زندگینامه ی شهید آیه الله سید حسن مدرس

کد خبر: ۹۰۸۵۳۴۶
|
۱۰ آذر ۱۳۹۷ - ۱۳:۵۵
به گزارش خبرگزاری بسیج از اشکذر:
‎های درخشان تاریخ تشیع بشمار می‎رود که زندگی و اخلاق و رفتار و نیز جهت گیری‎ فقیه مجاهد و عالم پرهیزگار آیه الله سید حسن مدرس یکی از چهره های سیاسی و اجتماعی وی می‎تواند برای مشتاقان حق و حقیقت نمونه خوبی است. او موقعیت خود راسراسر در راه اعتلای اسلام نثار نمود و در جهت نشر حقایق اسلامی و دفاع از معارف تشیع مردانه استوار ماند.
همان گونه بود که می‎گفت و همانطور گفت که می‎بود. سرانجام به موجب آنکه با عزمی راسخ چون کوهی استوار در مقابل ستمگران عصر به مقابله برخاست و سلطه‎گری استعمارگران را افشا نمود جنایتکاران وی را به ربذه خواف تبعید نمودند و در کنج عُزلت و غریبی این عالم عامل و فقیه مجاهد را به شهادت رسانیدند.
این نوشتار اشاره‎ای کوتاه به زندگی ابرمردی است که بیرق مبارزه را تنها در تنگنا به دوش کشید و شجاعت تحسین برانگیزش چشم بداندیشان و زمامداران خودسر را خیره ساخت و بیگانگان را به تحیّر واداشت.اگر ما به ذکر نامش می‎پردازیم و خاطره‎اش را ارج می‎نهیم بدان علت است که وی پارسایی پایدار و بزرگواری ثابت قدم بود که لحظه‎ای با استبداد و استعمار سازش نکرد و در تمامی مدت عمرش ساده زیستن، تواضع، قناعت و به دور بودن از هر گونه رفاه طلبی را شیوه زندگی خویش ساخت و از طریق عبادت و دعا و راز و نیاز با خدا، کمالات معنوی را کسب کرد.

ولادت و تحصیلات
شهید سید حسن مدرس بر حسب اسناد تاریخی و نسب نامه‎ای که حضرت آیه الله العظمی مرعشی نجفی (ره) تنظیم نموده از سادات طباطبایی زواره است که نسبش پس از سی و یک پشت به حضرت امام حسن مجتبی ـ علیه السلام ـ می‎رسد. یکی از طوایفی که مدرس گل سرسبد آن به شمار می‎رود طایفه میرعابدین است این گروه از سادات در دهکده ییلاقی «سرابه» اقامت داشتند.
سیداسماعیل طباطبائی (پدر شهید مدرس) که از این طایفه محسوب می‎گشت و در روستای مزبور به تبلیغات دینی و انجام امور شرعی مردم مشغول بود، برای آنکه ارتباط طایفه میرعابدین را با بستگان زواره‎ای قطع نکند تصمیم گرفت از طریق ازدواج پیوند خویشاوندی را تجدید و تقویت کرده، سنت حسنه صله ارحام را احیا کند. بدین علت نامبرده دختر سید کاظم سالار را که خدیجه نام داشت و از سادات طباطبائی زواره بود به عقد ازدواج خویش درآورد.
ثمره این پیوند با میمنت فرزندی بود که به سال ۱۲۷۸ ق. چون چشمه‎ای پاک در کویر زواره جوشید. پدر وی را حسن نامید. همان کسی که مردمان بعدها از چشمه وجودش جرعه‎هایی نوشیدند.پدرش غالباً در «سرابه» به امور شرعی و فقهی مردم مشغول بود ولی مادر و فرزند در زواره نزد بستگان خویش بسر می‎بردند تا آنکه حادثه‎ای[۱] موجب شد که پدر فرزندش را که شش بهار گذرانده بود در سال ۱۲۹۳ به قمشه نزد جدش میرعبدالباقی ببرد و محله فضل آباد این شهر را به عنوان محل سکونت خویش برگزیند. این در حالی بود که میر عبدالباقی قبلاً از زواره به قمشه مهاجرت کرده و در این شهر به فعالیتهای علمی و تبلیغی مشغول بود.[۲]
سید عبدالباقی بیشترین نقش را در تعلیم سید حسن ایفا نمود و او را در مسیر علم و تقوا هدایت کرد و به هنگام مرگ در ضمن وصیت نامه‎ای سید حسن را بر ادامه تحصیل علوم دینی تشویق و سفارش نمود زمانی که سید عبدالباقی دارفانی را وداع گفت مدرس چهارده ساله بود.[۳] وی در سال ۱۲۹۸ ق. به منظورادامه تحصیل علوم دینی رهسپار اصفهان گردید و به مدت ۱۳ سال در حوزه علمیه این شهر محضر بیش از سی استاد را درک کرد.[۴] ابتدا به خواندن جامع المقدمات در علم صرف و نحو مشغول گشت و مقدمات ادبیات عرب و منطق و بیان را نزد اساتیدی چون میرزا عبدالعلی هرندی آموخت.
در محضر آخوند ملامحمدکاشی کتاب شرح لمعه در فقه و پس از آن قوانین و فصول را در علم اصول تحصیل نمود. یکی از اساتیدی که دانش حکمت و عرفان و فلسفه را به مدرس آموخت حکیم نامدار میرزا جهانگیر خان قشقایی است.[۵]
مدرس در طول این مدت در حضور آیات عظام سیدمحمدباقر درچه‎ای و شیخ مرتضی ریزی و دیگر اساتید در فقه و اصول به درجه اجتهاد رسید و در اصول آنچنان مهارتی یافت که توانست تقریرات مرحوم ریزی را که حاوی ده هزار سطر بود، بنگارد. شهید مدرس چکیده زندگینامه تحصیلی خود را در حوزه علمیه اصفهان در مقدمه شرح رسائل که به زبان عربی نگاشته، آورده است.
وی پس از اتمام تحصیلات در اصفهان در شعبان ۱۳۱۱ ق. وارد نجف اشرف شد و پس از زیارت بارگاه مقدس نخستین فروغ امامت و تشرف به حضور آیه الله میرزای شیرازی در مدرسه منسوب به صدر سکونت اختیار نمود و با عارف نامدار حاج آقا شیخ حسنعلی اصفهانی هم حجره گردید.
مدرس در این شهر از جلسه درس آیات عظام سید محمد فشارکی و شریعت اصفهانی بهره برد و با سید ابوالحسن اصفهانی، سید محمد صادق طباطبائی و شیخ عبدالکریم حائری، سید هبه الدین شهرستانی و سید مصطفی کاشانی ارتباط داشت و مباحثه‎های دروس خارج را با آیه الله حاج سید ابوالحسن و آیه الله حاج سید علی کازرونی انجام می‎داد.

مدرس به هنگام اقامت در نجف روزهای پنجشنبه و جمعه هر هفته به کار می‎پرداخت و درآمد آن را در پنج روز دیگر صرف زندگی خود می‎نمود. پس از هفت سال اقامت در نجف و تأیید مقام اجتهاد او از سوی علمای این شهر به سال ۱۳۱۸ ق. (در چهل سالگی) از راه ناصریه به اهواز و منطقه چهارمحال و بختیاری راهی اصفهان گردید.
دوران تدریس
مدرس پس از بازگشت از نجف و اقامت کوتاه در قمشه خصوصاً روستای اسفه و دیدار با فامیل و بستگان، قمشه را به قصد اقامت در اصفهان ترک و در این شهر اقامت نمود. وی صبحها در مدرسه جده کوچک (مدرسه شهید مدرس) درس فقه و اصول و عصرها در مدرسه جده بزرگ درس منطق و شرح منظومه می‎گفت و در روزهای پنجشنبه طلاب را با چشمه‎های زلال حکمت نهج‎البلاغه آشنا می‎نمود. تسلط وی به هنگام تدریس در حدّی بود که از این زمان به «مدرس» مشهور گشت.
وی همراه با تدریس با حربه‌ منطق و استدلال با عوامل ظلم و اجحاف به مرم به ستیز برخاست و با اعمال و رفتار زورمداران مخالفت کرد.
زمانی پس از شکست کامل قوای دولت در درگیری با نیروهای مردمی، اداره امور شهر اصفهان به انجمن ولایتی سپرده شد. صمصام السلطنه که به عنوان فرمانده نیروهای مسلح عشایر بختیاری نقش مهمی در ماجرای مشروطیت داشت در رأس حکومت اصفهان قرار گرفت و در بدو امر مخارج قوا و خساراتی را که در جنگ با استبداد قاجاریه به ایشان وارد آورده بود به عنوان غرامت از مردم اصفهان آنهم با ضربات شلاق طلب نمود. مدرس که در جلسه انجمن ولایتی اصفهان حضور داشت و نیابت ریاست آن را عهده دار بود با شنیدن این خبر بشدت ناراحت شد و گفت حاکم چنین حقی را ندارد و اگر شلاق زدن حدّ شرعی است پس در صلاحیت مجتهد می‎باشد و آنها (حاکمان قاجار) دیروز به نام استبداد و اینها امروز به نام مشروطه مردم را کتک می‎زنند.
صمصام السلطنه با مشاهده این وضع دستور توقیف و تبعید مدرس مبارزه را صادر کرد امّا وقتی ماجرای تبعید این فقیه به گوش مردم اصفهان رسید کسب و کار خود را تعطیل و به دنبال مدرس حرکت کردند. این وضع کارگزاران صمصام را بشدت نگران کرد و خشم مردم، حاکم اصفهان را ناگزیر به تسلیم نمود و با اجبار و از روی ناچاری در اخذ مالیات و دیگر رفتارهای خود تجدید نظر کرد و مدرس هم در میان فریادهای پرخروش مردم که می‎گفتند «زنده باد مدرس»، به اصفهان بازگشت.
مدرس در ایام تدریس به وضع طلاب و مدارس علمیه و موقوفات آنها رسیدگی می‎کرد و متولیان را تحت فشار قرار می‎داد تا در آمد موقوفات را به مصرف طلاب برسانند. تسلیم ناپذیری او در مقابل کارهای خلاف و امور غیر منطقی برگروهی سودجود و فرصت طلب ناگوار آمد و تصمیم بر ترور او گرفتند. امّا با شجاعت مدرس و رفتار شگفت‎انگیز او این ترور نافرجام ماند و افراد مذکور در اجرای نقش مکارانه خودناکام ماندند.[۶]
آیه الله شهید سید حسن مدرس در سنین جوانی به مقام رفیع اجتهاد رسید و از لحاظ علمی و فقهی مجتهدی جامع الشرائط، صاحب فتوا و شایسته تقلید بود و هر چند حاضر به چاپ رساله علمیه خود نشد، در فقه و اصول و سایر علوم دینی آثاری مفصل و عمیق از خود به یادگار نهاد و آیه الله العظمی مرعشی نجفی (ره) تألیفات فقهی او را ستوده و افزوده است که: از مدرس اجازه نقل حدیث داشته است.[۷]
آیه الله حاج سید محمدرضا بهاء‎الدینی در مصاحبه ای اظهار داشته است مرحوم مدرس یک رجل علمی و دینی و سیاسی بود و این گونه فردی مهمتر از رجل علمی و دینی است. زیرا این مظهر ولایت است که اگر ولایت و سیاست مسلمین نباشد دیگر فروع اسلامی تحقق کامل نمی‎یابد.[۸]
مدرس با ورود به تهران در اولین فرصت درس خود را در ایوان زیر ساعت در مدرسه سپهسالار (شهید مطهری کنونی) آغاز نمود و تأکید کرد که کار اصلی من تدریس است و سیاست کا ر دوم من است.[۹] وی در ۲۷ تیر ماه ۱۳۰۴ ش. که عهده‎دار تولیت این مدرسه گشت برای اینکه طلاب علوم دینی از اوقات خود استفاده بیشتری نموده، و با جدیت افزونتری به کار درس و مباحثه بپردازند برای اولین بار طرح امتحان طلاب را به مرحله اجرا درآورد و به منظور حسن اداره این مدرسه، نظام نامه‎ای تدوین کرد و امور تحصیلی طلاب را مورد رسیدگی قرار داد و برای احیا و آبادانی روستاها و مغازه‎های موقوفه مدرسه زحمات زیادی را تحمل کرد.
عصرهای پنجشنبه اغلب در گرمای شدید تابستان به روستای اطراف ورامین رفته و خود قناتهای روستاهای این منطقه را مورد بازدید قرار می‎داد و گاه به داخل چاهها می‎رفت و در تعمیر آنها همکاری می‎کرد و از اینکه با چرخ از چاه گل بکشد هیچ ابایی نداشت. ۱۰
در این مدرسه شخصیتهایی چون آیه الله حاج میرزا ابوالحسن شعرانی، آیه الله سید مرتضی پسندیده (برادر بزرگتر حضرت امام)، شیخ محمد علی لواسانی و… تربیت شدند.

ارسال نظرات
پر بیننده ها
آخرین اخبار