وفات حضرت فاطمه معصومه (س) در شعر شاعران

آمد ز مدینه تا که در قُم باشد ... در مملکت امام هشتم باشد

امروز، یکی از روزهای حُزن و اندوه اهل بیت (ع) است؛ روزی که شعر و مراثی شاعران آیینی هم به یاد مصائب و مظلومیتهای حضرت معصومه (س) سروده می‌شود.
کد خبر: ۸۹۶۸۶۴۳
|
۰۸ دی ۱۳۹۶ - ۱۷:۲۹

به گزارش خبرگزاری بسیج از قم، دهم ربیع الثانی، به عنوان سالروز رحلت شهادت گونه حضرت فاطمه معصومه (س) و به تعبیر دقیق تر، روز بزرگداشت آن بانوی کرامت است.

و در این روز است که اشعار شاعران کشور، گرمابخش محافل روضه و عزا می‌شود.

یکی از شاعرانی که نام قم را در شعر خود آورده و به سفر حضرت معصومه از مدینه به مرو و وفاتشان در قم اشاره دارد، قاسم صرافان با این شعر است:

و دانه ریخت بیایی کبوترش باشی

دوباره آینه‌ ای در برابرش باشی

نه اینکه پر بکشی و به شهر او نرسی

میان راه پرستوی پرپرش باشی

مدینه شهر غریبی برای فاطمه‌هاست

نخواست گم شده ‌ای مثل مادرش باشی

خدا تو را به دل بی قرار ما بخشید

و خواست جلوه ‌ای از حوض کوثرش باشی

به قُم رسیدی و گُم کرد دست و پایش را

چو دید آمده ‌ای سایه‌ سرش باشی

اجازه خواست که گلدان مرمرت باشد

و تا همیشه تو یاس معطّرش باشی

نگاه تو همه را یاد او می‌اندازد

به چهره‌ات چه می‌آید که خواهرش باشی

خدا نخواست تو هم با جوادِ کوچکِ او

گواه رنج نفس‌های آخرش باشی

نخواست باز امامی کنار خواهر خود

نخواست زینبِ یک شام دیگرش باشی.

و این هم شعری از محمود مربوبی که با ذکر مصائب حضرت کریمه اهل بیت (س) شروع می‌شود و گریزی هم به مصائب اسارت خاندان اهل بیت (س) می‌زند:

ماییم گدای حضرت معصومه

محتاج عطای حضرت معصومه

همراه رضا ز دیده خون می‌ریزیم

در روز عزای حضرت معصومه

آمد ز مدینه تا که در قُم باشد

در مملکت امام هشتم باشد

یعنی که خدا نخواست تا مرقد او

مانند مزار فاطمه گُم باشد

در سَر هوس دیدن دلبر دارد

بر سینه خود داغ برادر دارد

افسوس که تا دیار ساوه آمد

دیگر نتوانست قدم بردارد

زخمی به جگر داشت و در تب می‌سوخت

از داغ برادرش مرتّب می‌سوخت

هر جا که سَرِ دردِ دِلش وا می‌شد

می‌گفت امان از دل زینب؛ می‌سوخت

با ناله دو چشمان تَرَش را وا کرد

تا سِیر کند دور و برش را؛ وا کرد

نومید ز دیدن برادر بود و

با ذکر رضا بال و پرش را وا کرد

صد آه اگر بر جگرش افتاده

هر چند جدا ز دلبرش افتاده

کی بر بدن برادرش رقصیدند؟

کی دست کسی به معجرش افتاده؟

او خواهر یک امام بود و زینب

او شاهد احترام بود و زینب

کی راهی شهر شام بود؟ و زینب

در مجلسی از حرام بود؟ و زینب.

اینک شعری از وحید قاسمی را به تماشا می‌نشینیم که شاعر در آن، گریه‌های خود را برای آن یار سفر کرده به تصویر می‌کشد:

       در مجلس عزای شما گریه می‌کنم

       امشب فقط برای شما گریه می‌کنم

       عطر گلاب مرقدتان بر مشام خورد

       در گوشه سرای شما گریه می‌کنم

       چون اشک بین روضه به هر درد مرهم است

       با نیت شفای شما گریه می‌کنم

       با بالهای بی رمقِ اشکِ دیده‌ام

       در مشرق هوای شما گریه می‌کنم

       من هم مسافرم؛ وطنم مشهدُ الرّضاست

       دنبال رد پای شما گریه می‌کنم

       خواندم چگونه پیر شدی در جوانی‌ات

       دارم ز غصّه‌های شما گریه می‌کنم

       عُمری برای هجر پدر گریه کرده ای

امشب منم به جای شما گریه می‌کنم.

رضا باقریان هم از شاعرانی است که درباره این مصیبت جانکاه شعر دارد و از زبان حضرت معصومه (س) و حضرت زینب (س) چنین حکایت می‌کند:

من که اینگونه عزادار غم جانانم

ز غم یار شرربار شدم؛ حیرانم

در فراقی که پریشانم و سرگردانم

دلشکسته شده، بیمار شدم؛ می دانم

رو به رو با تن هفده گل پرپر سخت است

دیدن جسم پر از نیزه و خنجر سخت است

من و زینب به جگر آه مکرّر داریم

هر دو هفده بدن بی سر و پرپر داریم

به روی سینه خود داغ برادر داریم

و از این داغ دلی خسته و مضطر داریم

ولی از ماتم زینب دل من محزون است

آه، در روضه او دیده من پُر خون است

گر چه از زهر جفا سوخت برادر جگرش

ارغوانی شد و افتاد روی بال و پرش

و اگر تار شد آن لحظه دو چشمان ترش

نه لگد بر سر او خورد، نه سنگی به سرش

به خدا دلبر من راهی گودال نشد

سینه‌اش زیر سُم اسب لگدمال نشد.

شعر دیگر این گفتار از زبان بانوی کرامات و خطاب به امام رضا (ع) است که مجید تال آن را سروده است:

 

تا کِی به تو از دور سلامی برسانم

      از تو خبری نیست برادر نگرانم

      در می زند این بار کسی؛ از هیجانم

      شاید که تو برگشته ای، ای پاره جانم

      یک روز به یعقوب اگر جامه رسیده

      حالا به من از سوی رضا نامه رسیده

      ای کاش که از تو خبری داشته باشم

      در آتش عشق تو پری داشته باشم

      باید به خراسان سفری داشته باشم

      در راه به قُم هم نظری داشته باشم

      با خاطر آسوده بمان چشم به راهم

      یک قافله مَحرَم به خدا هست؛ سپاهم

      این جادّه ها، چشم به راه قدم ماست

      این که نرسد قافله تا طوس؛ غم ماست

      انگار که این خاک عراق عجم ماست

     حالا که به قول پدرم، قُم حرم ماست

      شاید که فراموش کنم دلبر خود را

      باید که بسازم حرم مادر خود را

      باید نرسیدن به رضا را بپذیرم

      حالا به شهادت برسم یا که بمیرم

      وقتی که پریشانم و بیمار و اسیرم

      خوب است که در حجره خود روضه بگیرم

      با یاد غم فاطمه هق هق بنویسم

      بر حاشیه برگ شقایق بنویسم

      با گریه من هیچ کسی کار ندارد

      قم کار به مهمان عزادار ندارد

      در کوچه دری هست که مسمار ندارد

      معصومه تو دست به دیوار ندارد.

و این هم ابیاتی از شعر علی اکبر لطیفیان که گویی بخشی از وصیت نامه حضرت فاطمه معصومه (س) و تشکر از مهمان نوازی های مردم قم است:

      روی قبرم بنویسید که خواهر بودم

      سال‌ها منتظرِ رویِ برادر بودم

      بنویسید گرفتار نباشم چه کنم؟

      من اگر منتظر روی برادر نباشم چه کنم؟

      روی قبرم بنویسید جدایی سخت است

      اینهمه راه بیایم؛ تو نیایی؛ سخت است

      یوسفم رفته و از آمدنش بی خبرم

      سال‌ها می‌شود و از پیرهنش بی خبرم

      روی قبرم بنویسید ندیده رفتم

      با تن خسته و با قد خمیده رفتم

      بنویسید همه، دور و بَرَم ریخته‌اند

      چقدر دسته گُل روی سرم ریخته‌اند

      چقدر مردم این شهر ولایی خوب‌اند

      که سرم را نشکستند خدایی خوب‌اند.

حکایت عاشقانه یک برادر و خواهر هم بخش محوری شعر رضا رسول زاده درباره حضرت علی بن موسی (ع) و حضرت فاطمه بن موسی (س) است:

هر جا که خواهری است، برادر همیشه هست

دنبال هر برادر، خواهر همیشه هست

این جذبه‌های عشق تمامی نداشته

دلدادگی میان دو دلبر همیشه هست

تا مَرو از مدینه، مسیر محبت است

این جاده‌های نور معطّر همیشه هست

معصومه زینب است و رضا جز حسین نیست

ترکیب‌های عشقِ برابر همیشه هست

با بودن شفیعه، قیامت به کام ماست

گرچه هراس عرصه محشر همیشه هست

پیداست در حریم تو إجلال فاطمه

جاری به صحنهای تو کوثر همیشه هست

باید که تو مراقبت از پهلویت کنی

دیوارهای کوچه و آن در همیشه هست

در ذهن پرنیانی اولاد فاطمه

آن خاطرات زخمی مادر همیشه هست

از وقتی آمدی تو به قُم با قبیله‌ات

اطراف تو ولایی و یاور همیشه هست

تا که نسیم هست؛ بوی زلف می‌رسد

بالاتر از سر همه یک سر همیشه هست

بازار داشت قم، تو که آنجا نرفته ای

در روضه‌ات اشاره به معجر همیشه هست.

و نباید از یاد بُرد که زیارت مزار مطهر آن بانو در قم، به منزله زیارت مزار گمشده مادرش، حضرت فاطمه زهرا (س) است؛ نکته ای که در بخشی از شعر مهدی نظری به آن پرداخته می‌شود و با آن، این نوشتار را به فرجام می‌آوریم:

      برای بار غمت سوگوار باید شد

      تمام عمر از این غصه زار باید شد

      برای خضر شدن در کنار صحن تو با

      غلام و نوکر تو همجوار باید شد

      نوشته‌اند برای زیارت زهرا

      به سوی مرقد تو رهسپار باید شد

      برای مثل سلیمان شدن فقط بی بی

      به روی فرش حریمت سوار باید شد

      برای اینکه امام رضا مرا بخرد

      ز داغ روضه‌ات ابر بهار باید شد

      ندیدی آخر کار، برادر خود را

      از این مصیبت تو غصه دار باید شد

      نوشته‌اند کریمه، به مُصحف نام ات

      به شوق دانه رسیدم دوباره بر بام ات.

امیرعلی عفیف نیا

ارسال نظرات
پر بیننده ها
آخرین اخبار