خبرهای داغ:
حضرت زینب (س) در شعر شاعران قم

زینب(س) هزار بار خودش هم شهید شد...

سالروز وفات حضرت عقیله بنی‌هاشم (س)، روز حُزن خاندان اهل بیت (ع) و مرور روضه منظوم شاعران آیینی و از جمله شاعران قم است.
کد خبر: ۸۸۴۶۶۵۶
|
۲۴ فروردين ۱۳۹۶ - ۱۳:۱۴
زینب(س) هزار بار خودش هم شهید شد...
به گزارش خبرگزاری بسیج از قم، پانزدهمین روز از ماه رجب، سالروز وفات شهادت گونه قله صبر و استقامت، حضرت زینب کبری (س) است، روزی که در شعر شاعران آیینی قم هم متجلی است.

محمدعلی مجاهدی یکی از همین شاعران دیار کریمه اهل بیت (س) است که در بخشی از شعر خود، خاطرات غم و اندوه آن بانو را در طول زندگی اینچنین به تصویر می‌کشد:

زینب ای شیرازه اُمّ الکتاب

ای به کام تو، زبان بوتراب

از بیانت سر به سر توفان خشم

نوح می‌دوزد به توفان تو چشم

بازگو ای جان شیرین علی

داستان درد دیرین علی

از همان نخلی که از پای اوفتاد

خون پاکش نخل دین را آب داد

راز دل را با زبان آه گفت 

دردهایش را به گوش چاه گفت

بازگو با ما زِ درد فاطمه

ز اشک گرم و آه سرد فاطمه

بازگو آن شب علی چون می‌گریست

در فراق فاطمه خون می‌گریست

از بهار و از خزان او بگو

از مزار بی نشان او بگو

گو به ما از مجتبی، ابن علی

دردهای آن ولیّ بن ولی

از همان تشتی که پُر خون شد ازو

دامن افلاک گلگون شد ازو

زینب ای شمع تمام افروخته

یادگار خیمه‌های سوخته

بازگو از کربلای دردها

قصه نامردها و مردها

بازگو از باغ‌های سوخته

نخل‌های سر به سر افروخته

بازگو از کام خشک مشک‌ها

گریه‌ها و ناله‌ها و اشکها

و این هم بخشی از شعر محسن کاویانی که از زبان آن حضرت و خطاب به حضرت مادر، فاطمه زهرا (س) چنین سروده است:

قسمت این بود که من همدم بابا باشم

بعد از این مثل خودت امّ ابیها باشم

بعد از این داغ که آتش به همه عالم زد

من خودم شانه به موهای خودم خواهم زد

رفتی و مبدأ غم را به دلم آوردی

با همه کودکی ام خوب بزرگم کردی

می‌روم در دل آتش، به خدا باکی نیست

راستی مادر من، چادر من خاکی نیست؟

آتش از داغ غمت سوخته، بی تاب شده

از خجالت زدگی خاک رهت آب شده

آب گفتم چقدر حرف به ذهنم آمد

یک کفن باز از این چند کفن کم آمد

غم نباید به گُل فاطمه غالب بشود

مانده تا زینب تو امّ مصائب بشود

با همه دختری ام مردتر از مردانم

تا ابد پای حسین بن علی می‌مانم

شهر در سیطره شومِ شبی تاریک است

باید آماده شَوَم روز دهم نزدیک است

اما سید حمیدرضا برقعی هم در رثای آن بانو، سروده‌ای تقدیم کرده است:

نسیمی آشنا از سوی گیسوی تو می‌آید

نفس‌هایم گواهی می‌دهد بوی تو می‌آید

شکوه تو زمین را با قیامت آشنا کرد

و رقص باد با گیسوی تو محشر به پا کرد

زمین را غرق در خون خدا کردی؛ خبر داری؟

تو اسرار خدا را بر ملا کردی؛ خبر داری؟

جهان را زیر و رو کرده ست گیسوی پریشانت

از این عالم چه می‌خواهی؛ همه عالم به قربانت

مرا از فیض رستاخیز چشمانت نکن محروم

جهان را جان بده؛ پلکی بزن؛ یا حیُّ یا قیوم

خبر دارم که سر از دیر نصرانی در آوردی

و عیسی را به آیین مسلمانی در آوردی

خبر دارم چه راهی را بر اوج نیزه طی کردی

از آن وقتی که اسب شوق را مردانه هی کردی

تو می‌رفتی و می‌دیدم که چشمم تیره شد کم کم

به صحرایی سراسر از تو خالی خیره شد کم کم

تو را تا لحظه آخر نگاه من صدا می‌زد

چراغی شعله شعله زیر باران دست و پا می‌زد

حدود ساعت سه جان من می‌رفت آهسته

برای غرق در دریا شدن می‌رفت آهسته

بخوان آهسته از این جا به بعد ماجرا با من

خیالت جمع ای دریای غیرت خیمه‌ها با من

تمام راه برپا داشتم بزم عزا در خود

ولی از پا نیفتادم؛ شکستم بی صدا در خود

شکستم بی صدا در خود که باید بی تو برگردم

قدم خم شد و لیکن خم به ابرویم نیاوردم

نسیمی آشنا از سوی گیسوی تو می‌آید

نفسهایم گواهی می‌دهد بوی تو می‌آید.

اکنون دو رباعی از سید حبیب نظاری را در رثای آن بانوی صبر و استقامت، به تماشا می‌نشینیم:

چه یکدست و مرتب بود باران

دلی از غم لبالب بود باران

رها، یکریز، با احساس، انگار

دو قطره اشک زینب بود باران

***

به یاد سرپناه خود بیفتد

کنار خیمه‌گاه خود بیفتد

متاب ای ماه بر دستان زینب

مبادا یاد ماه خود بیفتد

حامد حجتی هم از دیگر شاعران شهر مقدس قم است که برای عقیله بنی‌هاشم (س) و از زبان خود آن حضرت، شعر دارد:

گاهی دلم برای حرم شور می‌زند

دست خودم که نیست؛ دلم شور می‌زند

در این سکوت تشنه شب‌های کاروان

دریایی از تلاطم غم شور می‌زند

شیرین زبان قافله خاموش و ساکت است

انگار قلب دخترکم شور می‌زند

یک کاروان اسیر به دنبال رأس تو

با پای خار رفته قدم شور می‌زند

قرآن بخوان که خواهرت از حال رفته است

قرآن بخوان که نون و قلم شور می‌زند

تو ایستاده ای به بلندای نیزه‌ها

خواهر دلش برای تو هم  شور می‌زند

شیرین به من نگاه نکن این قدر که من

انگار چشم‌های ترم شور می‌زند

باز این چه شورشی ست که در قلب خواهر است

بر چوبه کجاوه سرم شور می‌زند

مداحِ پیرِ روضه ما سینه می‌زند

بیرق عزا گرفته؛ عَلَم شور می‌زند

یکی از اشعار "میثم" هم از خداحافظی و وداع حضرت زینب (س) با دنیا حکایت دارد:

 

بود آخرین لحظه ی عمر من

اَلا شام غم با تو گویم سخن

چه خوش بود آیین غمخواری ات 

ز آل علی میهمان داری ات

دگر جانم از غصه بر لب رسید

گذشت آنچه از تو به زینب رسید

خداحافظ ای شهر آزارها

خداحافظ ای کوی و بازارها

خداحافظ ای شاهد جنگ‌ها

خداحافظ ای بارش سنگ‌ها

خداحافظ ای شهر رنج و بلا

خداحافظ ای چوب و تشت طلا

خداحافظ ای قصه ی بزم مِی

خداحافظ ای رأس بالای نی

خداحافظ ای شهر دشنام‌ها

خداحافظ ای کوچه‌ها، بام‌ها

خداحافظ ای سنگ خون و جبین

خداحافظ ای سیّد الساجدین

خداحافظ ای رنج‌ها، دردها

خداحافظ ای خاک‌ها، گردها

خداحافظ ای ناقه بی جهاز

خداحافظ ای اختران حجاز

خداحافظ ای خاک ویران سرا

خداحافظ ای آل خیر الوَرا

او در بخشی از شعر دیگر خود هم آن بانوی آسمانی را اینگونه معرفی می‌کند:

زینب اگر نبود، شجاعت به گور بود 
زینب اگر نبود، شهامت روان نداشت

زینب اگر نبود، وفا سرشکسته بود 
زینب اگر نبود، تن عشق جان نداشت

زینب اگر کمر به اسارت نبسته بود 
آزادی این چنین، شرف جاودان نداشت

زینب اگر نبود پس از کشتن حسین
گلدسته صفا به صدای اذان نداشت

"میثم" هماره تا که به لب داشت صحبتی
حرفی به جز مناقب این خاندان نداشت.

و پایان بخش این گفتار هم، بخشی از شعر سید احمد علوی خواهد بود که در آن، از هزار بار شهید شدن آن حضرت سخن به میان رفته است: 
این زن که از برابر طوفان گذشته بود
عمرش کنار حضرت باران گذشته بود
      
صبرش امان حوصله‌ها را بریده بود
وقتی که از حوالی میدان گذشته بود
       
باران اشک بود و عطش شعله می‌کشید
آب از سر تمام بیابان گذشته بود
       
آتش، گرفته بود و سر از پا نمی شناخت
از خیمه‌های بی سر و سامان گذشته بود

یک لحظه از ارادت خود دست برنداشت
عمرش تمام بر سر پیمان گذشته بود
       
زینب هزار بار خودش هم شهید شد
از بس که از کنار شهیدان گذشته بود
       
بر صفحه‌های سُرخ مَقاتل نوشته‌اند
این زن هزار مرتبه از جان گذشته بود
صفا صالح پور

ارسال نظرات