به گزارش خبرگزاری بسیج از قم، شب چهارم محرم الحرام، به نام اسوههایی مانند دو فرزند نوجوان حضرت زینب (س) نامگذاری شده است و در این میان شعرای آیینی و از جمله شاعران قم کوشیدهاند تا در اشعار خود، یادی هم از این جاودانگان داشته باشند؛ آنانی که در کربلا حاضر بودند و جانشان را برای اسلام تقدیم کردند.
و اما بخشی از این ابیات، عاشقانههای حضرت زینب (س) برای حضرت اباعبدالله (ع) و درخواست از آن حضرت برای اجازه میدان دادن به این فرزندان است:
همچون غریبه با من دلخسته تا مکن
طفلان خواهرت ز سر خویش وا مکن
یکبار میشود که فدای غمت شوند
حالا که وقتش آمده، چون و چرا مکن
دو نوجوان زینب و این قتلگاه تو
بی بهرهام ز قافله کربلا مکن
یک عمر بودهام همه جا در کنار تو
سهم مرا ز سُفره سُرخ ات جدا مکن
یکبار کار من به تو افتاد یا أخا
ردّ قسم به عصمت خیرُ النّساء مکن.
سید محمدرضا شرافت، یکی از شاعران قم است که در لابلای ابیات خود در این موضوع، به مَثَلی فارسی هم اشاره میدهد:
بالی گشوده است و چنان پیش میرود
کز حد کودکانه خود بیش میرود
اصلاً عجیب نیست که غوغا به پا کند
آری حلالزاده به داییش میرود
موج حماسه است که در قلب دشمنش
با هر قدم تلاطم تشویش میرود
مادر دلش گرفته ازین خاک کوفه وار
از بس که او شبیه علی پیش میرود
لبخند بر لبش تن او غرق خون شده
امضا شده ست برگ رهاییش ... میرود.
شاعر دیگری که از زبان دختر باوقار علی (ع)، روایتی شاعرانه از فرزندان عقیله بنی هاشم (س) حکایت میکند؛ جواد حیدری است که حضرت زینب (س) را "بنت الشهید"، "آخت الشهید" و البته "ام الشهید" مینامد:
این دو سرباز جوان رزم آورند
هر دو ابن الجعفر ابن الحیدرند
دو "وجیهًا عِندَ ربّک" دو عزیز
میوه دل، نور چشم حیدرند
دو چکیده آیه قرآن حق
دو اثر از مکتب پیغمبرند
این دو مشتاق صعود آسمان
در حقیقت بالهای جعفرند
"تُنفِقوا مِمّا تُحبّون" مناند
هر دو اینان ریزه خوار اکبرند
وارث اسما و زهرایند ،آه
یادگار گلشنی نیلوفرند
میخورم سوگند بر اشک رباب
پیشمرگان علی اصغرند
با همه لب تشنگی بنگر أخا
با شهامت قلب لشکر میدرند
گو علمدارت ببیند رزمشان
هر دو شاگرد امیر لشکرند
تا که قتل تو عقب افتد أخا
تیرها را بر سر و تن میخرند
تو به فکر من؛ ولی من فکر تو
عاشقان دلواپس یکدیگرند
بودهام بنت الشهید اخت الشهید
حالیا امّ الشهیدم بنگرند
گر که افتادند بر روی زمین
جسمشان بگذار؛ گر چه پرپرند
گرچه ناقابل ولی از لطف تو
آبروی زینب ات در محشرند.
محمود ژولیده نیز یکی دیگر از شاعرانی است که در بخشی از شعر خود درباره فرزندان شهید زینب (س) در کربلا و از زبان حضرت عقیله بنی هاشم (س) چنین میسراید:
گفت زینب "یا أخی" من حق مهمانی دهم
دوست دارم در ره عشق ات دو قربانی دهم
من به درگاه تو سوز و آه آوردم حسین
با امیدی رو به این درگاه آوردم حسین
بین سپاه خویش را همراه آوردم حسین
هستی خود را به لشکرگاه آوردم حسین
میوه دل نذر کردم بهر این مهمانیات
پاره جان پروراندم تا شود قربانیات
یا علی گویان ز رزم خویش طوفانی کنند
قلب لشکر را شکافند و مسلمانی کنند
من به دست خویش دادم درس عزم و رزمشان
نیزه و شمشیرها نقل و نباتِ بزمشان
این دلاورمردهای نوجوان، مست تو اند
گرچه شاگردان عباساند، دلبست تو اند
داغداران علی اکبر به پیوست تو اند
عاشقانه کُشته یک بوسه از دست تو اند
بس که در رخسارشان شوق شهادت دیدهام
در ره ات پرپر شدن را چون ولادت دیدهام
ای سلیمان! هدیه مور است از من کن قبول
جان زهرا رد مکن، جان علی، جان رسول.
و اما شعر دیگر در این مناسبت سوزناک، از محمدحسن بیات لو است:
وقتی کسی ز جان خودش دست میکشد
از هستی و جهان خودش دست میکشد
وقتی که آفتاب دلش میکند غروب
از ماه آسمان خودش دست میکشد
یادش میان خلق خدا میشود عزیز
هر کس که از نشان خودش دست میکشد
وقتی که صحبت از غم و داغ حسین شد
زینب ز کودکان خودش دست میکشد
یک بار رو زدم به تو اینگونه تا مکن
سهمیه مرا تو از این غم جدا مکن
اینان در آسمان بلندت کبوترند
نام تو میبرند؛ به هرجا که میپرند
شرمندهام که بیشتر از این نداشتم
این کودکان تمامیِ هستیِ خواهرند
در قلبشان عزای جوان ات گرفتهاند
در راه تو فدایی و قربان اصغرند
شمشیرشان میان کمر برق می زند
شاگرد درس رزم علمدار لشکرند
خون علی میان رگ این دو کودک است
جنگاوری این دو به زهرا قسم تک است.
علیرضا شریف نیز فرزندان حضرت زینب (س) و حضرت عبدالله بن جعفر (ع) را، آیینه ای از رزم حضرت عباس (ع) میخواند و از زبان حضرت زینب (س) میسراید:
این شیر بچههای من از نسلِ حیدرند
همزاد پاکی و کَرَم از خونِ جعفرند
رخصت دهید لشکرِ طاغوت و جبت را
با ذکر یا علی مدد از پا درآورند
در عشق رفتهاند به دایی ماهشان
آیینههای رزم علمدارِ لشکرند
سوگند خوردهاند که قربانیات شوند
من مطمئنم آبرویم را نمیبرند
شمشیر بسته، مستِ کفن، تشنه وصال
بر جان خویش درد و بلای تو میخرند.
و اما پروانه نجاتی هم از شاعرانی است که در وصف حضرت زینب (س)، اشاره ای هم به دو فرزند شهید آن حضرت در کربلا دارد و در بخشی از ابیات خود چنین حکایت میکند:
عجیب نیست زنی اشک را بخشکاند
صبوریاش جگر کوه را بلرزاند
در التهاب وداعی که بازگشت نداشت
زمین حادثه را دور سر بگرداند
بغل کند پسرش را زلال و آینه وار
درون کالبدش عشق را بتاباند
غرور نبض زند از نوک سرانگشتی
که میل سرمه به پلک پسر بلغزاند.
شعر دیگر در وصف این دو نوجوان شجاع و موحّد از آنِ رحمان نوازنی است که به بیان ابیاتی از آن بسنده میکنیم:
دو قطعه ابر که فصل نگاهشان باران
دو چشمه عاشق رفتن، دو رود سرگردان
دو تا نسیم بهشتی پر از لطافت عرش
که میوزند در اطراف عرش الرحمان
دو تا درخت بهشتی دو شاخه زیتون
دو گل اگر که ببویی بنفشه و ریحان
دو تا فرشته که هرکس اگر ببیندشان
به شک بیفتد از اینکه خداست یا انسان
دو سبزپوش بهاری، دو یاکریم خدا
دو مجتبای مدینه دو سفره احسان
دو آسمان بلا که اگر اراده کنند
به یک نگاه کنند کوفه را ویران
دوکوه سرخ احد در مدینه زینب
دو ایستادهترینی که نامشان ایمان
دو تا مسافر راهی به گریه یعقوب
دو تا عزیز مدینه دو یوسف کنعان
دو تا مسیح پسرهای مریم زهرا
دو تا عصا به دو دستان زینب عمران
دو تا صدف که اگر وا کنند لب گویند
دو دُرّ زینبیاند و دو لؤلؤ مرجان
دو تا عقاب حنایی دو تا پرندهترین
که میکنند در اطراف خیمهها طَیَران
دو تا علی به دو ذوالفقار میجنگند
یکی به نام علی و یکی امام زمان
دو بچه شیر حجازی به غرش عباس
دو تا یلی که میآیند در دل میدان
به عطر زینبیشان آسمان معطر شد
که وقت پر زدن این دو تا کبوتر شد
دوباره باد سیاهی به کربلا پیچید
و طفل زینب اسیر تمام لشکر شد
در ابتدا دو علی را ز هم جدا کردند
که چشم کوفه از این پست فطرتی، تر شد
به سنگ و تیر و کمان و به نیزه و شمشیر
خبر دهید گل زینب آه پرپر شد
یکی برای تسلّای خاطر مادر
به قتلگاه نشست و ذبیح مادر شد
یکی شبیه به قاسم قدش کشیده شد و
یکی به ضربه شمشیر مثل اکبر شد
یکی کنار برادر خمید مثل حسین
و داغدار تن بی سر برادر شد.
در این باره، مهدی مقیمی هم شعری بلندبالا از زبان دو فرزند حضرت زینب (ع) دارد که ابیاتی از آن، حُسن ختام این گفتار خواهد بود:
بتاب ای رُخ ات مهر و ماه منیر
بده رخصتِ رزممان ای امیر
که هستیم از زندگی هر دو سیر
به روی سر ما تو قرآن بگیر
دو طفلان زینب به عشقت اسیر
أمیری حُسَینٌ و نِعمَ الأمیر
ز مردانگی آبرو بردهاند
دل کودکان تو آزردهاند
زنان حرم غصهها خوردهاند
نه، طفلان زینب مگر مردهاند
فدای تو گردیم مانند شیر
امیری حسینٌ و نعم الامیر
به این پیکر خسته مان جان تویی
عدو هست سیراب و عطشان تویی
نگهدار ما بین میدان تویی
خیام حرم را نگهبان تویی
بُوَد ذکر تو چون دعای مجیر
امیری حسینٌ و نعم الامیر
ز آه و غم و غصه آکندهایم
حسین جان دل از زندگی کندهایم
علی اکبرت رفت شرمندهایم
علی اصغرت تشنه، ما زندهایم
نه یک جرعه آب و نه یک قطره شیر
امیری حسینٌ و نعم الامیر.
امیرعلی عفیف نیا