حجت‎‌الاسلام دانشمند :

از «زنده باد خروس» تا شایعه ممنوع التصویری/ فیلمبردار شخصی دارم/ نگذاشتند سبک ابداعی‌ام را اجرا کنم

بسیج مداحان: حجت‌الاسلام مهدی دانشمند، از سخنرانان و منبری‌های مطرح کشوری، در گفت‌وگویی صریح و متفاوت به شایعاتی که پیرامون وی مطرح است پاسخ داد.
کد خبر: ۸۷۶۹۲۵۳
|
۰۸ آبان ۱۳۹۵ - ۱۴:۰۹
حجت‌الاسلام مهدی دانشمند، از سخنرانان و منبری‌های مطرح کشوری، در گفت‌وگویی صریح و متفاوت به شایعاتی که پیرامون وی مطرح است پاسخ داد که مشروح این مصاحبه را در ادامه می‌خوانید. متولد چه سالی هستید؟ یازدهم مهر ماه  سال 1347. چه شد که طلبه شدید و لباس پیامبر اکرم (ص) را بر تن کردید؟ از کودکی به لباس و وعظ و خطابه علاقه داشتم. من 4 ساله بودم که پدرم به دلیل مشغله کاری و نرسیدن به شرکت در مجالس وعظ، من را به منبر آیت‌الله سید احمدی اصفهانی می‌فرستاد و مامور می‌کرد که بروم و هر چه که شیخ گفت را برای پدرم بیان کنم. جانباز راه منبر هستم! ضمن اینکه بنده جانباز راه منبر هم هستم (باخنده). همیشه برای تمرین سخنرانی بر روی رخت خواب‌هایی که مادرم در گوشه اتاق می‌گذاشتند می‌رفتم. با چادر مشکی مادرم یک عمامه‌ درست می‌کردم. شبی در حال سخنرانی برای پدر و پدربزرگم بودم که از شدت تکان خوردن زیاد، از بالا به پایین افتادم. تراشی در کنار پدرم بود که دو شاخه آن به داخل چانه‌ام فرو رفت و هنوز هم جای آن هست. زمانی که انقلاب شد 11 سال داشتم. من مسسئول انجمن اسلامی بودم. ما یک معلم ریاضی و دینی داشتم که واقعا اسوه بودند و باعث شدند تا به دروس و منش حوزوی علاقه‌مند شوم. آن‌ها به من پیشنهاد دادند که به حوزه بروم چرا که در مراسم‌های صبحگاه نیز سخنرانی می‌کردم و حتی تئاتر هم کار کردم. سخنرانی کار سختی است اما سخت‌تر از آن خنداندن مردم در هنگام سخنرانی است. به عقیده من گریاندن مردم کار دشواری نیست اما خنداندن سخت است. در یک زندان سخنرانی می‌کردم که همه می‌خندیدند و ناگهان دیدم که مدیر زندان در حال پاک کردن اشک‌هایش است. به من گفت می‌دانی چرا گریه می‌کردم؟ چند اعدامی دیدم که در حال خندیدن بودند و برای آن‌ها گریه کردم. البته خنده هم باید براساس مطالب دینی باشد. مقام معظم رهبری هم فرمودند که «خنداندن با لودگی فرق دارد». چیزی که در نظر عامه مردم شکل گرفته این اسست که روحانیون باید جذبه داشته باشند و کمتر بخندند. نظر شما در این باره چیست؟ قبول ندارم. ما حتی باید بدانیم جدیدترین فیلمی که برای جوانان منتشر شده در ارتباط با چه موضوعی است تا بتوانیم آن‌ها را جذب کنیم. آخرین فیلمی که دیده‌اید چه بوده است؟ تام و جری. خیلی به شخصیت آن موش علاقه دارم. جوانان در رفیق‌بازی محشرند. اگر جوانی بفهمد شخصی واقعا و از صمیم قلب دوستش دارد برای او همه کاری می‌کند و سن برایش مهم نیست. در بین این جوانان حتی لات‌هایی وجود دارند که مرامشان گاهی از خیلی از جوانان مومن هم بیشتر است. شما اصفهانی هستید ولی جالب است که لهجه ندارید. من سعی کرده‌ام که لهجه نداشته باشم. اگر قرار بر این است که سخنرانی کشوری شود نباید لهجه خاصی داشته باشد. در اصفهان هم بدون لهجه صحبت می‌کنم. من درسم خیلی خوب بود اما در دوران دبیرستان به قدری به فکر حوزوی شدن بودم که در امتحانات 8 درس را تجدید آوردم. حتی وقتی به حوزه رفتم مسئول آن جا به من گفت باید ثابت کنی که درس و هوشت خوب است و من هم خواندم و قبول شدم. همیشه به دنبال اساتید می‌گشتم و خواستار ارتباط با ایشان بودم. وقتی پدرم فوت کردند 40 روز پیراهن مشکی پوشیدم اما وقتی استادم فوت کردند 3 سال مشکی پوشیدم و حتی در بیمارستان هم بستری شدم. اساتید من آقایان سیداحمد فقیهی امامی و سیدحسن فقیهی امامی بودند. آن‌ها بی‌نظیر بودند و هیچ ریگی به کفش‌شان نبود. حتی شوخی‌های آن‌ها برای ما درس داشت. یک روز ساعت 17 بعدازظهر تابستان که خیلی گرم بود من در موسسه‌ای که رو به روی منزل استادم بود، برنامه داشتم. بعد از اتمام سخنرانی در حال خارج شدن بودم که دیدم پیرمردی می‌خواهد زنگ استادمان را بزند، سریع پریدم و دستش را گرفتم و گفتم این موقع ظهر چه کار داری؟ گفت سوالی دارم و گفتم از من بپرسید چرا که شاگرد ایشان هستم. گفت: نه باید از خودش بپرسم. گفتم پس باید تا ساعت 18 صبر کنی چون استاد خواب است. خلاصه در کش و قوس بودیم که آن پیرمرد ناگهان زنگ را زد. استاد ما بیرون آمدند و من را هم کارد می‌زدید خونم درنمی‌آمد. آن پیرمرد در کمال تعجب از استاد ما پرسید که بشمار و ببین تسبیح من چندتاست؟! استاد ما هم شمارش کرد و گفت که صدتاست. من به استاد گفتم شما داخل بروید و من هم می‌آیم. استاد ما که ماجرا را فهمیده بود به من گفت: به جدم قسم اگر بفهمم چیزی به او گفته‌ای ناراحت می‌شوم. باور کنید اگر استاد آن حرف را نمی‌زد آن پیرمرد را می‌زدم. استاد آن روز درسی به من داد و فرمود «اگر می‌خواهی درخدمت مردم باشی باید همه را با هم بپذیری». در زمانی که هنوز گوشی‌های هوشمند و فضاهای مجازی مطرح نشده بودند، بلوتوثی با عنوان «زنده باد خروس» دست به دست می‌چرخید. از آن زمان برایمان بگویید. البته من یک «زنده باد الاغ» هم دارم (باخنده). پنج شب در سبزوار منبر می‌رفتم. در آن زمان قرار بود که مردم به عده‌ای زندانی کمک کنند و گلریزان کنند. شب مبعث بود. موضوع سخنرانی هم «از ماست که برماست» بود و باید برای زندانیان صحبت می‌کردم. بعد از پخش این بلوتوث، شما خیلی مطرح شدید. این چهره و مطرح شدن برای شما چه محدودیت‌ها و چه مسئولیت‌هایی ایجاد کرد؟  ببینید نه تنها سخنرانان، بلکه هنرمندان نیز از سرمایه‌های این مملکت هستند. به عنوان مثال من اگر بخواهم به آقای مهران مدیری مدرک معادل حوزوی بدهم، به ایشان اجتهاد می‌دهم. مردم نیز باید شرایط هنرمندان را درک کنند و به آن‌ها احترام  بگذارند. به عنوان مثال جوانی را دیدم که وقتی به آقای حمید لولایی رسید ادای ایشان را درآورد. حتی خیلی از اوقات به بنده می‌رسند و می‌گویند «زنده باد خروس». ایرادی ندارد اما این حرکات معرفت طرف را نشان می‌دهد. من بعد از آن ماجرا به مدت 10 سال مزاح در منبر را تعطیل کردم چرا که دیدم شخصیت هنری من در حال آسیب دیدن است. من قرار بود که سبک جدیدی را با مطالب دینی‌ام در کشور وارد کنم و این هنر را خداوند به من داده بود اما همین مردم باعث شدند که من این کار را نکنم. مردم از سخنران توقع دارند طوری حرف بزند که خسته نشوند. می‌توان روی منبر طوری حرف زد که لودگی در کار نباشد اما متاسفانه نگذاشتند اما من در حال تربیت شاگردانی با سبک خودم هستم. ما حق نداریم مردم را غم خودمان شریک کنیم. ایمان یعنی شادی‌هایت را به مردم نشان بده. در برهه‌ای دیدم که با سخنرانی بنده مثل یک تکه گوشت قربانی برخورد می‌کنند. من هم که دیدم این طوری است، از جیب خودم 20 میلیون تومان هزینه کردم و دو دوربین گرفتم تا جلساتم را ضبط کنند. حتی در هر جایی که می‌روم فیلمبردار شخصی خود را همراه می‌برم. فیلم‌های جلسات خودم را ضبط می‌کنم اما پخش نمی‌کنم چرا که عده‌ای سودجو برای فروش سی‌دی‌هایشان دست به هر جنایتی می‌زنند. تکلیف جوانانی که می‌خواهند سخنرانی‌های شما را داشته باشند چه می‌شود؟ البته سی‌دی‌ها را در سطح همان استان و همان جلسه پخش می‌کنیم اما به مراکز فروش نمی‌دهیم. برای نسل جوان چه کردید؟ ما جزوه‌ای داریم که شامل 135 تکنیک خطابه است. از زمانی که بانی جلسه با شما تماس می‌گیرد باید مواردی را رعایت کنید که در این جزوه آمده است. من معتقدم که اگر کسی تماس گرفت نوبت همان است اما متاسفانه بعضی از مداحان جوان و بدون استاد یک هیئت را به خاطر هیئتی دیگر در آب نمک نگه می‌دارند که بنده این کار را شرک می‌دانم. عمل به وصیت زیبا و دشوار پدر! تا کنون نشده هیئتی را به خاطر هیئتی دیگر لغو کنم. فقط بعضی مواقع نرفتم که آن هم در بیمارستان بستری بوده‌ام. پدرم به من وصیت کردند که حتی اگر من از دنیا رفتم هم منبرت را برای من لغو نکن. پدر بنده در دهه دوم محرم از دنیا رفتند و شام غریبان ایشان سه جا منبر داشتم. حتی بانی‌های جلسه اصرار می‌کردند که نروم اما می‌گفتم که این بهترین کار برای شادی روح پدرم است. جای شما در رسانه ملی خالی است. ممنوع التصویر هستید؟ نمی‌دانم. یعنی پیگری نمی‌کنم که بدانم. خیلی از هنرمندان هستند که شان خود را حفظ نمی‌کنند. من در پشت صحنه‌ها دیده‌ام که بازیگران خانم در حال آوازخوانی هستند. چرا باید برنامه‌های فرهنگی ما را کسانی اجرا کنند که خودشان مشکل خانوادگی و فرهنگی دارند؟ اهل پاکت گرفتن هم هستید؟ اگر بدهند بله می‌گیرم. خیلی از مواقع هم شده که مبلغی نداده‌اند. ناراحت نشده‌اید؟ شده‌ام ولی برای سال‌های بعد قول نداده‌ام. برداشت شخصی خود نسبت به اسامی زیر را در قالب چند کلمه بفرمایید. حضرت آیت‌الله ناصری: استاد ماست. به شیرینی باقلوا. حاج حسن خلج: ادب. خیلی ایشان مودب هستند. من یک بار در یزد برای خانه مداحان در ارتباط با مداحان سخنرانی کردم. در آن جا از ارزش مداحی گفتم و مقام مداحان را تشریح کردم. در آن جا از چند مداح معروف نام بردم و تشویق کردم. من در آن جا به برخی از اشعار ایراد گرفتم که عده‌ای بی‌انصاف فیلم را کامل پخش نکردند و باعث ناراحتی عده‌ای از مداحان از جمله حاج منصور ارضی شدند. ایشان ظاهرا از دست من ناراحت شده بودند و حتی در نجف می‌خواستم برایشان توضیح بدهم که حالشان مساعد نبود. زیباترین حرکت را حاج حسن خلج انجام دادند. ایشان نامه‌ای به بنده نوشتند و من در آن نامه چیزی جز ادب، احترام و رعایت اخلاق ندیدم که من بعدا به دفترشان رفتم و از حاج حسن تشکر کردم.  سیدمجید بنی‌فاطمه: از دوستان خوب و صمیمی بنده هستند. ایشان جمیع صفات یک مداح را دارد. اگر کسی بخواهد جمع  مداحان موفق را ببیند، باید به روی سیدمجید بنی‌فاطمه نظاره کند. جواد مقدم: خیلی خوب می‌خواند و از دوستان من است. جوانان  بسیار زیادی را جذب کرده است. من اگر جای مسئولان فرهنگی بودم به مداحانی چون آقایان مقدم، سیب‌سرخی، هلالی، علیمی و بنی‌فاطمه به خاطر جذب جوانان مدال تقدیم می‌کردم. حمید علیمی: مرید ایشان بوده و هستم. 
انتهای پیام/


ارسال نظرات