به گزارش خبرگزاری بسیج-
ده – پانزده سال پیش با او آشنا شدم، از همرزمان شهید همت است؛ روی دیوار اتاقش نوشته: به کلبه عاشق همت خوش آمدید. آدم شوخ طبع و سر زنده ای است، می گوید من موسی، 30 درصد سلامت هستم. از کارکنان شرکت پاکسان است و با شوخی شعار این شرکت را اینگونه بیان می کند که «سلامت» به سلامت خانواده می اندیشد. سال 61 در عملیات مسلم ابن عقیل قطع نخاع شد و از آن زمان تاکنون 34 سال روی تخت خوابیده است؛
نام جانباز موسی سلامت برای خیلی از هموطنان حتی در دورترین نقاط ایران آشنا است؛ همسر و دو تن از فرزندانش در اصفهان زندگی می کنند، اما خودش ساکن تهران، خیابان ولی عصر(عج) خیابان مقدس اردبیلی، خیابان ثارالله، آسایشگاه جانبازان ثارالله است. همسرش هم خیلی سال ها پیش بیمار شده و نیاز به پرستار دارد؛ موسی خانه ای در اصفهان دارد که سال ها پیش به رغم درخواست وام برای بازسازی آن به منظور جمع کردن همه فرزندانش در آن خانه موفق به دریافت وام نشد و مشکلاتی هم برایش بوجود آمد و به خاطر وضعیت جسمانی اش ترجیح داد در آسایشگاه زندگی کند و از خانواده دور ماند.
وقتی وارد اتاقش می شوی، انگار داخل نمایشگاه و موزه دفاع مقدس شده ای؛ قدرت روابط عمومی و جاذبه بسیار بالایی دارد. خودش به تنهایی یک اداره کل فرهنگ و ارشاد و سازمان تبلیغات اسلامی است؛ در مراسم وهمایش های بسیاری از او دعوت می کنند و با اینکه 70-80 درصد شنوایی خود را در جنگ از دست داده و قدرت تکلمش هم تا حد زیادی کاهش یافته است، اما در عین حال در مدارس، دانشگاه ها، کارخانه ها و همایش های بسیاری سخنرانی و روایتگری می کند.
هر کس یک بار به دیدار او برود یک عمر مرید او می شود و با او در فضای مجازی ارتباط برقرار می کند. اکثر مسئولان به دیدار او رفته اند و با همه آنها عکس دارد؛ عکس او هنگام دیدار با مقام معظم رهبری در زمانی که ایشان رئیس جمهوری بودند در یکی از روزنامه ها چاپ شده و آن را به دیوار اتاقش نصب کرده است.
وقتی به آساشگاه ثارالله رسیدم انتظار داشتم محوطه شلوغ باشد و آماده برگزاری مراسم تشییع او باشند، اما وقتی از نگهبان پرسیدم گفت داخل اتاقش استراحت می کند، به اتاق او زنگ زد و اجازه ملاقات با او را داد؛ وقتی وارد اتاقش شدم دیدم پکر و ناراحت روی تخت خوابیده به او گفتم مرد حسابی نیمه جان شدم این چه پیامکی بود برای من فرستادی ؟! خندید و گفت: بهترین و راحت ترین روش برای کشاندن دوستانم به اینجا و دیدن آنها همین است، فهمیدم که رفیق نیمه راه نیستی و همه جا هوای ما را داری. گفتم حالا چه شده که اینقدر دمق هستی؟ موسی گفت: وقتی تصاویر دیدار جانبازان با حضرت آقا را از تلویزیون مشاهده کردم خیلی به هم ریختم و مرغ دلم پرواز کرد. مگر ما دل نداریم؟ ما در دوران دفاع مقدس وقتی عملیات تمام می شد از فرمانده مان فقط یک چیز می خواستیم و از او قول می گرفتیم ترتیب دیدار ما را با امام (ره) بدهد.نه ماشین می خواستیم، نه وام های آنچنانی می خواستیم، نه خانه می خواستیم؛ هیچ چیز مادی نمی خواستیم، دیدن امام برای ما یک دنیا بود. من 34 سال است که در قفس هستم؛ الان هم از مسئولان مخصوصا مسئولان لشکر 27 حضرت محمد(ص)، بنیاد شهید و امور ایثارگران و سازمان بسیج می خواهم من و خانواده ام را به آرزویم که دیدار با حضرت آقاست برسانند.
موسی با خواندن این اشعار می گوید: من زندگی در این تنهایی و قفس را به شنیدن نسیم نفس مولا و آقایم تحمل می کنم، دیدار آقا آرزوی من است و دردها و آلام من را کاهش می دهد:
باز هم در دل جنون آغاز شد زخم میدان های مین ابراز شد
باز هم مجنون لیلایی شدیم بعد عمری باز شیدایی شدیم