به گزارش خبرگزاری بسیج افسون کیمنش، فرزند زندهیاد مشفق کاشانی، با اشاره به آثار منتشر نشده از این شاعر نامدار گفت: دفتر شعری از پدرم به یادگار مانده که شامل آخرین سرودههای استاد در سالهای پایانی عمرش است. این دفتر قرار است منتشر شود و در اختیار علاقهمندان به سرودههای وی قرار گیرد.
وی ادامه داد: در این اثر مجموعهای از سرودههای پدرم در موضوعات مختلف و در قالبهای گوناگون جمعآوری شده است. پدرم پیش از درگذشت به ما گفته بودند که در صورتی که عمرشان کفاف انتشار این اثر را نداد، ما این کار را انجام دهیم و در اختیار علاقهمندان به سرودههایش قرار دهیم، اما من مدتی است که مشغول نگهداری از مادر بیمارم هستم، به همین دلیل فرصت نکردم که این اثر را منتشر کنم. امیدوارم که بتوانم این کار را هر چه زودتر به سرانجام برسانم، اما زمان آن هنوز مشخص نیست.
عباس کیمنش ملقب به مشفق کاشانی در سال 1304در شهر کاشان زاده شد. او تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در همین شهر و تحصیلات دانشگاهی را در دانشگاه تهران به پایان برد. از رییس هیئت مدیره انجمن شاعران ایران، دهها مجموعه شعر چون «سرود زندگی»، «سراب آفتاب»، «آذرخش»، «آینه خیال»و ... منتشر شده است.
رهبر معظم انقلاب در پیامی به همایش نکوداشت این شاعر اهل کاشان که در مرداد ماه سال 92 برگزار شده بود، فرمودند:
«بسم الله الرحمن الرحیم
اولاً بسیار کار بجا و درستی انجام دادید که برای جناب آقای مشفق ــ شاعر عزیزمان ــ بزرگداشت گرفتید، نکوداشت گرفتید. یقیناً تقدیر و برجستهسازی شخصیّت و خصوصیّات برجستگان ما، کمک میکند به اینکه جوانان ما، کسانی که استعداد دارند و ظرفیّت دارند، بتوانند حرکت کنند و پیش بروند. وقتی از شاعر تمجید میشود، نفس این شاعرپرور است. شما میبینید، در دورانهای گذشته شعرای بزرگی که مورد تشویق و تمجید حکّام وقت قرار گرفتند، موجب شده که در همان مجموعه کسان زیادی شاعر و نکتهپرداز و مضمون ساز به وجود بیاید؛ این چیز اساسیای است. بنابراین تشویق شاعران بزرگ و برجسته کردن شخصیّت آنها کمک میکند به پیشرفت ادبیّات و شعر.
جناب آقای مشفق هم از شعرای خوب زمان ما هستند. بنده البتّه از قدیم با بعضی از اشعار ایشان ــ در مطبوعات و اینها ــ آشنا بودم و شخص ایشان را هم که از اوائل انقلاب بهاتّفاق آقای حمید و مرحوم شاهرخی و اینها، مکرّر آقایان را زیارت میکردیم؛ از شعرهایشان میشنیدیم، استفاده میکردیم. و غزل ایشان، غزل پخته و مضموندار و خوشاسلوبی است؛ یعنی یکی از غزلسرایان برجسته زمان ما جناب آقای مشفق هستند؛ بیشتر سبک عراقی ــ و در عین حال دارای مضمون، دارای الفاظ شستهرفته و پخته ــ غزل ایشان را تشکیل میدهد. حالا البتّه ایشان در فنون دیگر هم شعر میگویند، قصیده هم میگویند، قطعه هم میگویند، لکن غزل ایشان یک برجستگی ویژهای دارد. در جلسات شعریای که بنده در آنجاها حضور داشتهام و توانستهام بشنوم از شعرها، شعر ایشان همیشه یک شیرینی و برجستگی و زیبایی خاصّی داشته. جا دارد که از ایشان حقیقتاً تشویق بشود.
علاوه بر جنبه شعری محض، دو خصوصیّت دیگر هم در آقای مشفق هست که قابل توجّه است: یکی اینکه شعر ایشان در خدمت هدفها قرار میگیرد؛ در خدمت هدفهای دینی و هدفهای انقلابی. از اوّل انقلاب ــ از قبل انقلاب هم شاید همینجور بوده؛ امّا آنچه من اطّلاع دارم در دوران انقلاب [است] ــ شعر ایشان، چه شعر مذهبی و بهاصطلاح شعر آئینیای که ایشان گفتند در مدایح و در موضوعات مربوط به ائمّه (علیهم السلام)، و چه شعرهایی که درباره مسائل انقلاب گفتند، همه اینها شعرهای مفید و اثرگذاری است. آن بیت اوّل همین غزلی که الآن ایشان گفتند، بهنظر من میارزد به خیلی از شعرها و گفتهها و نوشتهها؛ در وقتی که دشمن و بعضی از دوستهای نادان سعی میکنند فضاها را تیره و تار جلوه بدهند، میگویند اگر هوش و گوشی وجود دارد، اینجا پنجرهها باز است. اینها خیلی نکات مهمّی است، در غزل ایشان همیشه در طول این زمانها آدم مشاهده میکند.
نکته دوّم شخصیّت خود ایشان است؛ ایشان یک انسان محترم و آراسته به اخلاق خوب، به رفتار خوب محسوب میشوند و ما در طول این حدود سی و چند سال که با ایشان آشنا هستیم و مرتبطیم و از ایشان شنیدیم و گاهی با ایشان نشست و برخاست کردیم، همیشه این رفتار را از ایشان ملاحظه کردیم.
امیدواریم انشاءالله خداوند به ایشان سالهای طولانی عمر بدهد؛ ایشان را، آقای حمید را ــ این پیشکِسوتهای شعر معاصر را ــ بایستی ارجمند داشت و عزیز داشت؛ انشاءالله آینده ادب و شعر فارسی هم به همین مناسبت و به همین میزان پیشرفت داشته باشد.»
از مشفق کاشانی سرودههای درخشانی به یادگار مانده که از جمله آنها، ترکیببندی است زیبا که در استقبال از ترکیببند معروف محتشم کاشانی سروده شده و جزء یکی از ترکیببندهای استادانه در زمینه عاشورا و امام حسین(ع) به شمار میرود. تعدادی از ابیات ابتدایی آن به این شرح است:
از موج فتنه چشم جهان غیرت یم است
وز تندباد حادثه پشت فلک خم است
صبح امید چون شب تاریک مظلم است
«باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است»
هر جا نشان محنت و مردم به غم قرین
افکندهاند غلغله تا چرخ هفتمین
گردون فکنده بس گره از درد بر جبین
«باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین
بینفخ صور خاسته تا عرش اعظم است»