همه با اشتیاق چشم به راه آمدن حضرت خورشید ،چشم دوخته بودیم.
ناگهان اشک و لبخند با شمیم صلوات آمیخت و حضرت آقا از راه رسید. من هم که گوش به زنگ در صف سوم نشسته بودم با عجله خود را به جلو رساندم.حبیب رزمجویى و مرتضى امیرى اسفندقه هم کمکم کردند. خود را در فضاى تبسم شیرین آقا دیدم. علیرضا قزوه شروع کرد به معرفى بنده که شاعر بسیار فعال است و قصیده را هم بسیار قوى مى گوید که آقا فرمودند: مى شناسم آقاى انصارى نژاد را، شعرهای ایشان بسیار خوب است.
سه مجموعه شعر تازه‌ام را تقدیم کردم، آقا تورقى کردند و فرمودند: چقدر خوب، حتما خواهم خواند.
محافظ هاى ایشان هم مکرر بر کتف من مى‌زدند که کوتاه کنم.
شاعر و مداح باصفاى اهل بیت، دکتر محمدمهدى عبدالهى هم رباعیاتى براى حضرت آقا خواندند در مورد حملات تروریستى داعش که اخیرا منجر به شهادت جمعى از هموطنان روزه دارمان گردید که با تحسین و آفرین مقام معظم رهبرى مواجه شد.
شاعران یکى پس از دیگرى آمدند و کتاب هاى تازه را به محضر حضرت دوست پیشکش کردند و چه لحظه هاى باشکوه و خاطره انگیزى رقم خورد.
به سالن رفتیم ،بعد از تلاوت قرآن ،علیرضا قزوه بلافاصله شعرخوانى را با غزل مشهور خود آغاز کرد، اول سلام و بعد سلام و سپس سلام...
به بسیارى از استان هاى کشور در آن غزل اشاره کرده بود ،آقا به شوخى گفتند در این غزل اسمى از مشهد نیست؟
وقتى مصرع پایانى غزل را خواند " وقتى سلام، رکن نماز است والسلام"
دوستى از پشت خطاب به بنده گفت: حاج آقا سلام ، رکن نماز نیست.
دوستى دیگر هم گفت؛شاید در نماز استاد قزوه باشد.
استاد کیومرث عباس قصرى غزلى زیبا و شهیدانه خواند در پایان غزل اشاره اى کرد به شهادت قسمت قصرى نشد...
آقا فرمود:هنوز دیر نشده...تا داعش هست!
استاد گرمارودى در قصیده اى از ظلم به شیعیان گفت،آقا به طنز گفتند البته شیعیان هم بیکار نیستند!
همینطور یکى پس از دیگرى شعرخوانى ها پایان یافت.
