"کلامی را کلام از دل برآید"
*در مروری بر زندگی شما آثار قابل تاملی در حوزه شعر آیینی به چشم میخورد. از چه دورهای به شعر آیینی روی آوردید؟
با تشویقهای بزرگان و استادانی همچون مرحوم منطقی زنجانی، مرحوم امیدی زنجانی، مرحوم منزوی اردبیلی، مرحوم عابد تبریزی به این راه نورانی قدم گذاشتم. تقریباً خود را شاعر بسیار موفقی نمیدانم، منتهی چون اکثر اشعار ما مربوط به رویدادهای کشور، انقلاب و خصوصاً اهلبیت (ع) بوده در حد توان اجازه ندادم چیزی جا بماند.
اوج جوانی ما مصادف با انقلاب بود. پس از پیروزی انقلاب نیز به همراه برادر شهیدم، «ناصر اجاقلو» در جبههها حضور یافتم. نامخانوادگی ما اجاقلو بود و به خاطر پدربزرگم (آقا سید کلام)، تخلّص کلامی را انتخاب کردیم، بعدها که حضرت آقا فرمودند: «کلامی را کلام از دل برآید»، یک امانت و رسالت سنگینی بر دوش ما افتاد تا حواسمان باشد که توصیه امام صادق (ع) و توصیه پسر ایشان که حضرت آقا باشند، در مورد ایفای نقش شاعر اهلبیت (ع) در جامعهای که هجمه علیه مکتبش زیاد است، آویزه گوش شود.
اشعاری که حقیر اکثراً به زبان تُرکی سرودم و فارسزبانها هم استفاده میکنند، آنهایی که سرود و شعر ملی شدند همانند (یِل یاتار، طوفان یاتار، یاتماز حسینین پرچمی؛ باد میخوابد، طوفان میخوابد، پرچم حسین هیچگاه نمیخوابد) یا (ای شمع حرمخانه، قربانون اولوم عباس) یا آن غزلی که آقای کریمی خوانده است، (صد مرده زنده میشود از ذکر یا حسین، ارباب ما معلم عیسیابن مریم است)؛ اینها با استقبال مردم خصوصاً جوانان روبرو شده است.
من همین جا از جلساتی که در محضر آقا برای شعرا برگزار میشود یاد کنم و از ایشان تشکر کنم. آنجا استعدادیابی میشود و شعرای مستعدی به جامعه فرهنگی معرفی میشوند. امروزه به برکت خون شهدا و انقلاب اسلامی اگر دفتر شعر آیینی را باز کنید، شعرای موفقی همانند آقای برقعی، آقای شرافت، آقای حنیفه، آقای رحیمی، آقای لطیفیان و ... هستند که تربیتشده مکتب امام صادق (ع) هستند که الحمدالله کارهای آنها انصافاً قابل ستایش است و خدا را از این بابت شاکریم.
آثار چاپ شده از بنده حدود 42 مجموعه است. آثار حقیر تقسیم بر دو قسمت مدایح و مراثی اهلبیت(ع) میشود که بخشی تحت عنوان "انقلاب حسینی" بخش دیگر که مربوط به شهدا و دفاع مقدس و انقلاب است، تحت عنوان "انقلاب خمینی (ره)" چاپ شده است. از سال 59 آثار حقیر منتشر شده است و جدیدترین اثر، "شهادتنامه عاشقان فارسی" است که اخیراً توسط حوزه هنری سوره مهر چاپ شده است و انتشارات قدیمالاحسانِ حاج منصور ارضی با همکاری مرکز حفظ و آثار مقام معظم رهبری، دیوان "سلام دل" را چاپ کردند. این سلام دل ادامه همان کلام دل است که آقا درباره آن گفتند «کلامی را کلام از دل برآید».
مدایح و مراثی اهلبیت به زبان فارسی و آذری بهنام "سایهنشین حرم" نیز مُحرم امسال منتشر شد. این کارها را ما انجام دادیم و همه را به ارباب فضل و کمالات تقدیم کردیم تا جایی که قابل ارائه و استفاده برای جامعه باشد.
خفقان شعر آیینی در حکومت پهلوی
* شما محضر شعرایی را درک کردهاید که از مفاخر شعر آئینی بودند و یقیناً در پیشبرد شما در این مسیر کمک قابل توجهی داشتهاند. در بین مطالبی که فرمودید اسم چند تن از شعرای جوان را هم بردید که امروز در شعر آیینی چهره شدهاند. آیا تفاوتی بین شعرای قدیم که با شاعران صاحبنام همسفره بودند با شعرای عصر کنونی در حوزه شعر آئینی وجود دارد؟ جنس آنها با یکدیگر فرق میکند؟
شعرایی که از متقدّمین بودند و برای ما استادی کردند در محیطی زندگی میکردند که نه تنها حکومتِ آن زمان مشوّق نبود بلکه در مقابل آنها بود چون انقلاب سیدالشهدا(ع) که همان مبارزه با ظلم، فساد و بیبندوباری، دزدی، خودبزرگبینی است در مقابل اهداف آنها قرار میگرفت و صفات رذیله آنها مخالف اشعاری بود که شاعران میسرودند. چه بسا شاعرانی که در حکومت پهلوی برای هفت بیت غزل، 7 ماه زندانی میشدند امّا باز شعر میگفتند. تشویق نمیشدند بلکه تهدید میشدند و حتی در جامعه تحقیر میشدند.
* انقلاب اسلامی در روند توسعه شعر آئینی تاثیر بهسزایی داشته است؟
بله. شاعران، معمولاً یک روحیه غیرتی دارند. شعرا، قلم خود را نمیفروشند و عزت خاصی دارند. از ابتدا این چنین بوده است. قضیه فردوسی را مطالعه کنید که چطور درگذشت؛ دلیلش وعدهخلافی حاکم زمانه بود. آن زمان ما شعر میسرودیم و "حاج اصغر گنجخانلو" میخواند «اربعینِ شرف و صدق و صداقتدی بوگون، زیر سرنیزهدَدی عالم روحانیت» این اشعار، اشعار خطرناکی در آن زمان بود. چهلم شهدای میدان (ژاله) شهدا بود؛ حاج اصغر این شعر خواند. بعدش بهصورت قاچاق از کشور رفت. وقتی برگشت، دستگیر شد و در حالیکه از ناحیه چشم نابینا و روشندل بود امّا حکومت رحم نکرد و او را به زندان اوین برد.
انقلاب که شد؛ آنهایی که برای انقلاب شعر میگفتند، چون خمیرمایه انقلاب ما، انقلاب سیدالشهدا (ع) بود با تشویق مواجه شدند. تا اندازهای تشویق شدند که آن میزان که متقدّمین عادت کرده بودند شعر برای سیدالشهدا (ع) بنویسند و کتک بخورند، نتوانستند شعر بنویسند و چلوکباب بخورند. به این عادت نداشتند. البته ریاضی یزدیها، سروی خراسانیها، اکبرزاده خراسانیها، حسان ریشه تبریزیها اینها مراقب شعر آئینی بودند و بعد جمع شدند و مشوّقی برای تشویق شعرا شدند.
مدتی انقلاب در اوج بود و قضیه شهدا و جنگ و مناسبتها و ایاماللهها در اوج برنامهها قرار داشت. زمان میطلبید جهت را پیدا کنند. تا اواخر عمر حضرت امام (ره) مشغول جنگ فیزیکی بودیم و به مناسبتها، جلسات اقامه میشد. بعد از حضرت امام (ره)، حضرت آقا زعامت را عهدهدار شد. خیلی دقت به مادحین و شعرا و ذاکرین و علما بیشتر شد.
کارهای فرهنگی که حضرت آقا کردند حیرتانگیز است؛ مثلاً تجمع 100 هزار نفری بسیجیان را ملاحظه کنید. دنیا همینطور در حیرت مانده است. نمیتوانند کارهای حضرت آقا را تحلیل کنند. برخوردی که با شعرا دارند را دقت کنید. تذکراتی که به مداحان دارند، خیلی با ادبیات خاص خودشان تذکر میدهند. حضرت آقا، قافلهای راه انداخته است از جامعه مداحین و شعرا. اشعاری که همه را متعجب میکند. مثلاً آقای حسین طاهری در زنجان میگوید؛ «چشم از سر برنمیدارد که سرداری کند، تا حسینابن علی را یک تنه یاری کند». تعبیر را دقت کنید. «چادر خونین خود را وانکرده از سرش، تا که از تندیس عصمت پردهبرداری کند/ دست او از مکه کوتاه است امّا در عوض/ میتواند کعبه را در شام معماری کند.» ما معالجه غیرحضوری شنیده بودیم امّا معماری غیرحضوری نشنیده بودیم که این کار، کارِ زینب (س) است.
در آخر میگوید «میتواند همچو حیدر فاتح خیبر شود، یا همچون مادرش زهرا (س) فداکاری کند/ با چنین شان و جلالت آخرِ کارش ببین، باید از طفلی به ویرانه پرستاری کند». جوانان ما راه افتادند و زنجان هم همانند اصفهان، قم، کرمانشاه و تهران با نظارت و تشویق بزرگانی همچون آقای اسفندقه، آقای بیابانکی، آقای حسینی و دوستانی که در حوزه تهران و حوزه استانها هستند پیش میرود.
آقای مجاهدی، آقای انسانی، آقای موید، آقای شفق برای جوانان وقت میگذارند که جوانان الان چهارنعل در جاده ادبیات میتازند و لذت میبرند. مخصوصاً آقای پروانه در این زمینه بسیار وقت میگذارند.
پس فرق این نسلها با نسل گذشته این است که آنها شعر مینوشتند و کتک میخوردند و اینها شعر مینویسند و تشویق میشوند. این است که گاهاً میبینیم شعری که آن زمان سروده شده است ماندگار است. مثلاً شعر منزوی اردبیلی؛ «یاد محنتهای زینب شعله بر دل میزند/ دست واویلا به سر مجنون و عاقل میزند/ چرخ گویی تشنه دیرین خون زینب است، سنگ بر راس حسینش در مقابل میزند/ این تجلی را بیا از دیده زینب ببین/ چون که او با یک تماشا سر به محمل میزند». اینها را میگفتند و کتک هم میخوردند. «آنکه مشتی آهنین با نطق آتش ریز خود، بر دهان یاوهگویان کوفت محکم، زینب است/ منزوی هرگز مزن بیهوده لاف عاشقی، این حسین تنها یک عاشق دارد و آن هم زینب(س) است».
مثلاً برقعی میگوید «به نام نامی سر، بسمهتعالی سر، بلند مرتبه پیکر، بلند بالا سر». از اینها لذت میبریم.
* احساس میکنم اشعار آئینی گذشته ماندگارتر و عمیقتر از اشعار امروز بود. مثلاً شعری که مرحوم منزوی درباره اهلبیت (ع) میسرود شاید شعرای امروز ما نتوانند به ماندگاری آن شعر بگویند. نظر شما در این باره چیست؟
وقتی منزوی این شعر را میسرود غسل شهادت میکرد؛ همانند روی مین رفتن مهدی باکری بود. جَو وقتی خفقان باشد به خاطر عقیده خود چنین میکند. چرا نام فرزدق باقی ماند؟ در کدام جو، فرزدق شعر خوانده که نام او باقی مانده است؟ حشام به امام سجاد (ع) بیاحترامی میکرد و این نگاه کرد و غیرتش اجازه نداد. میگوید این سید کیست که همه راه برای او باز میکنند. اطرافیان گفتند عربِ گمنامی است. فرزدق آمد و گفت، این سیدی که میآید، مروه و صفا و حَجر و حرم میشناسد. این را حِل و خیف میشناسد. او علیابنالحسینابنعلیابنابیطالب(ع) است. جان خود را در کف دست گذاشت. زمان پهلوی زمان حشام بود، زمان امام خمینی(ره) نبود که تشویق کنند. اگر شعری میسرود حتماً به قبای حکومتی میخورد. اگر شعر با مضمونِ ظلمستیزی بود، به حاکم ظالم برمیخورد. پرونده استاد گرمارودی را در زندان ببینید. آقای انسانی را ببینید که چقدر کتک خورده است. من سرباز بودم و شعر سرودم و من را به زندان انداختند.
* شما؟ برای چه؟
سال 54 بود. من در پادگان زندانی شدم چرا که برای هیئت، شعر سرودم و یک بیت آن به مقامات پادگان برخورد.
*قطعه شعری که خواندید را به یاد دارید؟
ترکی بود. شعر طنز و جدی بود. «ای گروهباننار، سیزالله زجر بیجا ورمیون/ ساعت دورد اولمامیش، سربازَ برپا ورمیون» به غذا و وضعیت رسیدگی به سربازها، اعتراض کرده بودم. در آخرش نوشته بودم. «بو نِچه بیتی کلامی یازمادان منظوری یوخ/ شاه دین با وفا ده، اوزگَه فتوا ورمیون». گفتند، این شاه دین چه کسی است؟ گفتند؛ باید برای شاه ایران میگفتی. گفتم؛ قافیه جور درنمیآید و نمیتوانم شاه ایران بگویم که بالاخره برای یک کلمه به زندان رفتم.
شعر آیینی باید جوششی باشد نه کوششی
* علاوه بر تاثیری که حکومتها در روند اشعار آیینی دارند، خود شاعر هم باید مولفههایی داشته باشد. وقتی محتشم میتواند آن چنان شعر بگوید، یقیناً مراقبتهایی دارد. لطفاً در خصوص مولفههایی که یک شاعر آیینی باید داشته باشد توضیح دهید.
فضا متفاوت هست امّا حالات شاعر یک عالمی است. کتاب من را مرحوم منزوی میخواند و میگفت: این بیت مال خودشان است و قلم را گرفتهاند و نوشتهاند و به شما گفتهاند ادامه دهید. چنین ابیاتی است که ماندگار میشود. نیّر تبریزی میگوید: «گفت ای گروه هر که ندارد هوای ما، سر گیرد و برون رود از کربلای ما/ ناداده تن به محنت و ناکرده ترکِ سر/ نتوان گذاشت پای به خلوتسرای ما».
یعنی غسل شهادت کنید و بعد وارد شوید. شعر آئینی این چنین است. کار شاعر هم این است. گویا شب عاشورا است. میخواهد تصمیم نهائی را بگیرد. شاعر به دنبال انگیزه است، اگر انگیزه باشد شعر شاعر، گل میکند.
ممکن است انگیزه برای مصیبت، حزنآور باشد. مثلاً اخیراً من صحنهای شنیدم که وقتی میخواستند اهلبیت(ع) را به شام ببرند، گاهاً با رودخانههایی برخورد میکردند. این گیره طنابها را محکم میکردند که از هم جدا نشوند و بعد داخل آب میانداختند و میگفتند رد شوید. آنها که قدِ بلندی داشتند راحت، رد میشدند، بعضی از این بچهها تا مرز شهادت میرفتند. این به ذهن من آمد «ای وای بر یتیمی، قلبش شکسته باشد/ در گوشهی خرابه، تنها نشسته باشد/ روی پدر ندیده، دنبال سر دویده/ من عاشقی ندیدم، این گونه خسته باشد».
* این نیاز به مراقبت دارد. غیر از معلومات توجه و حضور قلب هم میخواهد.
بله. جدای از توجه، نیاز به حضور، خلوت، اخلاص و التماس دارد.
من تا نماز نخوانم کارم راه نمیافتد
* من شنیده بودم مرحوم منزوی شعری را سروده بود و فردی آن را در جلسه روضه میخواند. گویا وقتی مداح، آن شعر را میخواند، مجلس آنطور که باید و شاید متحول نمیشود. مرحوم منزوی میگوید وقتی من خودم این شعر را میسرودم روی خودم هم اثر نکرد پس در دل مستمع هم اثر نمیکند.
بله. مرحوم منزوی به این مطالب اقرار میکرد. من خاطرهای از ایشان دارم. از خانه ایشان بیرون آمدیم. مرحوم منزوی در سه راه آذری منزل داشتند. بیرون آمدیم که به جایی برویم. وقت نماز بود؛ ایستادیم تا ماشین بیاید. مدت زیادی ایستادیم و ماشین نیامد. یکباره منزوی گفت: اینجا مسجد است و اذان هم شده است، برویم نماز بخوانیم. من تا نماز نخوانم کارم راه نمیافتد.
مرحوم منزوی این را گفت که اگر نماز اول وقت نخوانم یک جای کار من میلنگد. نماز را خواندیم و بیرون آمدیم و اولین ماشین گفت استاد منزوی (حارا گدیسوز؛ کجا تشریف میبرید؟). حالات شعرا اکثراً این چنین است. اگر نماز قدری دیر شود، شعر گفتن آنها ممکن است با فراز و نشیب و تعلل و تاخیر بجوشد. روان نمیآید. یعنی توسل میکنند و قطره اشکی میآید و بعد قلم را برمیدارند و یا دو صفحه قرآن میخوانند. حالات شعرا فرق میکند. یقیناً عقبه این شعر ماندگار توسل، قرائت و مراقبت از لقمه و مصاحبت و کلام و رفتار است. اگر این موارد را لحاظ نکنند، برخی از شعرها نوسان دارد. برخی از ابیات شنونده را میگیرد و برخی متفاوت میشود. این است که حالات شاعر، فرق کند شعر او هم فرق میکند.
ادامه دارد...
گفتوگو: میلاد مرجانی