چه کسانی درصدد «سلطنت اسلامی» به جای «ولایت اسلامی» هستند؟
اما این تنها مصادیق تحقیر مردم و اقشار ضعیف توسط اعتدالیون نیست. شاید اوج این تحقیرها را بتوان در این دو سه هفته اخیر دانست. یعنی دقیقا در ایامی که ماجرای «فیش گیت» توسط مدیران اشرافی پیش آمد، سخنگوی دولت در مراسم تودیع نماد این اتفاق، یعنی صفدر حسینی، وی را ذخیره انقلاب عنوان و از امانتدارترین مدیران نظام معرفی کرد. این یعنی دهن کجی به هشتاد میلیون ایرانی که خواهان برخورد جدی دولت با این مدیران بودند. (اینجا)
حالا، در شرایطی که وجدان اجتماعی از این ناهنجاری مدیریتی جریحهدار است، هاشمی رفسنجانی به جای همراهی با مردم بغضدار، دوباره سراغ یارانه رفته و آن را مغایر کرامت انسانی معرفی کرده (اینجا) و از آن بدتر که یونسی، مشاور پرحاشیه رئیس جمهور در امور قومیتها، از مردم تقاضا میکند که در ماه آینده دنبال گرفتن یارانه نباشند، چون این دنیا، دنیای خوردن پول یارانه نیست! (اینجا)
معلوم نیست آن زمان که بعضی مدیران این کشور داشتند پول بیت المال را به واسطه حضور در هتلهای میلیونی و وامهای بدون سود چپاول میکردند، امثال یونسی کجا بودند که به آنها بگویند این دنیا، دنیای دریافت چنین فیشهایی نیست. اما ناگهان در شب دریافت یارانهها – یعنی همان پولی که حقیقتا برخی از مردم کشور ما تنها منبع درآمدشان از همین راه است – سر و کله ایشان پیدا میشود و چنین افاضاتی میفرمایند.
این صحبتها، ترشحات افکاری است که پیشتر، آنها را در نزد احزابی مثل کارگزاران و یا اعتدال و توسعه دیدهایم. به عبارت دیگر، در ایامی که بسیاری از مناسب دولتی و حکومتی در دست افرادی با این گفتمان سیاسی قرار داشت و ایشان برنامه های توسعه این کشور را مینوشتند، حضرات فتوا داده بودند که باید مملکت را در مسیر توسعه قرار دهیم حتی اگر قرار باشد قشر ضعیف جامعه، زیر چرخهای توسعه له شوند.
چقدر این نگرش متفاوت است با نگرشی که امام خمینی(ره) در حمایت از اقشار ضعیف جامعه یا به قول خود بنیانگذار جمهوری اسلامی، پابرهنگان داشتند و چه زیبا، این نگرش توسط امام خامنهای تبیین میشود: «[یکی از اصول امام(ره)]در بُعد مسائل داخلی کشور[است]؛ امام طرفدار جدّی حمایت از محرومان و مستضعفان بود؛ امام نابرابری اقتصادی را با شدّت و حدّت رد میکرد؛ اشرافیگری را با تلخی رد میکرد؛ به معنای واقعی کلمه امام طرفدار عدالت اجتماعی بود؛ طرفداری از مستضعفان شاید یکی از پرتکرارترین مطالبی است که امام بزرگوار ما در بیاناتشان گفتند؛ این یکی از خطوط روشن امام است؛ این یکی از اصول قطعی امام است، همه باید تلاش کنند که فقر را ریشهکن کنند؛ همه تلاش کنند که محرومان را از محرومیّت بیرون بیاورند و تا آنجایی که در توان کشور است، به محرومان کمک کنند. از آن طرف به مسئولان کشور هشدار میداد دربارهی خوی کاخنشینی - این نکتهای که در قرآن هم آمده است: وَ سَکَنتُم فی مسکِنِ الَّذینَ ظَلَموا - و همه را از خوی کاخنشینی برحذر میداشت، تأکید مکرّر میکرد بر اینکه به وفاداری طبقات ضعیف اعتماد کنید؛ این را امام مکرّر میگفت که این کوخنشینانند، این فقرایند، این محرومانند که این صحنهها را با وجود محرومیّتها پر کردهاند، اعتراض هم نمیکنند، در میدانهای خطر هم حاضر میشوند؛ [امّا] آن کسانی که برخورداریهای بیشتری داشتند، در موارد مختلف اگر مشکلی پیش میآمد، اتّفاقاً آنها بیشتر ابراز نارضایی میکردند. این وفاداری طبقات متوسّط مردم و طبقات محروم مردم، از نظر امام یک امر برجسته بود و این را تأکید میکرد. بر مصرف درست بیتالمال تأکید میکرد، بر پرهیز کردن از اسراف تأکید میکرد. این هم یکی از خطوط اساسی است. مسئلهی عدالت اجتماعی، طرفداری از محرومان و دوری از خوی اشرافیگری و خوی تجمّلگرایی و عمل در این جهت.» بیانات در سالگرد رحلت امام (ره) سال 94
به نظر میرسد آنچه باعث میشود افرادی در این سطح مدیریتی در مورد اقشار مستضعف جامعه چنین گستاخانه صحبت کنند، ریشه در گفتمان سیاسی آنها دارد. گفتمان سیاسی که خلاصه آن "سلطنت اسلامی" است و در مقابل تفسیر مبتنی بر اسلام ناب محمدی(ص) از سیاست یعنی "ولایت اسلامی" قرار میگیرد.
در توضیح مقوله سلطنت اسلامی باید گفت که معاويه، بنيانگذار دولت اموي، سمبل اشرافيت قريش و تعصبات قومي، قبيله اي و نژادي اعراب و اولين پادشاه در دوره اسلامي است كه با شهادت امام علي (ع) روي كار آمد. حكومت وي اولين تجربه حاكمي بود كه در ميان اختلافات ديني - سياسي، و احياناً قبيله اي، توانست به وسيله زور و با بهره گيري از تزوير و حيله گري هاي سياسي، قدرت را به دست آورد. پيرو سياستهاي گسترش قلمرو امپراتوري اسلامي كه او در پيش گرفت، از غرب آسیا تا روم، شام و مصر و آفريقاي شمالي تا سواحل اقيانوس اطلس و حدود قفقاز و رود جيحون و شط سند به تصرف مسلمانان درآمد و نظام سلطنتي متمركز و استبدادي و قبيله اي خشني به وجود آمد كه دامنه فتوحات آن، مديترانه، آسياي صغير، ماوراء النهر، افغانستان و حتي اسپانيا را نيز در بر گرفت.
اين وضع يعني پرداختن به حكومت دنيوي ملوكانه و بريدن از سنت نبوي روز به روز شدت گرفت چنان كه در تمام دوران حكومت بني اميه و بني مروان - به استثناي روزگار عمر بن عبدالعزيز - و همينطور تمام دوره عباسي، شيوه سلطنت شاهان ساساني و امپراتوران رومي در بلاد اسلامي رايج شد.
عناصر و شاخصه هاي اصلي ملوكيت و سلطنت معاويه - و سپس امويها - كه انحراف جامعه اسلامي را بيش از پيش نمود عبارت بود از: سلطه استبداد مطلق، موروثي شدن سلطنت، امتيازات و تبعيضات نژادي و سياستهاي نژاد پرستانه عربي عليه غير عرب، شكنجه، قتل و كشتار مسلمانان طوايف مختلف و سركوب آزاديها، غارت بيت المال، شخصي كردن اراضي دولتي ناشي از فتوحات، رواج رشوه و فساد و تباهيهاي فراوان مالي، سياسي، اخلاقي، شكاف و اختلافات طبقاتي شديد، اخذ مالياتهاي سنگين به عناوين مختلف از مسلمانان وغير مسلمانان، تفرقه و تشتت آراي مذهبي، نارسايي ها و نابساماني هاي ناشي از حاكميت استبدادي و همچنين شهادت مناديان اصلاح انقلابي و بازگشت به اسلام دوره پيامبر و قرآن و پس از آن سركوب سلسله قيامهاي داخلي شيعيان، خوارج، شعوبيه و امثال آن، تمركز ثروت و تكاثر آن. اين عوامل باعث توقف نهضت اصيل اسلامي و تثبيت مجدد ساختارها و مناسبات غلط گذشته و انحراف بيشتر آن به سبك نظامهاي طبقاتي و اشرافي ايران و روم شد. توسعه طلبيهاي ارضي در اين دوره به جاي عدل اسلام خواهانه، اهداف جاه طلبانه و سلطه جويانه يافت. (اینجا)
متاسفانه گفتمان سلطنت اسلامی یک گفتمان گیر کرده در تاریخ اسلام نیست. بلکه در دوران معاصر نیز پیروانی دارد که باید کارگزارن و شعبههای مختلف آن مثل مدیران اشرافیگر را دارای رگههایی قوی از این گفتمان دانست. از دل همین گفتمان سیاسی است که فیشهای نجومی یک امر طبیعی مدیریتی قلمداد شده و مردم نیازمند به مبالغ اندک حمایتی، شایسته دریافت حداقل حمایتها نیز شناخته نمیشوند.