عاشق دلانی که بار سفر بسته و پیاده، اما سوار بر بال ملائک در مسیر بهشت گام برمی دارند. سبُک بارند و تعلقات، وابستگی ها و دل بستگی ها در حداقل قرار دارد و اینگونه، دلدادگی در این مسیر رنگ انحصاری به خود می گیرد. زائران آن بارگاه تنها با یک کوله پشتی و آسوده از فضای زندگی شهری و آداب دست و پا گیرش قدم به قدم و عمود به عمود راهی طولانی را به رنگ و بوی عاشقی طرح می زنند.
بسیار خوش گذر است و اگر خستگی هم به سراغشان بیاید ذوق و شوق وجودیشان حلّال خواهد بود. تنها عشقِ صادق می تواند همه ی موانع ظهری و بطنی را در خود ذوب کند و معجون عشق است که متمایزترین صحنه ها را بر دیوار تاریخ ترسیم می کند.
عشقی که حرارت خود را از خون خدا می گیرد لاجرم صبغه اللّهی است…
در این گذر از طفل شیرخوار تا پیرمرد عصا به دست حضور دارند و نقش آفرینی می کنند. نسبت من و تو با امام کلّیه ی معادلات را حل می کند. خادمین مواکب هر کدام به سبکی محبت و علاقه خود به امام را نثار تو می کنند و چقدر شگفت آور است که خود را خرجِ ویژگی های متنوع فرد فرد افراد نمی کنند! و به عنوان یک کلّ واحد و بدون بالا و پایین ها محبت را به حراج می گذارند. حقیقتاً با جان و دل پذیرایی و نوکری می کنند. برایشان فرقی ندارد که از چه ملیتی هستی! یا در چه سطح اجتماعی یا فرهنگی قرار داری؟! اینجا نسبت تو با امام مبیّن همه چیز است و گام هایت را برای رسیدن به منزل نهایی استوار می کند.
تعدادی با ظرف غذا بر سر، فردی با فنجان قهوه در دست، طفلی با تعارف کردن عطر و عده ای هم با هلابی الزوّار گفتن هاشان ارادت درونی خود را ابراز میک نند. با آنکه چند میلیون نفرند کسی نیست که از نبود موّاد خوراکی و گرسنگی رنج ببرد! هر چه بخواهی می یابی و این عین حقیقت است چونکه الإمامُ کالأبِ الشَّفیق… (البته انتخاب مادی و معنوی آن بستگی به سعه ی وجودی خودت دارد و اینکه چگونه می بینی)!
بدون تردید این مغناطیس وجود امام است که تکه های گِلِ موجود در سرتاسر گیتی را دور هم جمع نموده تا به دنبال مطلوبی بی نظیر نظم بگیرند.
برای هم دعا کنیم…