به شهید هادی گفتم محل شهادتت را نشانم ده / بیعت با شهدا در شلمچه ای که خبری از خمپاره و گلوله نیست
به گزارش خبرگزاری بسیج مازندران، دفاع مقدس با همه زوایای پیدا و پنهانش گنجینه ای تمام نشدنی برای انسان شدن است، تاریخی به وسعت ایمان، شجاعت، شهامت، ایستادگی، همدلی و بزرگی.
تاریخ 8 سال دفاع مقدس را که ورق بزنیم، به صفحاتی میرسیم که پزشکان، پرستاران و امدادگران زیر باران خمپاره و گلوله، بر بالهای زخمی رزمندگان مرهم میگذاشتند و برای نفسهای به خس خس افتاده از بوی تند خردل، هوای تازه میشدند. امدادگرانی که زیر سایه سیاه جنگ، به دنبال رد سفیر گلوله در پیکر رزمندگان بودند.
آفتاب به منتهیالیه آسمان اردوگاه شهدای مازندران رسیده، اما گرمای هوا همچنان ادامه دارد. برآن شدیم به سمت سوله بهداری اردوگاه برویم تا از حضور پرستارانی که به مناطق عملیاتی آمدند، خبری بگیریم. پرستارانی که خدمت به زائران شهدا را خدمت به شهدا میدانند.
«خدیجه حلیمی» کارشناس پرستاری اعزامی از درمانگاه تاسوعای بابل، با ۲۳ سال خدمت و با اینکه دومین بار است برای خدمت به زائران شهدا به مناطق عملیات آمده، از فضای معنوی اینجا میگوید و تعریف میکند: «با اینکه شرایط سخت است و با کمبود امکانات مواجه هستیم، اما خدمت کردن به زائران شهدا حال خوبی به آدم دست میدهد.»
پرستار اردوگاه شهدای مازندران سختی کار را با حال زائران پرشوری که پا به قدمگاه شهدا میگذارند، گره میزند و از خواستهاش میگوید: «دلم میخواهد دو پسرم که از نسل چهارم انقلاب هستند را به اینجا بیاورم تا ازنزدیک مناطق عملیاتی را ببینند و رشادتهای شهدا را لمس کنند.»
عید است و حلیمی مادر یک خانواده ۴ نفره، در لباس پرستاری به دور از خانه و خانواده، مشغول خدمت بیمنت به زائران شهداست و آن را یک افتخار برای خود میداند. وقتی از او میپرسم با چه هدفی این شرایط سخت را قبول میکنید و همچون پرستارهای دوران جنگ به این مناطق میآیید؟ با نگاه معناداری میگوید: «در این چندروزی که اینجا هستم، یک بار فرصت شد برای بازدید از منطقه عملیاتی به شلمچه بروم آنهم در امنیت کامل، بدون آنکه خبری از باران گلوله و خمپاره باشد. همین کافیست برای بیعت با شهدا و ادای دین به آنها هدف دیگری نداشته باشم.»«فرزانه محروق» یکی دیگر از پرستارهای مستقر در بهداری هم صحبت میشویم.
پرستار بیمارستان ولایت ساری که اولین بار است به منطقه اعزام شده، با اشک و بغض با ما حرف میزند و میگوید: «قبل از اینکه به مناطق عملیاتی اعزام شوم، نمیدانستم که در راهیان نور و در اردوگاه، بهداری وجود دارد. من هم هیچ ذهنیتی از کار در اینجا نداشتم، اما وقتی خودم پرستار شدم، با لطف و عنایت شهدا برای اولین بار در لباس پرستاری، خادم زائران شهدا شدم و به منطقه آمدم.»
پرستار جوان اردوگاه شهدای مازندران از عنایت شهدا که باعث شدند برای اولین بار قدم به کربلای ایران بگذارد، میگوید و با خاطرهای ادامه میدهد: «۶ ماه پیش با شهید «ابراهیم هادی» آشنا شدم. زندگی نامه، دست نوشتهها و خاطرات این شهید را خوانده بودم. توی ذهنم ابعاد زندگی شهید را مرور میکردم.
یک شب، شیفت بیمارستان بودم که همکارم آمد و گفت: برای ماموریت به جنوب انتخاب شدی. اصلا در آن لحظه با اینکه مشکلاتی هم داشتم، نتوانستم نه بگویم. یا حتی برای آمدن به اینجا فکری کنم. انگار همه چیز از قبل برنامه ریزی شده بود.»
پرستاری که دلش برای بازدید از منطقه پر میکشد از حال زائرانی میگوید که وقتی از منطقه برمی گردند: «دو مراجعه کننده داشتیم که به دلیل گرمازدگی به بهداری مراجعه کرده بودند. یکی از زائران میگفت: بار اولی هستم روی چادرش عکس شهید «ابراهیم هادی» را چسبانده بود. به او گفتم: این شهید را میشناسی؟ گفت: بله. گفتم میدانی در کانال کمیل شهید شده؟ زائر گفت: اتفاقا از آنجا آمدم.
گفتم عکس و فیلمی از آنجا گرفتی؟ که موبایلش را در آورد و فیلمی که از منطقه گرفت را به من نشان داد. آنقدر غرق فیلم و روایتگری روای آن منطقه شدم، یادم رفت سرم زائر تمام شده بود تا آنرا از دستش در آورم. تا اینکه خودش به من گفت: سرمم تمام شده. قبل از آن توی ذهنم به شهید «ابراهیم هادی» گفته بودم من نمیتوانم آنجا بیایم، ولی خودت محل شهادت را به من نشان بده.»محروق از لحظهای میگوید که قدم به خاک شلمچه گذاشت: «در این چند روزی که در اردوگاه شهدا هستیم، یک بار فرصت شد به شلمچه برویم.
از لحظهای که پا به شلمچه گذاشتم در جستجوی کانال بودم که کجاست. از خادمین آنجا که پرسیدم گفتند در این مسیر نیست و ۱۰۰ کیلومتر با شلمچه فاصله دارد. ناامیدانه وارد حسینیه شهدای گمنام شلمچه شدم تا اینکه چشمم افتاد به جملهای از شهید «ابراهیم هادی»، با اشک به زیارت شهدای گمنام حسینیه رفتم.»
پرستار بیمارستان ولایت ساری از شور و هیجان زائرانی حرف میزند که وقتی به آنها مراجعه میکنند، خستگی برایشان معنا ندارد، او میگوید: «زائرانی که به بهداری مراجعه میکنند، اکثرا جوان هستند و بار اولی است که به منطقه میآیند مثل خود من. اشتیاق و هیجانی که در زائران راهیان نور است، باعث میشود ما هم سرذوق بیاییم.»
محروق با اشاره به این مطلب که سختی کار در بهداری مناطق عملیاتی، قابل قیاس با ذرهای از سختی رزمندگان دوران دفاع مقدس نیست با بغض ادامه میدهد: «ما نمیتوانیم به دوران دفاع مقدس برگردیم و بگوییم سختی آنها را درک کردهایم. شاید سختی که در اینجا داریم سختی جدیدی باشد، اما شهدا ایمان شان قوی بود که توانستند آن را تحمل کنند. اگر هربار به منطقه عملیاتی بیایم و در بهداری مشغول به کار شوم، باز هم ذرهای از سختی که شهدا درک کردند را نمیتوانم درک کنم. برای همین سختی کار در بهداری را دوست دارم و شاید قطرهای باشد از سختی که شهدا برای ما کشیدند.»
پرستار مستقر در بهداری سپاه کربلا در اردوگاه خرمشهر، خدمت به زائران شهدا را چیزی غیرقابل وصف میداند و با این جمله تشبیه میکند «همچون تشنهای که به آب میرسد»، و در ادامه خاطرنشان میکند: «ما امنیت خود را مدیون شهدا هستیم.
در جامعه امروزی کسانی هستند که مانند شهدا عمل میکنند و برای برقراری امنیت، جان خود را میدهند. این امنیت براحتی بدست نیامده است و ما باید خدا را بابت آن شکر کنیم.»