خبرهای داغ:
یادبود یکی از فرماندهان لشکر ۱۷

شهید غلامپور مرد روز‌های سخت نبرد

اکبر غلامپور به اذعان همرزمانش، مرد روز‌های دشوار و مأموریت‌های سخت بود تا آنجا که به استقبال مأموریت‌های سخت می‌شتافت و از فرماندهان ارشد می‌خواست تا این مأموریت‌ها را به او بسپارند.
کد خبر: ۹۰۰۰۸۶۶
|
۲۶ اسفند ۱۳۹۶ - ۰۱:۳۵
شهید غلامپور مرد روز‌های سخت نبرد
به گزارش خبرگزاری بسیج از قم، شاید این نکته کمتر گفته شده است که بسیاری از فرماندهان دفاع مقدس، در عین اینکه اقتدار و جدیت خود را داشتند، اما در مواقع لازم هم با شوخی و بذله گویی خود، روحیه شادابی برای رزمندگان اسلام مهیا می‌کردند.

یکی از این فرماندهان و سرداران لشکر هفده علی بن ابی طالب (ع) قم، شهید اکبر غلامپور است که یکی از همرزمانش درباره شوخ طبعی او خاطره شیرینی دارد:

"در عملیات محرم موقعی که ما در جاده آسفالت برای اجرای عملیات مستقر شده بودیم، بی سیم چی گردان ایشان را صدا کرد.

رمزِ اکبر در بی‌سیم، "کله گنده" بود. بی سیم چی در همان حالتِ محاوره‌ای خودش، بدون اینکه متوجه شود طرف صحبتش فرمانده گردان است، با رمز "کلّه گنده" ایشان را صدا کرد و گفت:

کله گنده با شما کار دارند!

اکبر هم با خنده بی سیم را از دستش گرفت و گفت:

کله گنده خودتی!

بچه‌ها همه زدند زیر خنده. "

اکبر در بهمن ماه سال ۱۳۴۱ هجری شمسی در قم به دنیا آمد.

او در ایام نوجوانی در راهپیمایی‌های مردم انقلابی قم شرکت می‌کرد و در عین حال، به پخش اعلامیه‌ها و نوار‌های حضرت امام هم مبادرت می‌ورزید.

اکبر دوازده سال بیشتر نداشت که در ایام محرم، خودش هیئت دست و پا می‌کرد، یک چهار دیواری درست کرده و دور تا دورش پارچه مشکی زده بود؛ منبری دعوت می‌کرد و بچه‌های هم سن و سال خودش را به آنجا فرا می‌خواند تا در ده شب اول محرم، مراسم روضه خوانی، سینه زنی و ذکر مصیبت برپا باشد، حتی در برخی از روز‌های محرم هم، دسته راه می‌انداخت تا نوجوانان و جوانان حسینی در قالب دسته عزاداری و برای عرض تسلیت، به حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه (س) مُشرّف شوند و به عزاداری بپردازند.

او دوره متوسطه را در دبیرستان صدوق و در رشته علوم انسانی آغاز کرد مقطعی که به دلیل آغاز جنگ، نیمه کاره ماند و به پایان نرسید.

اکبر از همان روز‌های نخست جنگ، شمّ فرماندهی و مدیریت خود را نشان داد، به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست و در همان ماه‌های نخست، معاون گردان امام حسن (ع) لشکر هفده علی بن ابیطالب (ع) قم شد. شب نخست عملیات محرم بود که فرمانده گردان یعنی سردار علیمردانی به شهادت رسید و اکبر به جای او، فرماندهی گردان را بر عهده گرفت، البته او هم در همان عملیات مجروح شد، اما حاضر نشد به پشت جبهه منتقل شود.

اکبر در آن ایام تلاش داشت تا همزمان با حضور در جبهه، رسیدگی به والدین خود را هم فراموش نکند، این بود که مرتب به آنان سر می‌زد و حتی از ۲۲۰۰ تومان حقوق خود، هزار تومان را به پدر و هزار تومان را به مادر می‌داد و تنها ۲۰۰ تومان در ماه برای خود خرج می‌کرد.

او با اینکه پیوسته به جبهه می‌رفت، اما از خانواده خود خواسته بود تا برای دوری از ریا، این امر را کمتر با دیگران در میان بگذارند.

مادر این شهید بزرگوار در این باره چنین نقل کرده است:

"می‌گفت: مادر به کسی نگو که من جبهه می‌روم. هرکس پرسید بگو همین اطراف است. ما هم همین را می‌گفتیم.

می‌گفت: ما یک کاری می‌کنیم که نمی‌خواهیم کسی غیر از خدا بداند؛ ما با خدا معامله می‌کنیم. "

رشادت‌ها و دلاوری‌های سردار غلامپور ادامه یافت و او در ماه‌های بعدی جنگ هم مسؤولیت سازماندهی و فرماندهی برخی گردان‌های دیگر و از جمله گردان موسی بن جعفر (ع) را پذیرا شد که البته این مسئله برای او، مجروحیت‌های فراوانی را به ارمغان می‌آورد.

برادرش از یکی از این مجروحیت‌ها خاطره‌ای دارد:

"روی مین که رفت سه روز بیهوش بود. وقتی به هوش آمد به دیدنش رفتیم. گفت: چند شب پیش خواب دوستان شهیدم را دیدم؛ به من گفتند: غلامپور! دیگر بس است؛ بیا برویم. اما من گفتم نه؛ هنوز باید پشتیبانِ این بچه بسیجی‌ها و نیرو‌های خودی باشم و در برابر دشمن متجاوز بجنگم و جهاد کنم.

شاید به همین دلیل شهید نشده و مجروح شده بود.

تا صد متریِ مین، خودش رانندگی می‌کرده، در آنجا بوده که راننده بلند می‌شود و می‌گوید:

تو حواست نیست؛ بلند شو خودم می‌نشینم.

راننده که پشت ماشین می‌نشیند؛ بعد از چند متری، روی مین می‌رود. راننده در جا به شهادت می‌رسد و اکبر از ماشین پرت می‌شود و فک و دندانش می‌شکند.

من فکر می‌کنم اگر اکبر پشت فرمان بود؛ درجا شهید شده بود. "

اینگونه بود که وی پیش از شهادت بار‌ها و حتی از ناحیه فک و صورت، مجروح و جانباز شد؛ اما خَم به ابرو نیاورد و همیشه ترجیح می‌داد تا به بیمارستان و پشت جبهه منتقل نشود و در خط مقدم باقی بماند.

اکبر غلامپور به اعتراف همرزمانش، مرد روز‌های دشوار و مأموریت‌های سخت بود تا آنجا که به استقبال مأموریت‌های سخت می‌شتافت و از فرماندهان ارشد می‌خواست تا این مأموریت‌ها را به او بسپارند.

او در ماه‌های پایانی زندگی اش، جانشین گردان سیدالشهداء لشکر هفده علی بن ابیطالب (ع) شد گردانی که به عنوان یک گردان خط شکن معروف بود.

این گردان در اسفند ماه سال ۱۳۶۳ و با رمز مبارک "یا فاطمهُ الزهراء (س) " در عملیات بدر حضور داشت و شاهد رشادت‌های سردار اکبر غلامپور و همرزمانش بود.

روز‌های پایانی اسفند ماه همان سال بود که اکبر غلامپور در شرق دجله به همرزمان شهیدش پیوست تا پس از انتقال پیکر مطهرش به قم، در قطعه "بدریّون" گلزار شهدای علی بن جعفر (ع) قم به خاک سپرده شود.

نقل است که به هنگام شهادت، خمپاره‌ای در کنار او منفجر می‌شود و او که در حال دویدن بوده است، پس از طی مسافتی در حدود ۲۰ متر، بر زمین می‌افتد. وقتی همرزمانش بر بالین او حاضر می‌شوند؛ از آنان می‌خواهد که صلوات بفرستند و خودش هم همین ذکر را بر لب جاری می‌کند و سپس با خیره شدن به گوشه‌ای و بیان ذکر "یا حسین"، به شهادت می‌رسد؛ و این هم خاطره دیگری از اوست به نقل از برادر شهید که درباره آخرین روز‌های زندگی سردار غلامپور است:

"بار آخری که به خانه آمد؛ وقتی موقع خداحافظی فرا رسید و می‌خواست برود، سه بار گفت:

من دیگر بر نمی‌گردم؛ و گفت:

این دفعه که می‌روم شهید می‌شوم؛ عکس‌هایم را بزرگ کنید؛ خودتان را آماده کنید؛ به زودی خبر شهادتم را به شما می‌دهند. "

بیست و ششمین جلد از مجموعه "ستارگان حرم کریمه" و به قلم زهرا حسینی، به مرور زندگی و خاطرات این شهید سرافراز اختصاص دارد.
محمدامین لیالی
ارسال نظرات