عباس محمدخانی بیشتر از 30 سال با شهید شاهرخ دایی پور دوست صمیمی بوده است. او هم خود یک جانباز دوران دفاع مقدس است و در گفتگو با خبرنگار تسنیم با اشاره به خلق و خوی شهید دایی پور و محبتش در خانواده میگوید: شجاعت و دلسوزی زیادی داشت. کسانی که در سوریه او را دیدند و همرزمش بودند، امروز شهادت میدهند که واقعا شهید دایی پور آنجا در حکم یک ستون برای بچهها بوده و برای حضرت زینب(س) از جان مایه گذاشت. این شهید علی رغم اینکه از نظر مالی وضع بسیار خوبی داشته، بازنشسته بود و دو دختر جوان دارد، ولی باز هم هر چه میگفتیم حاج آقا! سردار! نیازی نیست شما هم حتما بروی. میگفت: «نه من باید بروم و آنجا کمک کنم. آنجا شیعه در خطر است. باید مواظب باشیم ناموس شیعه به دست وهابیها نیفتد.» بسیار آدم بزرگوار و شریفی بود. با اخلاص بود. از نظر مالی چیزی کم نداشت، اما دل به دنیا نمیبست و همیشه دلش آنجا در سوریه بود. خوش به حالش که به آرزویش یعنی شهادت رسید.
او با اشاره به تخصصهای رزمی شهید میگوید: ایشان فرمانده ضد زره بود. در سوریه و عملیات آزادسازی حلب مسئول عملیات بود و در هدایت صحنه نبرد، نقش مهمی ایفا میکرد.در هدایت بسیاری از عملیاتهای سوریه مشارکت داشت و نقش مستشاری بر عهده داشت. برادرم همرزم شهید در سوریه بوده و او هم خیلی از این شهید تعریف میکند. آدم بسیار شجاع و در عین حال متواضع و پاکی بود. اگر کنارش مینشستی فکر نمیکردی که یک سردار یا فرمانده است. خاکی مثل یک سرباز در میان بچهها حضور پیدا میکرد. واقعا ستون محکمی برای همه بود. رهبری و حضرت زینب(س) با شهادت شهید دایی پور در واقع یک یار و پشتیبان و کمکی را از دست دادند.
محمدخانی در ادامه میگوید: از نظر عملیاتی وظایف بسیاری را عهدهدار بود. تمام حملات و درگیریها را رصد میکرد. در آنجا میان جنگ و درگیری، انسان تربیت میکرد. خودش مستقیم در صحنه درگیریها از صفر تا صد حضور داشت. خیلی مهم است که در صحنه درگیری، یک فرمانده به عنوان نفر اول خودش حضور داشته باشد. چیزی که همرزمانش میگویند این است که همیشه سعی داشت به عنوان نفر اول در خط مقدم حضور پیدا کند.
او از فعالیت این شهید در کشور لبنان و شرکت مستشاری در عملیاتهای مجاهدین لبنان چنین میگوید: چندین سال هم در لبنان بود و فعالیت داشت. در بحث درگیریهایی که در لبنان بوده حضور داشته و از آنجایی که فرمانده ضد زره بود، در لبنان آموزش به رزمندههای لبنان آموزش میداد. 8 سال هم که در جبهههای نبرد حق علیه باطل جنگید. جانباز شیمیایی بود. خیلی از سوابق جبههاش نیست. اصلا در این فکرها نبود که به دنبال این سوابق جبهه و جانبازی برود.
محمد خانی به ویژگی شاخص این شهید مدافع حرم اشاره کرده و میگوبد: بسیار عاشق امام حسین(ع) و ائمه اطهار(ع) بود و بسیار به حضرت زینب(س) ارادت داشت. ظهر عاشورا 5 هزار غذای نذری به رزمندگان و مردم در سوریه داد. حتی ما گفتیم: «حاج آقا بگذار اقلا کمی گوشت غذا را کمتر بگذاریم تا اقتصادیتر دربیاید.» می گفت: «بگذار اینها بدانند شیعه حضرت زینب(س) و حضرت علی(ع) چیست؟ ما اینجا در تهرانیم و نذریهای مختلفی داریم ولی آن فاطمیون و زینبیون و افغانستانیها و پاکستانیهای مدافع حرم در ظهر عاشورا این نذری را دوست دارند.» 1500 نفر از یتیمان سوریه را تحت پوشش داشت و این موضوع را هیچ کس نمیدانست.
او در پایان از رمز خستگی ناپذیذیر شدن شهید چنین میگوید: این شجاعت و عشق به جهاد در میدانهای مختلف سوریه و لبنان و ایران از عشقش به ولایت و رهبر و نظام و حضرت زینب(س) نشأت میگرفت. خلق و خوی کسی که سرش را برای حضرت زینب(س) میداد، با هیچ زبانی قابل توصیف نیست. بیش از سه سال بود که به سوریه رفت و آمد داشت. در نهایت ظاهرا در کمینی افتادهاند و از ناحیه سر از جانب تروریستها مورد اصابت قرار گرفته و به شهادت رسیده است.