به گزارش خبرگزاری بسیج، سالهاست که درد مهاجرت و غریبی بسیاری از مهاجران افغانستانی را آزار داده است. در این بین بسیاری از هنرمندان مهاجر به شکلهای مختلف این درد خود را به مخاطبان و جامعه نشان دادهاند.
سیده تکتم حسینی از شاعران مهاجر افغانستان در ایران است که گفتن از آیین،
مذهب و شعرهای اجتماعی، از جمله محورهای سرودههای اوست. حسینی در روزهای
گذشته و بعد از حضور جمعی از مهاجران و همچنین محمدکاظم کاظمی در برنامه
ماه عسل ماه مبارک رمضان، غزلی را با محوریت دردها و حال و هوای مهاجرت به
نگارش در آورده .
با احترام به استاد محمد کاظم کاظمی
شبی بی خبر، بی صدا، میروم
از این شهر دیر آشنا میروم
من و بار دردی که مانند کوه ...
من و خاطراتی که سوهان روح ...
من و آجر و کورهی شعلهور
من و پینهی دست های پدر
من و خون دلها، من و دردها
من و غیرت پوچ نامردها
نه این سو مرا هیچ کس بیقرار
نه آن سو مرا بخت چشم انتظار
به شوق کدامین وطن سر کنم؟
چه خاکی بیابم که بر سر کنم؟
نه اینجاییام من، نه آنجاییام
من از سرزمین های تنهاییام
گره خورده آوارگی مو به مو
از اول به بخت چلیپاییام
ندارم پناهی به غیر از خیال
پر از خواب و رویاست لالاییام
شکفتم اگر زندگی سخت بود
من از نسل گل های صحراییام
نگاهم پر از ابر بارانی است
که سر رفته دیگر شکیباییام
به هر در زدم بی سرانجام بود
جواب سلام، آه، دشنام بود
و زخم از خودی خوردهام بارها
خدا را، خدا را، وطن دارها
کم آوردم از کثرت غم، قبول
به سختیّ آهن نبودم، قبول
ببخشید اگر گریه ام با صداست
اگر چادر خاکی ام نخ نماست
ببخشید اگر درد نان داشتم
اگر لای زخم استخوان داشتم
از این مردگی پای پس میکشم
ببخشید اگر که نفس میکشم
نه در پشت سر هیچ سقفی پناه
نه در پیش رو هیچ امیدی به راه
من و دست سنگین دیوارها
خدا را، خدا را، وطن دارها
نه یادی، نه عشق کسی با من است
که رفتن در آن سوی دل کندن است
از این شهر دیر آشنا میروم
نمیدانم اما کجا میروم ...