اما بُعدِ دیگر شیرینی «خانۀ مغایرت»، به موضوع ازدواج و التهاباتِ میان داماد و خانۀ عروس برمیگردد. این کشمکشها و دلخوریها و خوشنشینیها و گاه مجادلات، آنقدر در بافت رمان، خوب نشسته که هیچ فاصلهای بین مخاطب و رمان ایجاد نمیکند؛ به ویژه که راوی، اوّل شخص است و خیلی سریع میتواند همذاتپنداری مخاطب را برانگیزاند.
تعلیق و کشمکش داستانی، در بستر اتّفاقاتِ به ظاهر تکراری میان هر دختر و پسری هنگام ازدواج قرار داده شده، اما بهکرّات با تغییر صورت همیشگی آن، به طراوت و تازگی خاصّی رسیده است. صورتهایی نو که با تغییرات اندک و خلّاقانه در اتّفاقات معمولی، زندگی این دو جوان را به یک مورد ویژه تبدیل کردهاست. شیرینی دیگر روایت این رمان، پرداختن به موضوع بستنی است. بستنی و ملحقّات آن از ابتدا در کار حضور دارند و به چالشی بزرگ پیشِ روی راوی بدل میشوند که حتّی تا تهدید اصلِ زندگی مشترک آن دو، پیش میرود؛ ولی کمکم و با حلّ گام به گام مسائل، به بزرگترین مایۀ خوشبختی این زوج و خانوادهشان تبدیل میشود. بستنی که در ابتدا برای تکپسری که دست به سیاه و سفید نزده، معضلی غیر قابل حلّ مینمایاند، به سکوی پرتاب او بدل میشود؛ چون مواجههای خلّاقانه با آن داشته و در حلّ مسائل، از کمک همۀ اطرافیان خویش بهره بردهاست.
«خانۀ مغایرت» کتابی است که بهراحتی میتوان آن را به طیف وسیعی از مخاطبان پیشنهاد کرد تا از به هم رسیدن سه شیرینی بزرگ یعنی «لهجۀ یزدی»، «ازدواج» و «بستنی» در یک ساختار داستانی لذّت ببرند.