تفحص مظلومانه شهدای تیپ فاطمیون به روایت یک شهید
همرزم شهید مدافع حرم، محمد حسینی گفت: بیشتر زمین را کندیم. چند تکه لباس پیدا شد. از روی فرم لباس فاطمیون، متوجه شدیم که پیکرها متعلق به نیروهای خودی است. با بیسیم به مقر زنگ زدیم و درخواست لوازم کردیم. ابتدا هیچ کس ماجرا را باور نمیکرد.
به گزارش سرویس راهیان نور خبرگزاری بسیج، یکی از مدافعان حرم تیپ فاطمیون به روایت خاطرهاى از تفحص شهدا، مصادف با ایام فاطمیه سال ١٣٩٤ در منطقه خانطومان، از زبان شهید مدافع حرم محمد حسینى (سلمان) پرداخت و اظهار داشت:
اواسط اسفند ماه بود که دو تا از دوستانمان بعد از اتمام مرخصى به منطقه برگشتند و چون منطقه را توجیه نبودند، من و یکی از دوستان با آنها همراه شدیم تا نسبت به منطقه توجیهشان کنیم.
از آخرین نقطه محور شرقى شروع و تا آخرین نقطه محور غربى که خانه زرد نام داشت، توجیه کردیم. دوستم بعد از اتمام کار گفت که با ایران تماس بگیریم و جویای حال خانواده شویم.
یک نقطه در خانطومان به نام کارخانه بلغور است که ما همیشه برای آنتندهی بهتر تلفن به آنجا میرفتیم، این بار یک اتفاق دیگری افتاد. گلی نظرمان را جلب کرد. کمی که دقت کردیم متوجه چند تکیه استخوان کنارش شدیم. بعد از کمی کندن زمین، متوجه شدیم که استخوانها متعلق به یک انسان است.
شک داشتیم که این استخوانها متعلق به مسلحین است یا نیروهای خودی. حداکثر ٤ ماه از اولین عملیات در جنوب حلب مىگذشت و ما گمان نمىکردیم که استخوانها متعلق به نیروهای خودی باشد. در یک قسمت از کارخانه با کامیون خاک ریخته بودند و این موضوع ما را بیشتر کنجکاو کرد. با دقت بیشتر متوجه شدیم که رنگ خاک این قسمت با دیگر نقاط متفاوت است.
با دوستم شروع به کندن زمین کردیم. ابتدا یک تکه از استخوان پا تفحص شد. از آنجایی که نخستین تفحصمان بود، حال عجیبی داشتیم. گویی شهدا ما را به سمت خودشان کشیده بودند.
دو روز به ایام فاطمیه مانده بود. بیبی زینب میخواست که چند خانواده را در این ایام از نگرانی خارج کند. شاید هر روز شهدا ما را صدا میزدند و ما به خاطر بار گناهانمان متوجه حضورشان نمیشدیم.
بیشتر زمین را کندیم. چند تکه لباس پیدا شد. از روی فرم لباس فاطمیون، متوجه شدیم که پیکرها متعلق به نیروهای خودی است. با بیسیم به مقر زنگ زدیم و درخواست لوازم کردیم. ابتدا هیچ کس ماجرا را باور نمیکرد. یک ساعت گذشت و تا آن زمان دو شهید تفحص شد.
نیروهای کمکی آمدند. آنها هم از این واقعه متعجب بودند. برخی آرام آرام اشک میریختند. صدای مداحی به گوش میرسید. روضه خوان میخواند: « اومدن توی خونم قدم زدن/ توی کوچه بچه هامو هم زدن/ شبا دیگه دور هم جمع نمیشیم/ بدجوری زندگیمو بهم زدن» غربت عجیبی حاکم بود. یک دسته از همرزمانمان در عملیات محرم مفقود شده بودند و هیچکس از سرگذشت آنها خبر نداشت.
آنها اسیر شده و دستهایشان را بسته بودند. یکی از رزمندگان که جثه کوچکتری داشت سر از تنش جدا شده بود. 13 شهید شامل یک شهید لبنانی و 12 شهید فاطمیون تفحص شدند.
میدانم که اگر زمان به عقب برگردد، مجددا همین راه را انتخاب میکنند. نماز مغرب و عشاء را کنار شهدا خواندیم.
دفاع پرس
ارسال نظرات
غیرقابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۰
پر بیننده ها
آخرین اخبار