۱۷ ربیع الاول و عید بزرگ رسالت و امامت در شعر شاعران آیینی قم متجلی شده است.
به گزارش خبرگزاری بسیج از قم، امروز سالروز طلوع نورانی حضرت ختمی مرتبت (ص) و امام صادق (ع) است؛ عیدی که شاعران آیینی قم هم به مناسبتش، سرودهها دارند.
سید محمدجواد شرافت، یکی از همین شاعران است که شعر خود را درباره مناسبت فرخنده میلاد سراسر نور حضرت شاه بیت خلقت و حُسن ختام نبوت (ص) چنین آغاز میکند:
ای روشنی تبار تو و نور تیرهات
ای آسمانیان زمین هم عشیرهات
ای لحظه لحظه زندگیات آیه آیه صبح
آیینه دار سوره شمس است، سیرهات
دارد دلت علاقه ذاتی به آسمان
همواره سوی اوست اگر چشم خیرهات.
او در ادامه این شعر به رحلت حضرت عبدالله (ع) و حضرت آمنه (س) و یتیم شدن محمد (ص) در کودکی اشاره دارد و میآورد:
خورشید رفت و ماه؛ پدرت رفت و مادرت
در غم گذشت روز و شب تار و تیرهات
دُرّ یتیمی و صدف کعبه خانهات
لطف خدای عزّوجلّ پشتوانهات
ای لهجهات ز نغمه باران فصیح تر
لبخندت از تبسّم گلها ملیح تر
بر موی تو نسیم بهشتی دخیل بست
یعنی ندیده از خَم زلفت ضریح تر
ای با خدای عرش ز موسی کلیم تر
با ساکنان فرش ز عیسی مسیح تر
با دیدن تو عشق نمک گیر شد که دید
روی تو را ز چهره یوسف ملیح تر
تو شاه بیت شعر غزل خیز خلقتی
حُسن ختام قصّه سبز نبوّتی
هفت آسمان و رحمت رنگین کمانیات
ذرّات خاک و مرحمت آسمانیات
احساس شاخهها و نسیم نوازشت
شوق شکوفهها وزش مهربانیات
تنها گل همیشه بهار جهان تویی
گلها معطّر از نفس جاودانیات
هر آفریده ای شده مدیون جود تو
برده نصیبی از برکات وجود تو
بر چهره تو نقش تبسّم همیشگی
در سینهات ولی غم مردم همیشگی
دریایی و نمایش آرامشی ولی
در پهنهی دل تو تلاطم همیشگی
در وسعتی که عطر سکوت تو میوزد
بارانی از ترانه، ترنّم همیشگی
با حکمت ظریف تو ما بین عشق و عقل
سازش همیشگی و تفاهم همیشگی
سبز آمدی و زردِ جهان شد بهشت رنگ
با سبز تو زمین و زمان شد بهشت رنگ
ذکر فضائلت شده آواز جبرئیل
آگاهی از مقام تو اعجاز جبرئیل
تا اوج عرش در شب معراج رفته ای
بالاتر از نهایت پرواز جبرئیل
مثل حریر روشنی از نور، پهن شد
در مقدم «براق» پر باز جبرئیل
مدّاح آستان تو و دوستان توست
باید شنید وصف شما را ز جبرئیل
سرمست نام توست بزرگ فرشتگان
پیر غلام توست بزرگ فرشتگان
در آستان عرش تمام ستارهها
بر نور با شکوه تو دارند اشارهها
چشم تو آینه است، نه آیینه چشم توست
باید عوض شود روش استعارهها
شصت و سه سال عمر سراسر زلال تو
داده است آبرو به تمام هزارهها
عیسی کشند و غمزده ناقوسها ولی
نام تو زنده است بر اوج منارهها
گلواژه ای برای همیشه است نام تو
«ثبت است بر جریده عالم دوام تو»
و اما شعر «میثم»، از اشعاری است که همزمان، به هر دو مناسبت این عید بزرگ اشاره دارد و با تکرار «عید امام صادق و پیغمبر آمده» و اشاره به نام مبارک مادر بزرگوار حضرت رسول (ص)، یعنی حضرت آمنه (س) چنین میسراید:
امشب وجود را شرف دیگر آمده
در جلوه آن جمال خدا منظر آمده
در شام تیره مهر جهان گستر آمده
دوران تیرگی و ستم بر سر آمده
بر جنّ و انس و حور و ملک رهبر آمده
عید امام صادق و پیغمبر آمده
عالم محیط جلوهی دادار سرمد است
ملک وجود یکسره خُلد مُخلَّد است
هر سو که رو نهید، عیان، حُسن احمد است
در جلوه آفتاب جمال محمّد است
از آفتاب بر همه روشنتر آمده
عید امام صادق و پیغمبر آمده
امشب رُسُل، رسول خدا را صدا زنند
هر یک، دم از ثنای محمّد جدا زنند
دست دعا به دامن آن مقتدا زنند
بتها به کعبه دم ز رسول خدا زنند
گویند بت شکن ز سوی داور آمده
عید امام صادق و پیغمبر آمده
ای بت گران، ترانه توحید سر دهید
این مژده بر تمامی نسل بشر دهید
از لحظه شکستن بتها خبر دهید
پیغام از ولادت پیغامبر دهید
ظلمت رها کنید که روشنگر آمده
عید امام صادق و پیغمبر آمده
ای آفتاب جلوه نمایی مبارک است
ای حسن غیب پرده گشایی مبارک است
ای بزم شب فروغ خدایی مبارک است
ای بردگان طلوع رهایی مبارک است
دوران زورگویی و طغیان سر آمده
عید امام صادق و پیغمبر آمده
خوبان روزگار حقیر محمّدند
خورشید و ماه هر دو اسیر محمّدند
پیغمبران تمام بشیر محمّدند
یک جلوه از جمال منیر محمّدند
او آفتاب و خیل رسل اختر آمده
عید امام صادق و پیغمبر آمده
ای آمنه تو خود صدف دُرّ سرمدی
زین رتبه بر زنان دو عالم سرآمدی
بنت وهب نه، مام گرامّی احمدی
اینک به خود ببال که امّ المحمّدی
هستی محیط نور از این گوهر آمده
عید امام صادق و پیغمبر آمده
این است آنکه بتکده زیر و زبر کند
ز انگشت خویش معجز شقّ القمر کند
خود را تمام عمر چراغ بشر کند
شام سیاه عالمیان را سَحَر کند
در دامن تو مهرِ جهان پرور آمده
عید امام صادق و پیغمبر آمده
ای مکّه بر تو نور محمّد خجسته باد
بتهایِ شرک با تبر او شکسته باد
پیوند کفر با نفسِ او گسسته باد
دستِ ستمگران جهانخوار بسته باد
دستی که دادِ عدل ستاند بر آمده
عید امام صادق و پیغمبر آمده
پیدایش دو آیت سرمد مبارک است
یک صبح را دو عید مؤّید مبارک است
در تیرگی، تجلّی احمد مبارک است
میلاد ابن محمّد مبارک است
دُرّی الهی از صدف دیگر آمده
عید امام صادق و پیغمبر آمده
در چشم علم مشعل روشنگر است این
استاد کل ولّی خدا، جعفر است این
آیینهی حقیقتِ پیغمبر است این
معصومِ هشتم است و ششم رهبر است این
آری خدای را ششمین مظهر آمده
عید امام صادق و پیغمبر آمده
ما را بود هماره ره و رسمِ جعفری
مشی و مرام جعفری و عشق حیدری
داریم بر تمام ملل مجد و سروری
با چارده چراغ نمودیم رهبری
«میثم» در این مسیر ثنا گستر آمده
عید امام صادق و پیغمبر آمده.
پایان بخش این گفتار هم شعری از سید حمیدرضا برقعی است که در آن میخوانیم:
شعر اگر از تو نگوید همه عصیان باشد
زنده در گور غزلهای فراوان باشد
نظم افلاک سراسیمه به هم خواهد ریخت
نکند زلف تو یک وقت پریشان باشد
سایه ابر پی توست دلش را مشکن
مگذار این همه خورشید هراسان باشد
مگر اعجاز جز این است که باران بهشت
زادگاهش برهوت عربستان باشد
چه نیازی ست به اعجاز، نگاهت کافی ست
تا مسلمان شود انسان اگر انسان باشد
فکر کن فلسفه خلقت عالَم، تنها
راز خندیدن یک کودک چوپان باشد
چه کسی جز تو چهل مرتبه تنها مانده
از تحیّر دهن غار حرا وا مانده
عشق تا مرز جنون رفت در این شعر محمد
نامت از وزن برون رفت در این شعر محمد
شأن نام تو در این شعر و در این دفتر نیست
ظرف و مظروف هم اندازهی یکدیگر نیست
از قضا رد شدی و راه قدر را بستی
رفتی آنسوتر از اندیشه و در را بستی
رفتی آنجا که به آن دست فلک هم نرسید
و به گرد قدمت بال ملک هم نرسید
عرش از شوق تو جان داده کمی آهسته
جبرئیل از نفس افتاده کمی آهسته
پشت افلاک به تعظیم شکوهت خم شد
چشم تو فاتح اقلیم نمیدانم شد
آنچه نادیده کسی دیدی و برگشتی باز
سیب از باغ خدا چیدی و برگشتی باز
شاعر این سیب حکایات فراوان دارد
چتر بردار؛ که این رایحه باران دارد
ارسال نظرات
غیرقابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۰
پر بیننده ها
آخرین اخبار