌تر از بمب هواپیماهای دشمن است / ازدواج هم مانع شهادت او نشد

مادر شهید جنابان گفت: محمدابراهیم نسبت به رعایت حجاب توسط بانوان بسیار حساس بود و در دورانی که دشمن منطقه زندگی ما را بمباران کرد خطاب به زن برادرش می‌گوید:«اگر الان هم بمب بر سر ما بخورد اشکال ندارد مهم این است که حجاب شما حفظ شده باشد.»
کد خبر: ۸۷۰۴۰۹۰
|
۱۱ تير ۱۳۹۵ - ۱۹:۱۰
به گزارش خبرگزاری بسیج از قم، خانم سعادتمند در گفت‌و گو با خبرنگاران با اشاره به اینکه شهیدان با نثار جان خود به ما درس استقامت دادند، گفت: اگر امروز می‌توانم با افتخار در مورد فرزند شهیدم صحبت کنم به خاطر توصیه همیشگی وی به صبر و استقامت است؛ من مادر یک شهید و دو جانباز هستم و این افتخار من است که با استقامت، توانستم فرزندانم را برای جهاد در راه خدا تربیت کنم.

وی اضافه کرد: شهید جنابان از جمله همان سربازان داخل گهواره بود که امام خمینی(ره) درسال 1342 برای آغاز کردن نهضت خود به آن‌ها امید داشت، محمد ابراهیم قبل از پیروزی انقلاب با اینکه سن زیادی نداشت و دوران نوجوانی خود را سپری می‌کرد، با حضور در مساجد و مکان‌های مذهبی که کانون های مبارزه با شاه بودند، وارد موضوع‌های انقلابی شد؛ به شیوه‌ای که به دلیل شکستن عکس شاه در ایستگاه قطار دستگیر شد.

مادر شهید سید محمدابراهیم جنابان گفت: دوران بعد از انقلاب و سال‌های جنگ تحمیلی برای محمد ابراهیم که دلی عاشق داشت یک فرصت بود، او در زمان شهادت 23 سال داشت و حتی ازدواج هم نتوانست از شور و شوقش برای شهادت بکاهد.

وی بیان کرد: این شهید سرافراز در 22 مهر سال 1342 در شهر مقدس قم متولد شد و پس از سال‌ها مجاهدت در جبهه‌های نبرد و وجود جراحت‌های فراوان در تاریخ 10 تیر 1365 در منطقه مهران، ارتفاعات قلاویزان در عملیات کربلای یک، هنگامی که معاون فرمانده گردان امام سجاد(ع) بود به شهادت رسید و پیکر مطهر ایشان در گلزار شهدای علی ابن جعفر(ع) قم و در قطعه 10 ردیف 10 به خاک سپرده شد.

سعادتمند مطرح کرد: شهید جنابان پس از انقلاب در یک مغازه فرش فروشی کار می‌کرد که با آغاز جنگ دایی‌اش را به جای خود گذاشت و به جبهه رفت و به میزانی در جبهه خود را مشغول کرد که دیگر نتوانست به آن کار ادامه دهد، این مقدمه‌ای شد برای 6 سال حضور فعال در جنگ تحمیلی و طی این دوران کمتر به قم می‌آمد و ما خیلی نمی‌توانستیم او را ببینیم و دورانی هم که برای استراحت به خانه می‌آمد آرام و قرار نداشت زیرا بیشتر وقت خود را به کارهای جنگ می‌پرداخت و به پایگاه‌های بسیج سطح شهر سر می‌زد و به دنبال جذب نیرو برای جبهه‌ها بود.

وی عنوان کرد: از همان کودکی با وجود علاقه زیاد محمد ابراهیم به بازی های گروهی، مشخص بود که او از لحاظ فکری بیشتر از سن خود می فهمد، بعضی وقت ها عبایی را که پدرش با آن نماز می خواند، بر دوش می انداخت و برای من روضه خوانی می کرد. یک بار هم در مقابل فردی که می خواست از خانه همسایه مان دزدی کند ایستاد و اجازه نداد آن فرد، چمدان با ارزشی را به همراه خود ببرد. به همین خاطر همسایه ما گفته بود به آقا ابراهیم بگویید بیاید با هم به بازار برویم هر چه می خواهد برایش بخرم، اما شهید که طبع بالایی داشت، گفت نیازی به این کارها نیست، همان دعا برای من کافی است،پدرش به او گفت نترسیدی آن طرف به تو آسیب بزند، محمد ابراهیم جواب داد در دل گفتم یا جدا یا حسین(ع)، این کارهایش باعث شده بود، من و پدرش علاقه خاصی به او داشته باشیم.

سعادتمند افزود: با اینکه خود سید بود به سادات خیلی علاقه داشت و مدام به من توصیه می‌کرد، مادر به سادات خیلی احترام بگذار گاهی به شوخی می‌گفت من سیدم اگر مشکلی دارید نذرم کنید حل می‌شود، خیلی وقت‌ها هم این امر تحقق می‌یافت، اکنون پس از شهادتش من باور دارم شهدا زنده‌اند و هر شب قبل از خواب با عکس محمدابراهیم صحبت می‌کنم و از او می‌خواهم برای همه اقوام و آشنایان دعا کند.

این مادر شهید یادآور شد: محمد ابراهیم دوست داشت مثل دوستانش شهید شود و چیزی از جنازه او هم پیدا نشود، هر دفعه که از جبهه  بازمی‌گشت می‌گفت مادر تو راضی نیستی که من شهید نمی‌شوم به او گفتم به این شرط راضی می‌شوم که جنازه‌ات پیدا شود او هم قبول کرد و یک روز به من گفت مادر پیشانیم جای خمپاره 60 است و من را در گلزار شهدای علی بن جعفر قم دفن می‌کنند، همین طور هم شد.

وی به من گفته بود مادر به هیچ عنوان بی‌تابی نکن و صبور باش مثل مادر شهیدی که با وجود دادن دو شهید بسیار محکم در حرم حضرت معصومه(س) سخنرانی کرد، من هم سعی کردم طبق وصیت او عمل کنم، پس از آنکه برادرش به من گفت محمد ابراهیم به آرزویش رسیده است رو به آسمان کردم و گفتم خدایا این نعمتی بود که به من داده بودی خودت این قربانی را از من قبول کن بر سر جنازه‌اش هم همین جملات را گفتم و بی‌تابی نکردم.

سعادتمند ادامه داد: آن موقع ها رفتن به کربلا آرزوی همه بود، هر وقت شهید می خواست سوار قطار شود و به جبهه برود همراه او می رفتم و زمانی که سوار قطار می شد به او می گفتم ،امیدوارم بروی کربلا. یک بار هم داشتم از زیر قرآن ردش می کردم تا برود مکه، حج واجب ( در زمان جنگ با اینکه شهید جنابان تا آخر یک بسیجی ماند اما به خاطر توانمندی هایی که از خود نشان داده بود به سمت فرماندهی رسید و در همین رابطه مقامات بالاتر برای تشکر از زحمات ایشان او را به مکه فرستادند) به او گفتم مادر تو با وجود جوانی به حج می روی ،اما من نتوانستم و سعادت نداشتم، رو کرد به من و گفت مادر نماز شب بخوان ، حج می روی ، یک سال نشده بود که به حج رفتم البته آن زمان دیگر محمد ابراهیم شهید شده بود.

مادر شهید اظهار داشت: محمد ابراهیم نسبت به مسائل انقلاب و جنگ حساس بود، یک روز که مثل همیشه برای صله رحم و دیدن بچه ها رفته بود به خانه خواهرش دیده بود عکس بنی صدر روی دیوار است، کلی به خواهرش نصیحت کرده بود که مگر تو نمی دانی او خائن است و از کشور فرار کرده، خواهرش گفته بود من نمی دانستم، شهید در جواب گفته بود از این به بعد اخبار را دنبال کن. وقتی به او خبر دادن حاج اسماعیل، برادرش، جانباز شده گفت اون هم مثل همه، شما نگران نباش مادر جبهه همین است یا شهید می شوی یا جانباز. یک وقت به پدرش گفت شما هم مثل برادرانم بیا جبهه، حاج آقا در جواب گفته بود از من سنی گذشته و نمی توانم مثل شما ها سرحال بجنگم، به او گفته بود لازم نیست شما در عملیات ها شرکت کنی، شما بیا آنجا در آشپزخانه جبهه فعالیت کن. دوستانش می گویند همیشه می گفت ما آمده ایم تا دشمن را رسوا کنیم پس باید استراحت خود را کاهش دهیم و از امکانات که بیت المال است به بهترین نحو استفاده کنیم.

سعادتمند بیان کرد: شهید جنابان نسبت به رعایت نظافت، حتی در روزهای جنگ حساس بود، دوستانش به من گفتند یک روز در جبهه محمد ابراهیم دیده بود بسیجیان انار می‌خورند و پوست آن را زمین می‌ریزند ، او که این صحنه را می‌بیند، می‌گوید شما باید تمیز باشید پوست‌ها را در محل رها نکنید؛ شب‌ها بسیجیان می‌دیدند او به سنگرهای رزمندگان سر می‌زده و در نظافت محیط به آن‌ها کمک می‌کرده است.

مادر شهید جنابان خاطرنشان کرد: او نسبت به رعایت حجاب اسلامی توسط بانوان بسیار حساس بود و در دورانی که هواپیمای جنگی دشمن منطقه زندگی ما را بمباران کرد زن برادرش بسیار می‌ترسد و محمدابراهیم به او می‌گوید:« ترس ندارد، اگر الان هم بمب بر سر ما بخورد اشکال ندارد مهم این است که حجاب شما حفظ شده باشد.»

گزیده‌ای از وصیت نامه شهید سید محمدابراهیم جنابان؛
«به نام خداوند بخشنده مهربان که بر ما منت نهاد و به ما جان و عقل داد، شهادت می‌دهم بر وحدانیت خداوند تبارک و تعالی و بر پیامبران و آخرین نبی او محمد(ص) و بر ائمه اطهار(ع).
کوتاه وصیت می‌کنم اگر چنان چه خداوند تبارک و تعالی بر حقیر منت نهاد و توفیق شهادت نصیبم شد، در قم به خاکم بسپارید و به هیچ عنوان راضی نیستم برایم گریه و زاری کنید، یا ناراحت شوید، بلکه برای حضرت حسین بن علی(ع) و هزاران یار با وفا و با اخلاص او که در جبهه‌ها مظلومانه شهید می‌شوند، بگریید.

اگر شهید شدم، افتخار کنید و سرتان را بالا بگیرید و چهره‌ای بشاش داشته باشید، نه حالتی که در روحیه برادران و خواهرانم اثر منفی داشته باشد و نیز اسمم را بر کوچکترین چیزی مگذارید و اگر مجلس ترحیم گرفتید، بسیار بسیار ساده برپا کنید؛ از همه شما التماس دعا دارم و امیدوارم از دستم راضی باشید.»


ارسال نظرات